پارت آخر  تجربه زایمان طبیعی
هیچی رفتم اتاق زایمان دکترم اومد هی میگفتن باز زور بزن چند تا زور زدم بازم .اونجامو که برش دادن قشنگ فهمیدم  سِرکردن ولی باز می‌فهمیدم هیچی از بالا شکممو فشار،میدادن که سرش بیاد بیرون (آنقدر جیغ زره بودم قشنگ صدام میرفت بیرن از اتاق تو یکی از ویدئوهای که آجیم گرفته افتاده صدام) آنقدر زور زده بودم جون نداشتم کلا  وقتی سرش اومد انگارکه  همه دردام تموم شد هیچ دردی نداشتم دقیقا (ساعت ۶ :۱۰دقیقه دخترم دنیا اومد) فقط یکم ناله میکردم  برای اومدن جفتمم اصلاااادرد نداشت فقط چنتا سلفه کردم جفتم اومد 
بخیه زدن قشنگ متوجه میشدم یکم میسوخت ولی آنقدر درد کشیده بودم که  این هیچ بود
بچه روتمیز کردن  گذاشتن روی سینم  بچم ۲۸۰۰ وزنش بود  همشن داشت دستشو میخورد بچم🤭🥹
طبیعی خیلی سخت بود ۱درصد قبلش به سزارین فکر نمیکردم   ولی بعدش همش میگفتم  ای کاش سزارین میشدم حداقل آنقدر درد نداشت بعدش درد میکشیدم ن قبلش والا آلان ۷ روز زایمان کردم سر کونم نمیتونم بشینم   آنقدر درد دارم  پشیمون شدم از طبیعی بعضی وقتی کابوس شده برام🙁🥺
اوردنم تو اتاق ملاقات ۲ساعت اونجا بودم   دوستام اومدن پیشم مامانم اینا همسرم و همه پشت اتاق زایمان گریه کرده بودن🤦‍♀️🤣 حالا میخواستم شوهرمو ببرم تو اگه میبردمش تو اون سکته میکرد والا 🤦‍♀️
هیچی دیگه خداروشکر به خیلی و خوشی تموم شد همه چیز ایشالله که خدا دامن همه چشم انتظارارو سبز کنه 🤍🫂

راستی من دهخدا بیمارستان خصوصي بود زایمان کردم بیمارستان خوبیه فقط اتلیه نداشت لعنتی😬😕

تصویر
۱۸ پاسخ

الهی عزیزم تجربتو خوندم خوشحال شدم نرفتم طبیعی 😂
سزارین برای من خیلی راحت بود حتی بعدشم درد نداشتم روز دوم سرپا شدم کامل

الان وزن نیکی چقدرهع

والا من ک سزارین شدم از فرداش راه افتادم و اصلا درد نداشتم و ندارم ۳روز همش شیاف گذاشتم هر ۶ساعت بقیه شیافام موند

🥰🥰🥰🥰

مبارکه عزیزم قدمش پراز خیروبرکت 🩷
دکترت کی بود ؟

یاد خودم افتادم
واقعا سخته منکه وسطاش فاتحمو خوندم😅

عزیزم خدا خفظش کنه برات مامان قویی🥹♥️
ادم از همین چیزای طبیعی میترسه ک نمیدونی چ بلایی سرت میاد و چقد قراره درد بکشی
دعا کن برا ما ک سزارینه ام راحت باشه🥲

بسلامتی عزیزم تو اشتباهت این بود جیغ ناله کردی بجاش زور میدادی و نفس عمیق میکشیدی خیلی راحت بود با جیغ زدن بچه نمیاد منم طبیعی بودم یک یا دوبار جیغ زدم همش زور میدادم و نفس خیلیم راحت اومد

عزیزمم قدمش پر خیر و برکت باشه شکرخدا زایمانت خوب بود❤️ من همسرم پیشم بود الان مثل پروانه دورم میگرده میگه مرد غلط کنه بتونه اون دردایی که شما خانوما میکشین بکشه😅

ممنونم که تجربه ت رو برامون گذاشتی ولی چقدر سخت بوده برات ، حالا الان خوبی میتونی بشینی ؟
چند تا بخیه خوردی ؟

انشاله قدم ش پربرکت خدا برات نگهه ش داره

کامل ورزش نکردی که اینقدر اذیت شدی؟

انشاالله قدمش خیر باشه عزیزم مبارکه
شما بیمه تکمیلی داشتی رفتی دهخدا میخواستم ببینم خبر دارین با چه بیمه هایی طرف قرار داد هستن ؟

به به به سلامتی مبارک باشه 😍
گلم هزینه زایمانت چه قدر شد توی دهخدا؟
میدونی سزارین اختیاری چنده همین بیمارستان؟

اخی خداروشکر
معلومه رنگت پریده اینجا
همینه بهشت زیر پای مادره

اوخی نگا انگشتای کوچولوش😍🥹

آمپول اپیدرال میزدی درد زیاد نمیکشیدی

منم میترسم از طبیعی الهی شکر به سلامتی تموم شدی

سوال های مرتبط

مامان نفس🐣🩷 مامان نفس🐣🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت۴)
❌❌❌❌❌
با کمک ماما بلند شدم رفت سمت اتاق زایمان تا بحال اتاق زایمان رو از نزدیک ندیده بود و وقتی رفتم داخلش خیلی ترسناک بود برام ،من تا الان دوبار اتاق عمل رفتم اینقدر برام ترسناک نبود که اتاق زایمان رفتم
سریع روی تخت دراز کشیدم و دستگاه اکسیژن و فشار خون و ان اس تی وصل کردن برام ،خیلی درد داشتم و اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم که دوباره یه دوز دیگه برام تزریق کردن،دکترم میگفت زور بزن و نمیدونم توان زور زدن رو نداشتم یا زور میزدم بچه بدنیا نمیومد،همون لحظه ضربان قلب بچه کم شد و میخاست ببرن منو سزارین کنن ولی دکترم سریع اومد بتادین ریخت روم و لحظه برش زدن واژن رو هم حس کردم و دونفر کنارم رفتن روی پایه محکم شکممو فشار دادن ،اون لحظه از درد و ترس کلی جیغ زدم و تا مرز سکته کردن رفتم ولی وقتی دخترم بدنیا اومدن اصلا نفهمیدم چی شد فقط اون لحظه بچه رو گذاشتم بغلم همه چیز فراموش شد و باورم نمیشد،دکترم گفت حالا زور بزن که جفتت بیاد بیرون که از درد و ترس رو به بهوش شدن بودم که دکترم گفت برات بیهوشی میزنم راحت بخوابی که جفتت رو بکشم بیرون هم برات بخیه بزنم
مامان رستا 🩷🩷 مامان رستا 🩷🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم
بعد که دید گفت تو الان نه سانتی و نیاز به بی‌حسی نیست دیگه الانا زایمان میکنی منو بردن تو اتاق زایمان و هی میگفتن زور بزن منم زور میزدم که دقیقا همدن دوازده که ماما گفت بچم به دنیا اومد و بچه رو یک لحظه نشون دادن و بردن و منتظر اومدن جفت بودن یه ده دقیقه یک ربع طول کشید تا بیاد هی سرفه کردم هی زور زدم تا بالاخره جفتم اومد اینم بگم من از اینکه برش بزنه و بدوزه و من حس کنم میترسیدم ولی همون موقع که برش زدنم حس نکردم بعدشم می‌دوخت فقط سه تا بخیه آخر حالیم شده بود بهم گفتن دو تا آمپول به واژنت زدم برای بی‌حسی یه آمپول تو سرمم زده بود شیاف انداخته بود برای همین قشنگ خداروشکر درد نداشتم من همشم استرس داشتم خوب نباشن ولی خداروشکر راضی بودم البته شیفت روز خوب بودن شیفت شبش یکمی بداخلاق بودن ولی بازم از ماما های اون روز خداروشکر راضی بودم راستی دکتر اون روز شیفتم موقع بخیه زدن اومده بود که ببینه ماما چجوری میدوزه خلاصه بالاخره زایمان کردم طبیعی و خداروشکر راضیم با اینکه آخرش مجبور بودم سرم زور بزنم
مامان پناه🍒🪽🩷 مامان پناه🍒🪽🩷 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی✨️🩷
▪︎|پارت سه|▪︎
مامای زایشگاه معاینه کردو با پرستارا رفت ماما همراه دیگه موقعی اومده بود ک من باید زور میزدم بچه بیاد
پاهامو به داخل فشار میدادک من راحت زور بزنم
چنتا زور خوب زدم
بعد مامای زایشگاه اومد و دیگه بقیه زور زدنم اون بود دیگه گف یه زور دیگه بزن سرشو دارم میبینم تا زور زدم بعدش با یه چیزی برش زدن واژنمو یکم درد داشت😮‍💨با دوتا زور دیگه پناه قشنگم دنیا اومد گذاشتنش رو شکمم یهو هیچ دردی نداشتم انقد راحت شدمممم
از ذوق گریه میکردم همشون داشتن نگاه میکردن بهم اوناهم گریشون گرفته بود 🫂🥹🩷
بعدشم که بخیه زد اونا یکم درد داشت بی حسی هم زد اما درد داشت تحمل نداشتم دیگه منکه ساعت ۷ و نیم زایمان کردم تا ۸ همه تو اتاق بودن و بخیه میزد دکتر بعدشم رفتو تا ساعت ۱۰ تو همون اتاق نگه‌ام داشتن بعدش دیگه روز بعد ساعت ۱۱ مرخص شدم دخترمم خداروشکر مشکلی نداشت اینم تجربه من ،منکه خیلی میترسیدم فقط ۴ ساعت زایمانم طول کشید انشالله برای همه همین قدر راحت باشه
دیگه همین دیگه 🙂
مامان علی جان🐣🦋 مامان علی جان🐣🦋 ۶ ماهگی
*تجربه زایمان پارت ۳*

خلاصه شده بودم ۵ سانت بردنم اتاق دیگه افتادم تو فاز فعال دیگه داشتم جون میدادم، از بیخوابی از درد لگنم و زیر دلم به طور فجیعی درد داشت روتون گلاب انگار مدفوع داشته باشی ولی نیاد خیلی بد بود ، گاز بی دردی رو بهم دادن استفاده کردم ولی رو من تاثیر نداشت اصلا فقط گیج شده بودم باهاش سرم گیج میرفت ، از درد زیاد یه سره میدوعیدم تو دستشویی روم اب گرم میگرفتم تا بهترشم ، ساعت ۸ موقع جابه جایی شیفت شد ماما جدید اومد معاینم کرد گفت ۷ ۸ سانت شدی زنگ زدن دکترم بیاد ، دکتر اومد ۹ سانت شده بودم ، انقدر درد و بیخوابی داشتم قدرت و توان زور زیاد رو نداشتم ، بچم سرش وارد کانال زایمان شده بود داشت اکسیژن کم میاورد دکترم میگف هی زور محکم بزن زدم چندتا تا اومد بیرون بچم 🥹خیلی راحت شدم اون لحظه بچمو دیدم
بعدشم بچمو گذاشتن رو سینم دیدن یکم تنفسش مشکل داره فرستادنش ان آی سیو چندروز بستری بود خیلی غصه خوردم سر بچم چندروز بود کارم شده بود بیمارستان رفتن و سرزدن به بچه و شیردادن خلاصه خیلی سختی کشیدم تا الان که اینجام ، برای همین دیر تجربه زایمانمو گفتم
مامان شاهان💙 مامان شاهان💙 ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی #پارت ۸



خلاصه با دکتر شروع به همکاری کردم با اون همه دردی که داشتم فقط به این فکر میکردم که اگه تلاش نکنم بچم ازیت مشه موقع انقباط که میشد خانم دکتره با دستش منم با زور به اومدن سر بچه داخل واژن کمک میکردیم تا اینکه ساعت ۶صبح بود گفت سه تا زور قوی بده بچه سرش میاد بیرون همین کارو کردم و بعد دکتر گفت تخت زایمان اماده کنن منم التماس میکردم خانم دکتر تورو خدا برش بزن من دیگه توان زور زدن ندارم انقدر دردم زایاد بود خودم از روی تخت پیاده شدم و دوبدم سمت اتاق عمل منتظر ویلچرو پرستار نشدم بعد از اینکه رفتم بالای تخت زایمان دوباره با فشار و زور من و دستای خانم دکتر سر بچه بلاخره اومد بیرون نصف دردام رفت همون موقع و بعدش چندتا زور برای تن بچه ساعت ۶:۱۵صبح خداروشکر دنیا اومد ولی الهی بمیرم به خاطر دردای القایی که به منو بچم دادن بندنافش ۳دور محکم پیچیده بود دور گردنش دکتر گفت خداروشکر زود زایمان کردی خیلی خطرناک بوده بندنافش رو بردین و گزاشتنش روی شکمم انگار دنیام تو بغلم بود دیگه هیچی مهم نبود واسم نه درد زایمان نه درد بخیه دکتر خیلی خوبی زایمانم رو انجام داد خدا خیرش بده فامیلش خراسانی بود هیچوقت یادم نمیره بین اون همه پرستارا و ماماهای عقده ای خدا یک فرشته واسه منو پسرم فرستاد
ولی خانما تو رو خدا اگه بودجشو دارین برین زایمان سزارین اگه تحمل درد دارین بیان طبیعی چون واقعا دردی بود که من تو عمرم نمیتونم به هیچی توصیفش کنم زایمان من طبیعی به روش القایی و بدون اپیدورال بود
مامان بنیتا مامان بنیتا ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
از ظهر کمر درد اینا داشتم ولی نمی‌دونستم انقباض یانه ساعت دوازده شب دیدم یکم خون ریزی دارم و دردا هم یکم بیشتر شد. رفتم زایشگاه ساعت 2شب بستری شدم گفتن تا ساعت 8یا9صب به دنیا میاد دوسانت باز شده بودم صب باز همون دوسانت بودم گفتن تا دوازده ظهر زایمان میکنی باز نشد گفتن تا شیش عصر ولی ساعت دو بعد از ظهر زایمان کردم چون زود بستری شدم از نظر خودم واسه معاینه که هر یک ساعت انجام میدادن خیلی اذیت شدم و بیشتر واسه نوار قلب اذیت شدم چون نمی‌تونستم روی کمر بخوابم و فقط گریه میکردم بعد تا ساعت 12ظهر دو سانت بودم وتا ساعت دو یهو ده سانت باز شد ولی آنقدر دردم زیاد بود گفتن بی دردت کنیم ولی شنیدم خیلی عوارض داره نزاشتم بعد خودم تنها تو اتاق بودم خیلی دردم شدید شده بود و بعد سرش اومد بیرون انقد داد میزدم گریه میکردم که تورو خدا یکی بیاد وگرنه بچه از تخت می افته هیشکی نمی اومد انقد داد زدم زار زدم آخرش یکی اومد و بعد بقیه رو خبر کردن و بنیتای قشنگم ساعت 1.55به دنیا اومد و با به دنیا اومدن بچه یهو همه دردات تموم میشن البته من هین زایمان همش بالا می آوردم گفتن از درد زیاده بعد زایمان چون یهو دردت تموم میشه و اینا شروع به لرزش کردم ولی درد اینا نداشتم
مامان افرا مامان افرا ۲ ماهگی
💫تجربه زایمان طبیعی💫 شماره ۲
بعد پرستارا اومدن و گفتن کیسه ابت پاره شده تا بلند شدم رو تخت ی عالمههه اب و خون ازم خارج شد، خیلی حس بدی بود🥲🥲🥲دیگه ازونجا دردام کم کم شروع شد... از ساعت ۵ تا ۹ شب تقریبا ۳ سانت بودم و هیچ امیدی نداشتم که پیشرفت کنم. تا اینکه از ساعت ۱۰ ماما همراهم اومد بالا سرم و منو بردن اتاق زایمان، انقدرررر درد داشتم که میخواستم بمیرم، چون اتاق خصوصی گدفته بودیم شوهرم تو پروسه زایمان کنارم بود و همین ارامش بهم میداد. دیگه ماما و شوهرم کلی تلاش کردن که من حرکتایی بزنم که بچه زود به دنیا بیاد اما نمیومد😅 خلاصه از ساعت ۱۰ تند تند بازشد دهانه رحمم و هربار که معاینه میکردن میگفت یک سانت بیشتر باز شده. من انقدر درد داشتم دااااااد میزدم چون نه تکنیک تنفس جواب میداد نه دوش اب گرم نه صحبتای همسرم. هرچقدر هم میگفتم اپیدورال بزنین گفتن بزنیم تو پیشرفتی نمیکنی و ساعت ۱و نیم نصف شب که ۱۰ سانت شده بودم آقای دکتری اومد و برام اپیدورال زد و دیگه دردام کم شد اما درد انقباض هارو هنوزم حس میکردم. خداروشکر دکترم اومد و هی گفت زور بزن و زور بزن تا اینکه حس کردم سر بچه بیرون اومد و بعد هم کلا بیرونش اوردن بغلم گذاشتن و من انقدررررررر سبک و راحت شدم که حد و انداره نداشت. خلاصه ساعت۲ و سه دقیقه نصف شب به دنیا اومد نی نی. انقدر زایمان طبیعی درد داشت که نگم براتون اما بارم انتخابم زایمان طبیعیه
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال ( پارت ۳ )
درد نداشتم فقط حس اینکه یه چیزی بخواد خارج شه و حالت تهوع هم دوباره برگشت ماماهمراه سریع منو خوابوند رو تخت گفت شاید فول شدی اومدن معاینه کردم ۹ سانت شده بودم ماما ها همه تعجب بودن میگفتن کار ماماهمراهت خیلی خوبه انقدر پیشرفتت خوب بوده ماما همراهمم میگفت چون خودم همکاری کردم زود پیشرفت کردم
دکترمم همون موقع رسید و قسمت سختش یعنی زور زدنه شروع شد🫠
اونجا دردم یکم شروع شد ولی خیلیی خفیف حتی کمتر از درد پریود فقط قسمت سختش این بود که با تمام توانم زور میزدم میگفتن بیشتر باید زور بزنی بعد برا زور بعدی انرژیم کمتر شده بود همش نگران بودم نکنه بچه گیر کنه یا خفه شه و ... بیشتر بار روانی داشت برام وگرنه درد اصلا
بعد برام بی حسی زدن و برش دادن که بازم اصلا درد نداشت اینم بگم چون اپیدورال زده بودم درد معاینه و امپول بی حسی رو هم اصلا حس نکردم یکم حالت بی حسی داشتم
بعد دیگه با ۱۰ دقیقه زور زدن دخترم ساعت ۱۰ با وزن ۲۸۴۰ به دنیا اومد بخیه هم خداروشکر زیاد نخوردم ۳ تا بخیه خارجی داخلی رو نمیدونم ولی دکتر گفت زیاد نبود دکترم از زایمانم خیلی راضی بود میگفت همونطور که گفتم زایمانت خیلی خوب بود شیک و مجلسی زایمان کردی😄 کلا روند زایمانم ۳ ساعت و نیم طول کشید تا بخیه هامو زدن دخترمو هم تمیز کردن و گذاشتنش رو سینم و رومونو پوشوندن گفتن یک ساعت همینجوری بمونه گفتن یه همراه اگه میخوای بگو بیاد پیشت که گفتم همسرم اومد تا دو ساعتی که اتاق زایمان بودم همسرم کنارم بود بعدش که بردنم بخش چون اتاق عمومی بود دیگه نزاشتن همسرم بیاد مامانم اومد
مامان آبنبات مامان آبنبات ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 👶🏻🗣️
سخت بود،۳۹ هفته و سه روز زایمان کردم
شب یک ساعت رفتم پیاده روی و بعدش رفتم دوش آب گرم گرفتم و زیر دوش یکم اسکات زدم،بعد حموم کم کم دردام شروع شد ولی شدید نبود تحمل کردم تا ساعت ۴ که خیلی شدید شد،بین دردام ۵ دقیقه بود که رفتم بیمارستان ،دیگه اونجا خیلییی دردم زیاد بود معاینه کردن ۵ سانت باز بودم ،بعد دیگه هی شدیدتر میشد طوری که میگفتم خدایا فقط بگذره من نه راه پس دارم نه راه پیش،دردش وحشتناک بود واقعا،تو وان آب گرم رفتم واقعا تاثیر داشت،موقعی که درد داشتم کمرمو قر میدادم تاثیر داشت یکم خوب بود،
دیگه ۸.۹سانت که باز شدم میگفتن زور بزن که مدفوع کنی و سر بچه بیاد،بعد که سر بچه رو دیدن بردنم تو یه اتاق دیگه و اونجا برش زدن که سر بچه بیاد بیرون،قشنگ مردم و زنده شدم،بعد که بخیه زدن من کامل بی حس نبودم حتی دوبار هم سوزن بی حسی زدن بازم حس میکردم و خیلی درد کشیدم موقعی که بخیه میزد،دیگه بعد که بچه دنیا اومد بردنم اتاق ریکاوری ،جای بخیه م و مقعدم چون زور زده بودم خیلی درد میکرد،قرص مسکن و شیاف استفاده کردم یه ذره بهتر شدم ولی الان هنوز جای بخیه م درد میکنه اصلا نمی‌تونم بشینم ،دکتر هم گفت تا ۵.۶روز اصلا نشین حتی خوابیده به بچه شیر بده
خیلی خیلی سخت بود ولی فدای سر بچه‌م،دور سرش بگردم هر دردی رو بخاطرش تحمل میکنم،الان که بغلش میگیرم فقط خداروشکر میکنم که چنین هدیه باارزشی بهمون داده🥹❤️
مامان هستی مامان هستی روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین از اونجایی که درد دارم خلاصه میگم
من درد طبیعی داشتم اما چون سزارین بودم ۳۷ هفته ۴ روز سزارین شدم
شبش کباب بدون برنج خوردم
صبح ساعت ۴ اب عسل خوردم
و ۸ تو بیمارستان بودم
سرم وصل کردن ان اس تی گرفتن خودمم خوابم‌میومد خوابیدم ساعت ۲ رفتم اتاق عمل
سرد سرد بود
سوند هم نداشتم به درخواست خودم
ولی من اصن استرس نداشتم
بیهوشی زدن و من دیگه هیچی هیچی نفهمیدم
بهوش اومدم رو اتاق بودم و تنها چیزی که به ذهنم اومد دخترم بود درد نداشتم اصلا
یهو اومدن بالا سرم تا جون داشتن شکممو فشار دادن که اشکم در اومد دوسه بار انجام دادن تا خونریزی کردم ولم کردن
بردنم تو اتاق
بعدش که هیچی نباید میخوردم بچمو اوردم پیشم
شروع کردم به راه رفتن که با کمک پمپ درد راه رفتنمم درد نداشت
روز دوم کم کم سینه هام زخم شد و شیر دادن برام عذاب بود
تا همین الانم میسوزه
نه میتونم داد بزنم نه میتونم شیرش ندم
هنوزم خوابیدن و نشستن دستشویی رفتن سختمه
بیمارستان مهرگان بودم راضی راضی
هزینه کل بیمارستان با اتاق خصوصی ۴۰ تومن شد که بیمه ۲۰ درصدشو کم کرد بعدم دیگه اینه وزن بچم ۲۷۶۰ بود
یه نگرانی که داشتم بچم فقط یه بار مدفوع کرده بود تا الان بردشم دکتر گفت ادرار مهم تره از مدفوعه و اینکه شیر خشک نان پرو بود و براش سنگین بود سوالی بود در خدمتم
مامان لیانا خانم 😍 مامان لیانا خانم 😍 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت دوم
اصلا تو درداتون داد نزنید بدتر میشه فقط نفس بکشید تند تند دم و بازدم ، ساعت ۱۱:۳۰ ماما اومد و رفتیم اتاق خصوصی خیلی عالی بود خانم رحیم دل بلافاصله دکتر اومد معاینه کرد گفت اینکه ۸ سانت شده 😂 تعجب کرده بود گفت خیلی خوب پیشرفت داشتی ، بعدم حس فشار داشتم خیلی درد تو کمرم بود ، هر لحظه حس میکردم الان بچه میاد بیرون خیلی حس فشار داشتم ،ساعت ۱۲:۳۰ من فول شده بودم و بعد از اون ماما گفت فقط زور بزن جوری که انگار میخوای مدفوع کنی ،زورت هم باید حساب شده باشه الکی فشار نیار به خودت ، من فقط نفس عمیق میکشیدم و زور میزدم ، توصیه من به شما اصلا جیغ نزنید تو این لحظه و فقط سینتون رو بچسبونین و نفس عمیق بکشید و زور بزنین ، فقط هم موقع درد زور بزنید ، خلاصه زور میزدم کله بچه میومد بیرون دوباره می‌رفت تو 😂😂 دیگه ساعت ۲ رفتم اتاق زایمان ، شکممو فشار دادن بچه اومد بیرون ، بهترین حس دنیا بود یعنی
من خودم به شخصه مثل چی از زایمان طبیعی میترسیدم ولی بستگی به بدنتون و آمادگی شما برای زایمان داره اونقدرا هم که برا خودم بزرگش کرده بودم سخت نبود ، تونستم کنترل کنم دردامو خداروشکر زایمانم خوب بود بیمارستان هم از لحاظ رسیدگی عالی بود ، حتما حتما مامای همراه بگیرین واقعا خیلی تاثیر داره ، دکترمم خانم سجاد نیا بودن ولی روز زایمان خانم دکتر میروکیلی اومدن بالا سرم ، و تمام 😁
مامان رامان مامان رامان ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۴
بعد بچه دنیا اومد من فکر کردم تموم شد نگو بازم ادامه داره هی پرستار شکمم و فشار داد گفتن زور بده باید جفت بیاد بیرون خلاصه کلی ام اونجا با فشار زور دادم جفت بیاد بیرون بعد که جفت اومد تقریبا پنج شیش بار دیگ ام معاینم کرد هی شکمم و فشار میدادن دست مینداختن داخلم میگفتن باید خونای تو رحم بیاد بیرون وای مردمو زنده شدم دیگ طاقت نداشتم واقعا بعد دیگ گفت میخوام بخیه بزنم بهت بعد گفت به همه ی دونه بی حسی میزنم به تو دوتا زدم 😂از بس کولی بازی دراورده بودم خلاصه پنج و نیم بود پسرم دنیا اومد یک ربع به شیش شروع کردن بخیه زدن تا شیش و نیم طول کشید فقط بخیه های روی پوستی چندبار سوزنو حس کردم همین بعد که بخیه زدن تموم شد به پرستاره گفتم تو نجاتم دادی هی می اومدن میگفتن چهار سانتی تو نمی اومدی معلوم نبود چی میشد خلاصه بخیه زدن تموم شد هر کدوم پرستارا دوباره می اومدن داخل اتاق ازشون عذرخواهی میکردم میگفتم تروخدا منو ببخشید دست خودم نبود اونام میگفتن عیب نداره تو فقط بزا 😂😂😂ما بخشیدیمت بعد یکی دیگه از پرستارا اومد گفت مامانت ی دونه خودش زایمان میکرد راحت تر بود تا تو زاییدی بعد یکی از پرستارا اومد گفت معنی اسم پسرت چیه گفتم آرام متین گفت خداکنه همین باشه به تو نره انقدر کولی هستی 😂از بس که جیغ ‌کشیده بودم فکر کنم پرستارام دعا میکردن فقط من زایمان کنم😂