پارت ۶‌..
۲ روز بیمارستان بودیم ... انواع سرم و خشک کننده و مسکن رو بهم وصل کردن . آزمایش خون گرفتن کم خون بودم ، بخاطر فشار روی قفسه سینم منو بردن اکو قلب ، بخاطر خونریزی زیاد دوباره با اون وضع منو معاینه واژن کردن و شکمم رو فشار دادن ، خداروشکر چیزی نبود ... بچم ۲ شب اول نه گریه کرد نه درست شیر خورد ، ۲ روز ناله میکرد بچم😭 دکتر گفت بخاطر فشاری بوده که تو زایمان روی بچه اومده ، نگران نباش خوب میشه ، خلاصه بعد ۲ روز مرخص شدم ولی خیلی سخت گذشت ، نمیشه توصیفش کرد 💔🥺 امیدوارم هیچکس اینجوری زایمان رو تجربه نکنه ... بازم خداروشکر بچم سالمه... راه رفتن بعد سزارین واسه منی که ازطبیعی جون سالم به در بردم ، هیچ دردی نداشت ، راحت راه میرفتم و مشکلی نبود ... اثر شیاف و مسکن که رفت درد بخیه هام و درد رحم و واژن شروع شد ، دوباره بع پرستار گفتم بهم مسکن بزنه . با مسکن آروم بودم ... پرستارا همش میگفتن به بچت تند تند شیر بده قند خونش نیوفته .. بچم حتی بیدار نمیشد و گریه نمیکرد ..چه برسه شیر بخوره ... الان ۴ شبه کلا نخوابیدم ، چشام میسوزه شدید . خلاصه امیدوارم منم به روزای خوب شیردهی برسم . چون الانم بچم زردی گرفته و نگرانم.. واسه یه مامان اولی خیلی سخته ، دوست دارم تنها باشم و گریه کنم 💔😫😭 خدایا کمک کن ، تموم بشه این استرس ها ....

تصویر
۲۰ پاسخ

وای عزیزم چه دردایی رو تحمل کردی💔❤️‍🩹
با خوندن تایپیکات ناخوداگاه اشک تو چشمام جمع شد
لعنت بهشون ک انقدر اذیتت کردن

ولی خداروشکر که الان بچت صحیح و سالم بغلته🥺🤍

عزیزم نگران نباش خداروشکر هردوسالمین وبرازردی شربت خاکشیر وتخم شربتی وعرق کاسنی قاطی کن بخور باشیرحمومش کن ازگردن ب پایین ب صورتشم باپنبه بزن وسبزی پرپین تواب بجوشون بعدک ولرم شدبچه رویاهاش بشوربزاربمونه روبدنش ...ودستگاه اجاره کن توخونه ....جلونورخورشیدببرلخت باشه فقط صورتشونزار جلونورمستقیم....ولباس زردوسبزنپوشین وب بچه هم نپوشونین

عزیزم بیمارستان تامین اجتماعی بهترینه برای زایمان
ماماهای بیمارستان تامین احتماعی قدیمی وکارکشته ودلسوزتر هستن من خودم نیروهای مسلح هستم ولی رفتم بیمارستان تامین اجتماعی اصلا ولی عصر بدردنمیخوزه..

کدوم بیمارستان بودی؟

عزیزدلم خیلی قوی هستی
این روزاهم میگذره نگران نباش بخاطر زردی بچه ببرش دکتر قطره میده
بچه منم اصلا براشیر بیدارنمیشد و من مینشستم بالا سرش گریه میکردم
همینک هررردوتاتون سالمین خداروشکر قدمش پراز خیر و برکت باشه براتون❤️

فک میکنم زیاد استرس داشتی قبل بچه ک اینجور شده
چون هی میگفتی تو شهریور مخای بدنیا بیاد زایمانت سخت بود
ولی خداروشکر الان بچت سالمه😍❤️قدمش پر برکت

عععع زاییدییییی

چه زایمان سختی این همه درد کشیدی اخر سزارین شدی؟ دکترت کی بود؟ چ قد تحمل داشتی برای معاینه خداقوت عزیزم واقعا زایمان خیلی سخته

واایی با خوندن هرپارت اشک ریختم من همیشه اززایمان طبیعی ترس داشتم چون اطرافیانم خیلی ها اینجوری شدن الانم ترسم بهش هزار برابر شده
چقدر خدا به خودت و بچت رحم کرده
خدا لعنتشون کنه الاهی

الهی بگردم چقدر اذیت شدی💔بازم خداروشکر ک هردو سالمین روزهای اول خیلی سخته هم خودت حالت خوب نیس هم ازنظر جسمی هم ذهنی هم‌ بچه داری خیلی سخته

قطعاااا تو الان یکی از پاک ترینننن پاک ترین و پاک ترین بند های خدایی
قطعاااا بااین همه درد اجرمادربودنتو کامل کردی
برای منم دعا کن هرچی خیره برام پیش بیاد

الهی بگردم برات خدا لعنتشون به زور می‌خوام طبیعی بچه رو به دنیا بیارن خدا لعنتشون کنه

تموم میشه عزیزم ۱۰ روز اول واقعا سخته ولی تو میتونی😍🥲تو ی زن قوی که ی پسر قوی رو بدنیا اوردی تموم میشه این روزا وقتی با صدای بلند واست بخنده این روزا یادت نمیاد
ان شاءالله قدم مهدیار پر از خیر و برکته❤️😍🌿

عزیزم چقدر ناراحت شدم که این همه اذیت شدی🥺خدارو هزار بارشکر پسرت سالمه🙏

چه عذابی کشیدی تو

وایی دخترچقدزایمانت سخت بوده هم دردطبیعی هم سزارین 😥

واای دختر همه رو خوندم و دقیقا بدتر و هزااربار بدتر این ها سر من امد بچه اولم ۵سال پیش دقیقا مثل شما درد طبیعی رو کشیدم آخرش گفتن نمیشه لگن خیلی تنگ حتی نیم سانت باز نشدا بودم بردنم سزارین😭😭😭
کاملا از اعماق وجودم درکت کردم😭😭😭

خواهر ریدم تو طبعییی ک میفهم چی گذشته بهت حالا بگو بهم طبعیی بهتر بوود یا سزاذین ؟؟بعد سزاذین درد نداشتی؟

الهی بگردم

ای جونم پسر قشنگ ، نگران هیچی نباش
مایعات و روعن حیوانی بخور از آی بانو سرمام بگیر شیر رو زیاد میکنه خیلی
شوید هم تو خورشتات بریز

سوال های مرتبط

مامان آقا مهدیار💙👶 مامان آقا مهدیار💙👶 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان (۲)
تا صبح دستگاه انقباض و ضربان قلب بچه بهم وصل بود ، باز سرم رینگر بهم زدن ، تا صبح درد پریودی داشتم ولی قابل تحمل بود ، اصلا نمیشد اسمش رو گذاشت درد واسه من دردی نبود ، چون پریودیهای افتضاحی داشتم و همیشه میرفتم زیر سرم و آمپول ، ماما تعجب کرده بود که آروم بودم با اون حجم انقباض منظم، بهم میگفت دلاور 😅 روز اول ۵ یا ۴ بار منو معاینه کردن ، درد داشت ولی تحمل کردم ، متاسفانه صبح ساعت ۵ که منو معاینه کرد بازم همون ۲ سانت دیروز بودم 💔😭 وای خیلی خیلی خورد تو حالم ... صبح دوباره ساعت ۸ منو معاینه کرد ، متاسفانه بازم ۲ سانت😭 متخصص زنان که دیروز اومده بود ، گفته بود انقباض ها خوبه ، نیازی به آمپول فشار نیست با معاینه تحریکی بچه رو دنیا میاریم🤕دیروز خیلی امیدوارم کردن و اونروز صبح با ۲ سانت خورد تو ذوقم🥲 همون روز اول که بهم اتاق دادن گفتن فقط مایعات و آبمیوه و آب بخور و فقط آب سوپ رو بخور ، بارش رو نخوری ... خلاصه آمپول فشار رو زدن دردام زیاد شد خیلی زیاد😭😭💔 ماما دلش به حالم سوخت چون تنها بودم ماما همراه نداشتم ، ماما همراه رفته بود به مامانم گفته بود بیا پیش دخترت شکم اولشه خیلی استرس داره ، گناه داره بیا کنارش باش .. خلاصه مامانم از صبح اومد پیشم تا ساعت ۶ عصر🥲💔بمیرم برای دلت مادرررررر
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸🦋 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(۱):من روز سه شنبه رابطه داشتم و روز پنجشنبه نوبت زده بودم واسه سزارین کردن‌ چون من خیلی بدنم کم تحمل و ضعیفه جوری که وقتی رفتم‌زایمان کنم‌همه فکرمیکردن یه بچه خیلی‌ ریز قرار بیاد چون خیلی ضعیفم من به هرحال روز چهارشنبه ساعت ۶ صبح از خواب بیدارشم و بالا اوردم در حین استفراغ کردن دیدم به اندازه یک لیوان آب زرد وقهوه ای رنگ اومد‌ازم فهمیدم کیسه آبم هست و چون رنگش سفید نبود گفتم بچه مدفوع کرده و ترسیدم سریع رفتم نزدیک ترین بیمارستان که دولتی بود و سزارین نمیکردن‌‌و هرچی زنگ‌زدم چون صبح بود گوشی جواب نداد دکترم تقریبا تا رفتم‌ بیمارستان‌کارای بستری رو کردن شد ساعت ۸ صبح معاینه ام کردن و من هیچ دردی نداشتم و یک سانت بودم بعد از معاینه دردام یه کم شروع شد رفتم رو تخت که خوابیدم و نوار قلب میگرفتن دوباره معاینه کردن تقریبا ساعت ۹نیم و هنوز هم یک سانت بودم و بعد دومین معاینه دردام‌ زیاد‌شد میگفتن نفس عمیق بکش دردات کم‌میشه هرچی‌نفس‌عمیق‌میکشیدم انگار نه انگار خلاصه مامانم التماسشون می‌کرد تااینکه بهش گفته بودن براش بی دردی میزنیم و خوب میشه ... بعد از ۴ ساعت درد کشیدن شد ساعت ۱۲ ظهر دوباره معاینه کردن یک سانت بودم و پیشرفتی نداشتم ولی به شدت درد داشتم جوری که خودمو به در و دیوار میزدم منی که خجالتی هستم و صبورم ولی واقعا نمیشد صبوری کرد ساعت ۱۲ که اپیدورال زدن من واقعا آروم آروم شدم بدون هیچ دردی تا ساعت ۲ بعد ۲ دقیقه که از ساعت ۲ گذشت دردا با فشار شدید تری برگشت و دهانه رحم شده بود ۳ سانت خیلی درد داشتم خیلییییییی تااینکه پرستارا دیدن واقعا خیلی حالم بده دوباره شارژ کردن اپیدورال رو ولی اصلا روم جواب نداد و خیلی شدید درد داشتم
مامان نی نی♥️🤰 مامان نی نی♥️🤰 ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳
بعد بی حسی، دکتر ازم پرسید پاهات گرم شده گفتم اره، کم کم شروع کردن به بتادین زدن و برش. ساعت ۱:۱۷ ظهر صدای دخترم رو شنیدم، به دکتر فقط میگفتم دارم بیهوش میشم و قفسه سینه ام سنگین شده که گفت نگران نباش تخت رو میارن بالا که سرت بالا بیاد حالت بهتر میشه که همینطورم شد. موقع درآوردن بچه فشاری که به بالای شکم اوردن و تکونم میدادن رو متوجه شدم، بقیه کارا مثل بخیه اینا دیگه چیزی نفهمیدم. ساعت ۲ بردن منو ریکاوری، تا ساعت ۳ اونجا بودم و چند بار ماساژ رحمی انجام شد که اصلا درد نداشت. بچه رو اوردن شیر دادم و بعدش منو بردن بخش. به فاصله های کم مسکن میزدن داخل سرم و واقعا دردی نداشتم، ۸ ساعت بعد زایمان گفتن اول چای عسل بخور، بعدش نسکافه، خرما، میوه کمپوت انجیر و گلابی. خداروشکر نه حالت تهوع گرفتم نه سردرد. تو این فاصله صحبت میکردم، سرم رو به چپ و راست تکون میدادم فقط سرم رو بالا نیاوردم. ۱۲ ساعت بعد زایمان سوند رو دراوردن که درد نداشت و از تخت منو اوردن پایین که اونم سخت نبود، فقط اولش حتما لب تخت باید نشست چون سرگیجه هست بعدش میشه بلند شد.
مامان شاه پسرم🩵💙 مامان شاه پسرم🩵💙 ۱ ماهگی
مامان فسقلی🥹💙 مامان فسقلی🥹💙 ۳ ماهگی
#پارت پنج: پارت اخر
خلاصه مارو بردن اتاق عمل و این دفه از شانس خوبم شب قبلش شیو کرده بودم و تمیز تمیز بودم😁😁
ولی اینکه چطوری اون لحظه اونقدرا ریلکس بودم خودمم در تعجب بودم 😳منو بردن سر تخت و امپول توی کمر رو بهم تزریق کردن ک اصلا دردش زیاد نبود اگه کمرت رو شل بگیری اصلا چیز زیادی حس نمیکنی و بی حسی قشنگ اثر میکنه🥰
بعد از انجام بی حسی منو بستن ب تخت و اون وسط من همش التماس دکتر میکردم بهش گفتم قبلا ک ای پی انجام دادم دکتر نزاشت سر بشم و باعث شد درد زیاد بکشم بزار سر بشم بعد ک خدا خیرش بده گزاشت کلی روم اسر کرد و بعد گذشت چند دقیقه گفتن ک بچه به دنیااومد(از برش و این چیزا چیزی حس نکردم ک بگم درد داشتم فقط زمانی ک فشار داد ب شکمم ک بچه رو در بیاره یه حس بدی بهم دست داد ک اگه ادم ریلکس باشه و استرس نده چیزی نمیشه ) اون وسط صدای گریه بچه نمیومد من استرس گرفتم و همش میگفتم چرا بچم گریه نمیکنه تا کلافه شدن و یکی از پرستارا نمیدونم چیکار بچم کرد ک جیغش رفت هوا گفت حالا راحت شدی😂😂😂
اون لحظه ک صدای گریش رو شنیدم و بچه رو اوردن گذاشتن کنارم و به صورتم چسبوندن انگار تمام دنیا رو بهم دو دستی هدیه دادن 😍
خلاصه بعد زدن بخیه خاستن منو از اتاق عمل ببرن بیرون التماس دکتر کردم ک ماساژ شکمی رو الان بهم بدن ک باز خدا خیرش بده توی ریکاوری پرستار فرستاد و منو ماساژ شکمی دادن ک زیاد دردی حس نکردم و بعد گذشت نیم ساعت منو بردن توی بخش ک دردام شروع شدن ک خدا خیرشون بده سریع اومدن بهم مسکن زدن و دردام ساکت شد 😁😁
خلاصه من از زایمان سزارین خیلی راضی بودم حتی اگه برگردم ب عقب باز انتخابش میکنم 😍😍
امیدوارم همتون ب سلامت زایمان کنید و بچه هاتون رو ب سلامت بغل کنید ❤❤
مامان فسقلی🐰 مامان فسقلی🐰 ۴ ماهگی
پارت ۳ از تجربه زایمان طبیعی بیمارستان تخت جمشید
به واژنم آمپول زدن و بعدش بین واژن تا مقعد منو برش زدن من اصلا این برش رو احساس نکردم وقتی دکتر و پرستار ها شگم‌منو فشار میدادن خیلی درد زیادی بود وقتی دیدن من همکاری نمیکنم و زور نمیزنم ۲ نفر با دست هاشون خیلی محکم شکم منو فشار میدادن دیگه زورشون نرسید و دکتر بی هوشی که مرد بود اومد و با همکاری یکی از ماماها چند بار خیلی خیلی محکم شکم منو فشار دادن و نی نی کوچولو به دنیا اومد وقتی بچم به دنیا اومد و ساعت ۲۳:۱۵ دقیقه یود که زایمان کردم دیگه هیچ دردی نداشتم کلا درد هام رفته بود حتی وقتی دکترم داشت بخیه میزد نگاه میکردم اما بی حس بودم و اصلا احساس نمیکردم بعد از اینکه بخیه زدن تموم شد نی نی کوچولومو دادن بغلم تا بهش شیر بدم و بعدش بهم شام دادن آبمیوه دادن که بخورم خوردم بعد که منو بلند کردن لباسمو عوض کنم یه سرگیجه خیلی بدی داشتم که اصلا رو پاهام‌نمیتونستم وایسم دوباره بهم آبمیوه دادن و منو با ویلچر بردن بخش
مامان کوچولو 🌙 مامان کوچولو 🌙 ۵ ماهگی
مامان دیار و درسین مامان دیار و درسین روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین ۵
بعد از اینکه شروع کردم به خوردن ماما اومد و‌گفت که پاشو باید راه بری
وای چقدر من ازین مرحله میترسیدم چون از همه شنیدم سختترین قسمت سزارین همینه من پمپ درد گرفته بودم و قبل شروع کردن به راه رفتن چندبار دکمشو زدم بعد واس راه رفتن ازم جدا کردن پمپ و سرم رو ،خلاصه تختمو کامل دادن بالا حالت نشسته و آروم آروم پاهامو‌دادم پایین و با هزار سلام و صلوات اومدم پایین و راه رفتم خداروشکر در اون حد که فک میکردم وحشتناک نبود البته از قبلش هم برام هم شیاف گذاشته بودن و‌من چون اون‌موقع بی حس بودم خیلی متوجه نشدم خلاصه چندباری برام سرم و دارو تزریق میکردن و‌پمپ درد و هم وصل کردم اون شب چندباری پا شدم و راه رفتم و‌تمالت رفتم که اوکی بود چون میگفتن راه رفتن خوبه،تخت بیمارستانی خیلی کمک خوبیه من فک میکردم خب عالی دیگه همیطور راحت پا میشم و دراز میکشم ولی متاسفانه تو خونه و رو تخت معمولی اینجور نبود روز بعدش پاشدن برام سختترین کار شد حتما باید کسی دستمو میگرفت و تمام زورمو‌مینداختم رو دستم که شکمم چیزی حس نکنه شیاف استفاده میکردم تا حدودی کمک میکرد ولی درد و کامل از بین نمیبرد خداروشکر سردرد و گردن درد نداشتم ولی سوزش جای بخیه درد و‌گرفتگی عضلات شکم رو هنوزم بعد ۱۳ روز دارم هرروز جای زخممو‌میشستم با شامپو بچه و بعد سرم شستشو‌میزدم و با سشوار خشک میکردم و خداروشکر مشکلی پیش نیومد،امیدوارم زوزای آینده جسمم اوکی تر بشه که بتونم راحتتر به بچه ها رسیدگی کنم …
با ارزوی سلامتی برای همه مامانا بخصوص سزارینی ها چون مادری با زخم عمیق و بخیه خیلی سخته…