تجربه زایمان (سزارین) پارت ۲
و شروع کردن به عمل بی حس بودما ولی حس میکردم موقع که بچم رو کشیدن بیرون انگار جیگرم رو کشیدن ی جوری شدم کل بدنم لرزید 😵‍💫ولی وقتی گریه نی نیم رو شنیدم خیلی خوشحال شدم بچم بردن
من ۳۰ دقیقه تو اتاق عمل موندم ماساژ رحمی رو هم اونجا انجام دادن بعد منم رفتم پیش نینیم بچمو گذاشتم رو سینم ی پرستار شروع کرد به شیر دادن خیلی حس خوبی بود نی نی چسبیده بود بهم 🥹 بعد ۳۰ دقیقه رفتم بخش و دردام کم کم شروع شده بود
خیلی درد داشتم همش جیغ میزدم😣 بدترین شبم و بهترین شبم بود اون روز بچم هم سینمو نمی‌گرفت کلی گریه کردم هر کاری میکردیم بیدار نمیشد مامانم کف پاهاشو میزد. تا بیدار بشه 🥺من شیر بدم 🥲و گفتن باید راه بری خیلی سخت بود برام خیلی راه رفتن
و اینم بگم همه چی ببرین بیمارستان اونجا لازم میشه نگین نه این لازم نمیشه
کش مو شونه لباس اضافی لوازم آرایشی قشنگ همه چی ببرین

۷ پاسخ

کاش من تجربه سزارینمو بزارم فکر کنم تنها کسی که درد نکشیده منم 🤔🤔

خدا حفظش کنه عزیزم دکترت کی بود برا من سارا جعفر زاده بود

اخ منم دردام یادم اومد دقیقا هم بدترین شبه و هم بهترین شب

مگه شیاف برات نمیزاشتن که درد داشتی

مبارکت باشه عزیزم
ولی چطور شیر دادی میگن ۴ ساعت دراز باشین حتی چیزی زیر سرتون نباشه با کسی حرف نزنین بعد چطور باید تاحالت کاملا دراز کشیده رو پشت شیر داد

اسم نینی چیه؟🥲

الهی بمیرمم

سوال های مرتبط

مامان Arda👶🧿🩵 مامان Arda👶🧿🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان تو دلی🩷 مامان تو دلی🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت 3
بعد حدودا 10 دقیقه صدای گریه دخترم و شنیدم و دکتر می‌گفت چقد خوشگله صحیح و سالم 🥹 تا آخرین لحظه نگران بودم که بچم ضعیفه و میبرن بستریش میکنن
صدا گریش که اومد منم از چشام اشک میومد خیلی حس قشنگی بود اون لحظه رو واسه همه آرزو کردم
لباساش و پوشوندن و پرستار آورد صورت دخترم و چسبوند به صورتم کلی قربون صدقه اش رفتم و بردنش تو ریکاوری منم بعد چند دقیقه که بخیه زدن بردنم ریکاوری و اونجا پرستار آورد بچه رو شیر دادم یه ساعتی گذشت و رفتیم بخش کم کم اثر بیحسی داشت می‌رفت شکمم درد داشت ولی پاهام تا 3 ،4 عصر هنوز بی حس بود پرستار یکی دو بار اومد مسکن زد دردش قابل تحمل بود برام تا 8 شب هم گفته بودن چیزی نخورم بعد اون شروع کردم و چای و نسکافه و مایعات خوردم بعد شامم گفتن که راه برم اولین بار خیلی درد داشت با کمک مامانم بلند شدم و راه رفتم ولی بعدش دردم کمتر شد و کمی استراحت کردم دومین بار هم بلند شدم راه برم دردم کمتر از بار اول بود فرداش ظهر هم مرخص شدیم و اومدیم‌خونه انشالله قسمت همه مامانای باردار و اونایی که منتظر نی نی هستن🥹😍
مامان آراد مامان آراد ۱ ماهگی
پارت سوم
صدای بچم تو اتاق پیچید اونم گریه میکرد منم گریه میکردم آوردنش کنارم حرف زدم باهاش بوسیدمش ، گفتن گریه نکنم سردرد نشم ، بچمو بردن منم بخیه زدن، محکم ماساژ رحمی دادن هیچی متوجه نشدم فرستادن ریکاوری اونجام دوبار ماساژ دادن با اینکه بی حس بودم ولی دردش رو خفیف احساسش میکردم ، نیم ساعتی بودم فرستادنم بخش بچمم با خودم آوردن، ماساژ رحمی که اونجا دادن بهم به شدت سخت بود من داد می‌کشیدم ، اون شب اصلا نخوابیدم همش چشمم به بچم بود چشاش باز بود نگاه می‌کرد، با اینکه نمیتونستم تکون بخورم ولی وقتی چشاش بسته بود میخواستم بخورمش انقدر ناز بود🥲 شب بالاخره سپری شد صبح اومدن گفتن باید پاشی بدترین قسمت کل سزارین همین راه رفتن بعدشه گفتم همسرمم اومد من به زور تونستم بشینم ، همکاری کردن بیام پایین دو قدم راه رفتم کل بدنم بی حال شد ، گرمم شد ، چشام سیاهی رفت پرستار رفت آب خنک آورد منو نشوندن رو تخت ، پنجره رو باز کردن یکم از سیاهی چشام برطرف شد پاشدم راه رفتم از اینور تخت تا اونور کنار بچم دوباره خوابوندنم ولی خودم یه ساعت بعد دوباره با تمام درد پاشدم رفتم سرویس، تا بخوام مرخص بشم ۴ بار اینا راه رفتم که ورم پاهام کم بشه، فقط میتونم بگم خودتون میتونید به خودتون کمک کنید ، برای من تجربه شیرینی بود باز برگردم عقب انجامش میدم 🥺♥️ انشالله همتون به خوشی بغل بگیرید تو دلیاتون رو
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد