بابام معتاد بود مامانم جدا شد ازش منم شوهرم معتاده بخیر بگذرونه از اینده دخترم میترسم از اینکه یکی مثل باباش بابازرگش سرش بیاد بخدا انگار من نفرین شده ام با عشق ازدواج کردیم حتی همین الانش زندگیمو دوست دارم تو خونه همو عشقم صدا میزنیم ولی این اعتیاد وامونده همه چیزمونو گرفته واقعا راسته میگن اعتیاد خانه مان سوزه 🥲🥲 چقدر من تنهام دردمو نمیتونم ب کسی بگم هی تو خودم میریزم بخدا کم مونده منفجر شم با خانواده ام درد دل کنم میگن انتخواب خودت بوده با دوستام درد دل کنم قضاوت میشم چقدر خوبه آدم اینجور وقتا خواهر داشته باشه افسوس ک ندارم ی داداش دارم گفت پشیمون شی از تصمیمت هم تورو هم اونو میکشم راه برگشتی نیست برم چی بگم از درد دلم بهش 🥺🥺

الکی میگی دیگ مگ نه🥲🥲🥲

منم شرایط تورو داشتم ولی خداروشکر شوهرم خودش گذاشت میتونی بگی به چی اعتیاد داره
به زبون بگیرش بگو آینده بچه ها چی فردا یه پدر معتاد داشته باشن خوبه مردا احساساتین سریع تحت تاثیر قرار میگیرن ببر دکتر ایشالله که خوب میشه

ترک بدین سعی کن.هم خودش گناه داره هم تو خیلی اذیت میشی
کم کم نرم کنش بره دکتر بعد یه مدت ترک میکنه

خیلی برات ناراحتم که ن مجردی دل خوش داشتی نه الان منم دلم میگیره میام اینجا حرف میزنم میگم اینجا کسی منو نمیشناسه قضاوتم کنمن رفت آمد ندارم باهاشون که

تو عزیز دلمی عزیزم منم تنهام هر وقت خواستی درد دل کنی بیا ب من بگو

سعی کن با زبون ببریش دکتر طبق روال ترک بدینش گناه داره 🥲

از اول میدونستی که اعتیاد داره؟ به چی اعتیاد داره؟

خیلی سخته
همسرت راضی به ترک کردن‌نمیشه؟