پارت ۷
تقریبا ساعت پنج و نیم بود که من داشتم اه و ناله میکردم ماماهمراهم اومد و می‌گفت چیه چیه این صدای کیه....پاشو ببینم که سریع زایمان کنی...
من اسمشو میگفتم و ناله میکردم ....🥲😂
خب خب ...ماماهمراهم رفت جکوزی رو آب کرد...
منم رفتم داخل جکوزی...یه سر دوش هم داشت که من ورزش میکردم و ماماهمراهم آب گرم و با سر دوش روی کمرم گرفته بود...(اها قبل اینکه برم تو جکوزی معاینه کردن و گفتن که شدم ۴ ..۵ سانت🙂)
یعنی واقعا حالم خیلی بهتر شده بود...من با تمام توانم واقعا ورزش هایی که می‌گفت رو انجام می‌دادم...یه سری ها توی درد بودن که واقعا حالمو بهتر میکردن ...یه سری هام برای فاصله درد ها که پیشرفت کنم
تو ابن فاصله ماماهمراهم توپک خرمایی ..آب‌میوه و شربت میداد بهم که اگه نمیخوردم واقعا فشارم می‌افتاد..من اصرار میکردم که نمیخوام و به زور بهم میداد( اینم بگم که خرما نبرید چون سخته بخوای تو اون حالت ها هسته در بیاری...توپک برای خودتو درست کنید که هم مقوی تره هم خوش خوراک تر..ماماهمراهم خوشش اومده بود از کارم😁😉*)
تقریبا یه ساعت ورزش کردیم و ساعت ۱۸ و نیم ماما اومد گفت باز ان اس تی 🥲😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫

۳ پاسخ

من خیلی گشنه بودم و نزاشتن چیز بخورم
تو هفت هشت سانت بدنم یخ کرده بود و اصلا دردا قابل نحمل نبود
فکر میکردم به خاطر افتدفشار بود

توپکارو چجوری درست کردی عزیزم

عزیزم کلا چند ساعت روند زایمان شما طول کشید؟

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۵
رفتم داخل بلوک زایمان ....تا لباسا رو پوشیدم و کارای بستری انجام شد شد ساعت ۱۵ و نیم ...
بیمارستان امام رضا بودم و ماماهمراهم گفته بود اتاق جکوزی دار بگو میخوای بری
گفتم و گفتن که یکی توشه باید صبر کنی...
حالا قبلش رفتم تو اتاق دیگه تا اون خانوم زایمان کنه(وای وای اینقدر این خانومه جیییغ میزد و داد های عجیب می‌کشید که من اونجا خیلی خودمو باختم با خودم میگفتم یعنی آخراش اینقدر درد داره؟
که بعدش فهمیدم کلا ۴ سانت بود باز نمیشد رحمش و آخرش رفت سزارین..)
اون اولش شروع کردن رگ گرفتن که پدرم در اومد ..چون خیلی بد رگم تقریبا ۷ بار امتحان کردن و آخرش دوتا رگ گرفتن و انژیوکت گذاشتن که اونان وقتی اومدن سرم بزنن دیدن هردو خرابه و باز یه رگ دیگه گرفتن
خلاصه که اره بعد معاینه کردن باز و همون۳.. ۴ سانت بودم..
همچنان ان اس تی بهم وصل بود و من درد میکشیدم...
ماما اومد گفت میخواد که کیسه آبم و بزنه...منم با قاطعیت میگفتم نه صبر کنین ماماهمراهم بیاد و نمیخوام و از این حرفا...
آخرش خیلی بهم گفتن که باعث میشه پیشرفت کنی و برات خوبه اینجور حرفا که راضی شدم و قرار شد وقتی رفتم تو اتاق جکوزی دار بزنن..
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
ادامه تاپیک قبلی

وقتی اومد من دردام شروع شده بود دردام اینجوری بود ک می‌گرفت ول میکرد موقعی که انقباضام شروع می‌شد ماماهمراهم ورزش میداد میگفت اگر موقع انقباضات ورزش کنی زودتر فول میشی منم سعی می‌کردم همراهی کنم خیلی درد داشتم خدایی اونجا با خودم فکر میکردم میگفتم برم از اینجا به همه میگم فقط برید سزارین طبیعی چیه این چه ظلمی بود در حق خودم کردم کاش میرفتم سزارین 😂همونجا به ماماهمراهم گفتم فقط منو بگو ببرن سزارین دیگ نمیتونم ماماهمراهم هی میگفت باشه باشه حالا بیا رو تخت حالت سجده شو ماساژم میداد ورزش میداد دیگ ساعت 7 بود اصلا قابل تحمل نبود دردام از قبل درخواست گاز آنتونکس داده بودم آوردن برام گذاشتم رو صورتم دیگه چشمامو بستم انقدر سست و بی اختیار شدم حتی نمیتونستم چشامو باز کنم آروم آروم شدم فقط صدای ماماهمراهمو می‌شنیدم کارایی ک میگفت و انجام میدادم خیلی گاز خوبی بود قبلش داشتم همه ماماو پرستارارو بد و بیراه میگفتم این کثافا چرا نمیارن به من یه مسکن بزنن ولی گاز و گرفتم آروم شدم فقط موقع انقباضات زور بهم میومد
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت ۱۰...
نکات تکمیلی😁😶
من طبق انتی ۳۷ هفته و ۶ روز و طبق پریودی ۳۸ و ۳ روز زایمان کردم
اگه ماماهمراهم و زودتر میگفتم بیاد و میتونست باهام ورزش کنه قطعا زودتر زایمان میکردم...از زمانی که اومد تا زایمانم ۲ ساعت بود...
الانم یکم پشیمونم میگم کاش دیرتر میرفتم و دردام بیشتر خونه میکشیدم...
از من به شما شکم اولی ها نصیحت که تا یه درد گرفت نرید بیمارستان بزارید قشنگ درد هارو تو خونه بکشید و بعد برید...که هم کمتر معاینه شید هم تو اون وضعیت زیاد نباشید
راجب بیمارستانم راضی بودم واقعا...پرسنل خیلی خوش برخورد بودن ...محیط خیلیییی تمیز بود ...و واقعا جکوزی معجزه بود تو اون درد ها
ماماهمراهمم خیلی ماه بود ...قبلشم تو کلینیک خودشون کلاس ورزش هارو میرفتم که واقعا تاثیر خاصی تو فیکس بودن سر بچه تو لگن داشتن اون ورزش ها...اگه سر بچه فیکس نبود قطعا تام زور زدنم ۲۰ دقیقه نمیشد حدود یک ساعت طول می‌کشید
دیگه تاثیرش تو فرایند زایمان بهتون توضیح دادم...
پیش خودش معاینه تحریکی شدم که بار دوم جواب داد و از شبش دردام شروع شدن و روز بعد زایمان کردم...

دیگه اگه سوالی چیزی بود در خدمتم
با آرزوی موفقیت و سلامتی برای همه شما دوستای خوبم😘😘
مامان محمدعلی مامان محمدعلی ۲ ماهگی
سلام مامانا
تجربه من از زایمان (سزارین-زایمان دوم)
زایمان اولم طبیعی بود

من پنجشنبه ظهر خیلی یهویی تونستم پیش دکتر طیبه قاسمی معاینه بشم و ازش نامه بستری بگیرم. (قبل از اون دکترم یکی دیگه بود که فقط برای بیمارستان ولی‌عصر نامه میداد و منم نمی‌خواستم برم اونجا) همون روز دکتر قاسمی برام معاینه تحریکی هم انجام داد و گفت هر موقع درد داشتی یا کیسه آب پاره شد برو بیمارستان و تاکید کرد زیاد ورزش کن که اگه کیسه آب پاره شد مشکلی پیش نیاد
خلاصه منم رفتم خونه دوش گرفتم ورزش کردم کارهامو انجام دادم بعدشم دو سه ساعتی خوابیدم تا غروب😁 دوباره غروب بلند شدم، داشتم شام درست میکردم دیدم دخترم نیاز فوری به حموم رفتن داره😵‍💫 برداشتم بردمش حموم از همون موقع دردم شروع شد
فکر کنم ساعت ۷ و نیم یا ۸ بود
خلاصه تا جایی که میتونستم درد ها رو تحمل کردم بعدش زنگ زدم به ماماهمراهم. شرح حال دادم اونم گفت هر موقع انقباض هات تند تر و شدید تر شد برو بیمارستان.
دیگه کم کم ساعت ۱۲ بود که انقباض های کوتاه ولی فوق‌العاده دردناک و تندی داشتم با فاصله منظم. ساعت ۱ رسیدیم بیمارستان و معاینه کردن ۴ سانت بودم. بستری شدم و ماماهمراهم ساعت ۲ رسید بالا سرم
ادامه دارد...
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ ماهگی
تجربه‌ی زایمان بخش دو
بعد که اپیدورال اثر کرد مامای همراهم دوباره بهم ورزش داد و دیگه راحت تر و بدون درد ورزش ها رو انجام میدادم.(مامای همراهم رو از مرکز مامای مهربان گرفته بودم توی اینستا پیج دارن سرچ کنید. کارشون خیلی خوب بود واقعا راضی بودم اگه نبودن زایمان من خیلی طولانی تر از این میشد قطعا) تا حدودای ۱۱ونیم، ۱۲ ورزشامو بدون درد انجام میدادم اما دیگه از ۱۱ونیم دردام اونقدری شدید شده بود که با وجود اپیدورال هم حسشون میکردم و دیگه ورزش کردن و تنفس شکمی حین دردها خیلی سخت بود برام.
از ۱۲ به بعد دیگه واقعا برام غیرقابل تحمل بود و هی میگفتم نمیتونم، فکرمیکردم الانه که از درد بمیرم🥴😂 دهانه رحمم فکرکنم دیگه ۸ یا ۹ سانت بود و میگفتن زور بزن اما من زورم نمیومد و سر همین خیییلی بی حال شدم دیگه احساس میکردم جونی توی تنم نمونده که زور بزنم. اما دیگه از ساعت ۱ به بعد انگار خود به خود یه زور زیادی بهم میومد که ناخودآگاه زور میزدم و مامای همراهم هم بهم میگفت خیلی خوب داری زور میزنی. ۱ونیم دیگه فکرکنم دکترمم اومد و ساعت ۱و ۴۵ دقیقه ظهر بالاخره پسرم به دنیا اومد. درمورد برش اون قسمت هم که خیلی از مامانا از دردش میترسن بگم که اون لحظه اونقدر درد و زور بهت از همه طرف داره میاد که اصلا درد اون برشی که دکتر میزنه رو متوجه نمیشید من که فقط یه سوزش خیلی کم حس میکردم موقع برش
مامان شازده خانوم👑 مامان شازده خانوم👑 ۶ ماهگی
پارت ۲ _زایمان طبیعی

دیگ اوردن دستگاه ان اس تی وصل کردن برا ضربان قلب جنین دیگ ساعت نزدیک سحر یود و ماماها رفتن برا سحری دیگ تا سحری کردن و اومدن و اینا شد ساعت ۴ ک ماماها جا ب جا شدن و چن تا ماما جدید اومدن دیگ ماما جدید اومد بالا سرم معاینه تحریکی انجام داد و خب درد ناک تر از معاینه ساده بود گف ۳ سانتی ساعتای ۴ ونیم زنگ بزن ماماهمراهت بیاد دیگ دستگاه و ازم جدا کرد و گف پاشو ورزش کن
دیگ از تخت اومدم پایین و شرو کردم ورزشایی ک ماماهمراهم بهم داده بود و شروع کردم اونجا هیچ کس بجز من ورزش نمیکرد همه داشتن رو تخت درد میکشیدن 😑تخت بعلیمم ک یجوری ناله میکرد ک من گرخیده بودم ۵ سانت بود اومدن براش اپیدورال زدن ولی بازم ناله میکرد و تا زمان فول شدنش کلی طول کشید دیگ ساعت ۴ونیم شد گفتم ب همسرم بگن زنگ بزنه ماماهمراهم بیاد و تا زمانی ک ماماهمراهم اومد من ورزش کردم و با تنفس دردامو مدیریت کردم و همش منتظر بودم ماماهمراهم سریع بیاد پیشم چون دردام بیشتر شده بودن و دیگ داشتم میترسیدم ک نکنه فول بشم و ماماهمراهم نرسه😬 دیگ ساعتای ۶ صبح شده بود و دکتر اومد تو زایشگاه همه رو چک میکرد و ب من ک رسید ب همون مامایی ک معاینه تحریکی برام انجام دادع بود گف براش امپول فشار تزریق کنین ک من ی لحظه ترسیدم ک خداروشکر ماماعه نجاتم داد و گف دردای خودش خوبه و دکترم گف پس نیازس نیس همون لحظه ماماهمراهم اومد ولی اون ماما همراهی ک باهاش قرارداد بسته بودم نبودن ماماهمراهم خانوم عادله حسینی بودن و چون تو تایم زایمان من سر ی زایمان دگ بودن دوستشون خانوم زهرا دیده بردل و فرستادن
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
مامان نیکی مامان نیکی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
رفتم   بلوک زابمان گفتم کیسه آبم پاره شده اینا منو بستری کردن ساعت ۱۰ بود بعدا معاینه کردن ۲ثانت بودم هنوز
درد نداشتم همچنان  ولی یکی اونجا بامن زایمان داشت بچگی رو ۵ثانت مونده بود و درد داشت داد میزد من بدتر میترسیدم  بعدا تا ساعت ۳اینا همین طوری  سر  ۲ثانت بودم گفتن   ورزش کن راه برو بزا بیشتر بشه. دکتر خودم اومد پیشم معاینه کرد نزدیک‌۳ بودم برگشت گفت تا ساعت ۱۱شب هم‌این زایمان  نمیکنه و رفت . دباره با درد و کلی عذاب ورزش کردم‌ این دفع ۴ثانت شدم زنگ زدن ماماهمراهم اومد  تو این هین دردام میگرفت هی ول میکرد  وفتی می‌گرفت من فقط داد میزدم واقعا سخت بود  قبل از این که ماما همراهم بیاد خیلی سخت بود  دردام بیشتر بود انگار وقتی اومد رفتیم ورزش کردیم من وقتی  دردم می‌گرفت میمالید منو انگار آروم میشدم واقعا تعصیر داشت  (حتماااااا ماما همراه بگیرین خانمای که طبیعی زایمان میکنید ) من عطیه عمرانی فر بود مامام خیلی خوب  بود راضی بودم .
از درد نگم بهتون خيلییی بد بود خیلی درد داشت 😢 واقعا من دیگ کم آورده بودم یه ماما کلا بالا یر من بود که برا خود بیمارستان بود که میومد دهانه رحموو نگا میکرد چند ثانته هی برام سروم میزد امپول فشار و این کارا. هی میومد میگفت نزدیک ۶ ثانتی میگفتم ای خدا این همه درد کشیدم هنوز ۶ثانتم تازه میگفت نزدیک ۶ثانتی نزدیک ساعت ۵اینا بود  واقعا دیگ حس میکردم کم آورد دیگ نمیتونم آنقدر درد داشتم گریه نمیکردم وقت داد میزدم  از درد زیاد نمیتونی حتی گریه کنی 🤕🥺
واقعا تو دردام فقط  برای خانوادم شوهرم کسای که بچه میخوان دعا میکردم 🫂🤍
خودم این عکسو گرفتم 🤭 نمیدونستم که بعدش از درد میمیرم والا🙁
مامان تیدا مامان تیدا ۲ ماهگی
تو بیمارستان هرکی میومد میگفت تو‌طبیعی زایمان نمیکنی تازه ۱ سانت و نیم بازه ولی ماما بهم گفت من تا جایی که بشه بهت زمان میدم که طبیعی زایمان کنی بلکه شرایط دیگه برای خودتو بچه خطرناک بشه …بعد از ۴ ساعت یه بار دیگه قرص دادن و من به ۲ سانت و نیم ۳ سانت رسیدم
دردی نداشتم فقط یه سری انقباض های خیلی کم داشتم که اصلا نمیشه گفت درد بود
بعد از ۴ ساعت دوم سرم فشار بهم وصل کردن که خداروشکر بهم جواب داد
و من تا ۶ سانت تمام دردام قابل تحمل بود و خیلی راحت کنار میومدم مامام بهم ورزش میداد و منم انجام میدادم
اما وقتی شدم نزدیک ۷ سانت درد شدیدی رو تجربه کردم که شاید فقط ۱۵ ثانیه بود اما انقد شدید بود حس میکردی الان متلاشی میشی
اما نمی‌دونم خیلی عجیب بود با وجود همچین حسی انگار یه قدرتی هم داشتی که هی میگفتی نه اینم تحمل‌میکنم میتونم ولی در کنارش هم میگی دیگه بسه میخوام برم سزارین اما انگار از ته دلت نیست از روی درد زیاد و ناچاریه
منم تو ۷ سانت میگفتم توروخدا منو ببر سزارین ولی از اونجایی که واقعا مامای کار بلد و با وجدان و درستی داشتم قبول‌نمیکزد و سعی می‌کرد بهم آرامش بده
خیلی نگذشته بود که ماما گفت کیسه آب رو الان پاره میکنم و نهایتا تا یه کم دیگه زایمان میکنی
کیسه آب رو پاره کرد و اصلا پاره کردن کیسه آب درد نداره اصلا نمیفهمی
و من یه ربع بعدش کمتر احساس دفع داشتم و این یعنی داشتم زایمان میکردم
و سریعا همه چی آماده شد برای زایمانم
از اون لحظه تا موقعی که بچه بدنیا بیاد کلا ۱۰ دقیقه زمان برد و اگر بلد باشین درست زور بزنین نه بخیه میخورین نه اذیت میشین
من اصولی زور میزدم و بچه بدنیا اومد با وزن ۳۵۰۰ بدون بخیه و برش
مامان دختری🤍✨ مامان دختری🤍✨ ۱ ماهگی
نیم ساعت تو اتاق تنها بودم که بلاخره فرشته نجاتم ماما حامی رسید 🥺
وقتی اومد ملا همه چی عوض شد اومد دعوام کرد گفت چه خبره داری جیغای ده سانتو می‌کشی 😂
زود اومد دستمو گرفت یه عطر خیلی خوشبو زد کنارم که موقع دردا بود بکشم و بهم تکنیک تنفس توی دردارو گفت که خییلی بهتر از اون جیغا بود چون وقتی جیغ میزدم انگار خودمم میترسیدم و بدتر میشد استرسم😂
وقتی دردم شروع میشد سریع دستشو محکم می‌گرفتم و انگار که دارم یه گلو بو میکشم یه شمع رو فوت میکنم نفس میکشیدم که خیلی بهتر می‌تونستم با این کار دردمو سپری کنم حین درد محکم بو فوت میکردم با این سخت بود جلوی دادمو بگیرم وبی اینطور خیلی بهتر بود 👌🥲
وقتی ول میکرد سریع چشمام رو میبستم و کامل همه عضلاتم رو شل میکردم و ریلکس میکردم که انرژی داشته باشم برای درد بعدی تا می‌گرفت بازم همینطور طی میکردم دردو همینطور با ماما ادامه دادیم اونم طول این مدت همش بهم انرژی میداد با حرفاش که خیلی تاثیر داشت روم🥺🤍
همینطور داشتین سپری میکردیم دردارو و من خیلی بهتر شدن بودم نسبت به اولش که همش داد میزدم😄
تا اینکه ماما گفت بیایین کعاینم کنم ببینه چقد پیشرفت کردم اینجا بعدیش این بود که پرستار وسط درد نیومد معاینه میکرد و درد داشت هرچی میگفتم بزار دردم تموم شده می‌گفتن باید حین درد معاینه کنیم وقتی معاینه کرد شش هفت سانت شده بودم😍
اینجا ماما بهم گفت دیگه بریم زیر دوش و ورزش کنیم دوش آب گرم گرفت به گمرک منم همزمان ایمان میزدم وقتی دردم هم ول میکرد کمرم رو چرخش میدادم چند تا درد رو اینطور سپری کردیم 😉
اون آب گرم واقعات خیلی آرومم میکرد و اصلا دوست نداشتم از زیر بیرون بیام 😂