حس میکنم بیشتر ازاینکه یونا وابسته من باشه من بهش وابستم مربیشون گفت پشت در وایسا تا یونا نبینت من متوجه شدت وابستگیش بشم یونا الان یکساعته سراغی از من نگرفته وداره بازی میکنه ولی من منتظرم۴ بشه زود بگیرم بغلم بوسش کنم ومن ازاین وابستگی به شدت میترسم نمیخام اینده بچم با وابستگیه من خراب بشه خیلی جلوچشمم دیدم مادرایی که وابسته بچه هاشونن واسیب میبینه اینده بچه هاشون

کم کم عادی میشه من روز اولی که دخترمو بردم مدرسه اون انگار ن انگار دوید رفت پیش بچه ها ولی من تا خونه گریه کردم و منتظر اومدنش بودم

سلام مهد میفرستین؟

بچه‌ های من وابسته نیستن

وای منم خیلی وابستم یه لحظه بدون بچم نمیتونم شوهرم بچه رو ده دقیقه ببره خونه مادرش زود زنگ میزنم برگردون اصلا نمیتونم

دقیقا منم اینجوریم نمیدونم چجوری بعدا بفرستمش مهد و مدرسه