خانما یک سوال
شما بچه هاتون بیشتر جای خانواده خودتون میزارین یا خانواده همسرتون ؟
من اوایل یکی دوبار گزاشتمش پیش مادر شوهرم
اون موقع بچه بود یک بار از ساعت ۷ صبح بردمش تا ۲ ظهر یک بارم یک ربع گذاشتم رفتم اومدیم
من یک خواهر شوهر ۱۰ ساله دارم که فوقالعاده لوسه و اینا خیلی بهش بها میدن بعد بزرگ تر که شد دندون در آورد دوسه تا دندون در اورد دوبار که ما خونشون بودیم بچم گازش گرفت حالا خدا شاهده محکم نگرفت چون دختر خواهرمم همسن خواهر شوهرمه میگفت خاله گازاش درد نداره
بعد ملیکا که گازش گرفت این شروع کرد به گریه کردن و یک قشقرقی به پا کرد باید میدیدین مادر شوهر پدر شوهرم ناراحت شدن مادرشوهرم برگشت به دخترم گفت بی پدر مادره نامرد بچم دردش اومد بعد اونا توقع داشتن من بچه ۱ ساله رو دعوا کنم منم اونجا فقد به همسرم گفتم بچه رو بردار اخه بزور بچه رو بغل کرد ملیکا هم اعصابش خورد شد گاز گرفت اونم بچمو رو هوا پرت کرد رو زمین بعد اونجا مادر شوهرم رو کرد به دخترش گفت مامان اگه لپت کبود شد نگی کی گاز گرفته فکر میکنن بچه داداش حیونه😐
منم خیلی بهم بر خورد الان همش میگن ملیکا رو بیار بزار پیش ما یکی دوساعت نگهش داریم تو بخوابی یا میگن ماکه میگیم بیار تو دوست نداری بچت پیش ما باشه همش جلو همه تیکه میندازن بنظرتون من حق ندارم ؟؟؟؟؟

بعضی وقتی که پیش مامانم میزارم
یکی دوبار گفتم عمه فکر نکنی من زیاد خونه مامانمم نمیزارمش میگفت به منچه به منکه ربطی نداره شما بچتون و پیش کی میزارین اختیار بچتون و دارین ولی تو دوست نداری فکر میکنی بچه رو چیکار میکنیم

۲۵ پاسخ

به نام خدا هیچ کدام من تو غربتم خواهر
ولی کلا خوشم نمیاد دوست ندارم بچه هام بدم رست کسی
چرامیزاری خوب سختی بکش منت و حرف وسی رو نخور

بنظرم اولا اصلا نزار پیششون اینا ک جلو چشت همچین کاری میکنن و توهین میکنن ببین نباشی بچه بنده خدات ‌کاری کنه چیکار میکنم یهویی میبینی میترسوننش ی همون دختر میزنتش برا بچت بد میشه سنش حساسه سختتم شد اصلا نزار
دوما دقتی یکی ب بچت توهینمیکنه همون موقع جوابشو بده اصلا تو این مورد کوتاهی نکن هرکی میخواد باشه هرکی یکم بزرگتر بشه کلا اعتماد بنفس و عزت نفسش خدشه دار میشه

تا حالا پیش کسی نزاشتم
ولی اگه مادرشوهرم این رفتارو کنه اصلا خونشون نمیرم چه برسه بچمو بزارم اونجا

من مادرشوهر نمیتونه از بچه نگه داری کنه چون یکی باید خودشو نگه داره خیلی پیر و مریضه ولی اگه میتونست حتمن پیشش میزاشتم
ولی چون اون نمیتونه پیش هیچکدوم از اعضای خانواده شوهرم اعتماد ندارم یکی دوبار شوهرم نیلارو‌ با خودش بزدع وسط خیابون داد خواهر شوهرم خیلی عصبی شدم چرا بچه رو سپرده بهش درسته خیلی مواظبشه خیلی دوسش داره ولی بازم من میترسم
بیشتر وقتام پیش مامانمه
هر وقت که کار داشته باشم یا خسته باشم پیش مامانم میزارم

خدایی چ دغدغه هایی دارین، بچه ان دیگه حالا نمیخاد جنایتی فک کنی ک ایا بزارمش بازم یانه، والا منکه خانوادم نیستن دورم ازم، ولی بچمو بارها پیش خواهرشوهرم و مادرشوهرم میزازم میرم با شوهرم خرید یا با دوستام بیرون یا ارایشگاه،بچمم ذوق میکنه میره خونشون

فقط پیش همسرم در مواقع ناچاری ی نیم ساعت ی ساعتی میدم به مامانم.
تا بچه هام حرف نزنن و نتونن اتفاقاتو بگن پیش هیچکس نمیخوام بزارم،انصافا عمه و مادرشوهرمم میگن بیار ما نگه داریم تو برو تو اطاق استراحت کن ولی تا این حدم بهشون نسپردم فعلا

بنام خدا هیچکدوم
متنت طولانیه حوصله ندارم بخونم🫩😂جواب همون خط اولو دادم

به نظر من اصلا نذار
به بچت کفته حیوون خیلی حرف بدی زده
چرا همیشه باید حواسمون باشه بقیه ناراحت نشن ، بزار بفهمن ناراحت شدی
تازه نباید بگی پیش مامانم نمیزارم
خیلی راحت بگو پیش شما نمیذارم یه وقت گاز نگیره
دیگه میفهمن از چی ناراحتی

خانواده خودم دورن به کسی دیگه هم نمیتونم اعتماد کنم اوناهم البته مشتاق نیستن,😂 فقط پیش شوهرم میذارم

چ طرز حرف زدنه من بودم ببخش عمرا اونجا نمیبردمش دبگه
من همیشه اونجاس پسرم ی سال و نیمشه چون نردیک خونمونه خودم اونجام باهاش ولی رو چشاشون راش میبرن بچمو خداروشکر ولی تاحالا تنها نراشتمش برم بیرون بیشتر میخام برم جایی خونه خاهرم میزارمش

جفتشون.
پدرشوهر من به جرات میتونم بگم از منم بیشتر مراقب زهراس

من فقط پیش مامان بابام میزارم برای اینکه جایی طولانی برم خانواده شوهرم خیلی بچه دارن بیشتر از بچه هاشون میترسم

من یه ابجی مثل خاهرشوهرت دارم فوق العاده لوس😑 خیلیم‌حسودیش میشه به همتا برا همین اصلا خونه مامانم نمیزارم فقط پیش مادرشوهرم به مادرشوهرمم بیشتر وابستس چون تو یه ساختمونیم و هرروز یه تایم طولانی باهاشه

من همون باره اول گذاشتم باهام دعوا کرفتن که جرابچت ریده؟وقیافه من🙄🙄تازه یهرب گذاشته بودم پیششون واسم توبه سد

مامان بابام یه شهر دیگه ان، ولی وقتی بیان اگه کاری داشته باشم پسرم رو نگه میدارن

با مادرشوهر پدرشوهرم تو یه محله ایم ولی جز چندبار اونم همون نوزادیش دیگه پیششون نذاشتم بچمو😑

خانواده شوهرم واقعا مواظبش میشه خانواده خودم میگن ما حوصله بچه کوچک نداریم

من کلا پیش هیچکدوم اگر کارخیییلی واجب بود مثلا جلسه مادران مدرسه میزارمش پیش یکی از خواهرشوهرام فقطم یکیشون ۴ تاهستن اما این یکی خیلی باحوصله ولی درکل دوبار پیش اومده بزارمش
اما قسمت دوم عزیزم دلیلی نداره برا کسی توضیحی بدی ک پیش کی بیشتر میزاری دقیقا چون ب کسی جز خودتون ربطی نداره ضعف نشون نده هروقت گفتن بگو نه ممنون اگر بزارم پیش شما یوقت گاز میگیره اونوقت میگن حیوونه😑 قشنگ و با خنده بگو ک بفهمن ناراحتی و کدورت پیش نیاد چون اونا الان میگن تو مقصری نمیگن ما رفتار بدی نشون دادیم چون تو نگفتی ناراحت شدی
و چقدر بیشعور ک ب بچه یکساله میگن حیوون

من جات بودم همونجا ی حال اساسی بهشون میدادم ک دگ غلط اضافی نکنن بعدمدبچمو نشونشونم نمیدادم

من یک ماهی میشه یه قل مو مامانم می‌بره یه چند روز نگه میداره میاره عوض می‌کنه اون یکی می‌بره چون واقعا خسته شدم دیگه نا ندارم بچه هام یه جز شوهرم و مامان و بابام با هیچ کس نمیمونن حتی مادرشوهرمم ببیننش گریه میکنن

آخی عزیزم من ک هیشکی رو ندارم بزارم
24 ساعت چسبیدیم بهم
دو شیفت میریم مغازه و میایم
طفلی بچه ام تو مغازه بزرگ شد
به خدا همسایه های مغازه نباشن من کارام میمونه
ولی ای چیزی ک شما تعریف کردید رو من به هیچ عنوان قبول نمیکنم ک دیگه حتی یه ثانیه بزارم خونه مادر شوهر. خیلی بی تربیت و بی فرهنگه
بچه اش لوسه خودشم بد دهنه
اصلااا نذار بچه ات از اونا یاد میگیره. منت هم سرت میذارن
هر جا بخوای بری میتونی بچه رو ببری به جز مطب دکتر
اونم من الان سه ماهه میخوام برم دکتر کسی نیست بچمو نگه داره. البته بردما چون میخواست معاینه کنه گفت تنها بیا

من بهت حق میدم اصلا این طرز صحبت درست نیست با بچه یکساله اونم من به خانواده همسرم اعتماد ندارم حتی یه روز برادرشوهرم بی اجازه من دخترمو بدون اینکه به من بگه برد طبقه پایین دعوا کردم که حق ندارن ولی پیش مادرم میزارمش من به جای تو باشم خیلی رو راست میگم والا منم یه داداش ۸ ساله دارم کم مونده چشمشو در بیاره کتابشو پاره کرده از دخترم کتک خورده گازش گرفته اییی نمیگه که دخترم ناراحت نشه

من پیچ هیچ کدوم،مادرشوهرم که بنده خدا دیسک داره،مامان خودمم بچه هاشو بزرگ کرده چرا باید بچه ی منم نگه داره؟

دلیل نذاشتنتو بگو بهشون تت بفهمن چقد کارشون زشت بوده

من مادر شوهرم زانوهاش عمل شده اس و وزنش خیلی بالاس نمیتونه بیچاره به بچه برسه کلن میزارم پیش خانواده خودم جایی بخوام‌برم‌اونم در حد دو سه ساعت

پدر و مادر همسرم مسن هستن نمیتونن نگه داری کنند
بابا و مامان خودم هم جدیدا قبول نمیکنن چون ماشاالله شیطون شده و کارای خطرناک انجام میده 🤣🤦

سوال های مرتبط

مامان شاهانم مامان شاهانم ۱ سالگی
خانما دلم گرفته پسرم از دیشب اسهال شدبدگرفت یعنی تا صبح من هر یه ربع به یک ربع داشتم بچه میشستم
اونجوری خواب درست حسابی ندارم پسرم شب تا صبح نمیخوایه دیشبم از یک بیدار بود تا پنج ونیم صبح دیروز خونه مامانم اینا اومدم
من فقط در حد یک ساعت ونیم بچمو پیش مامانم نگه میدارم میرم باشکاه اونم صبح زود میرم برمی‌گردم بچه یه تایمشو بیشتر خوابه
بعد یه مقدار دست مامانم درد می‌کنه میگه نرو باشگاه فلان مجبوری بری گفتم باشگاه دوست دارم میرم روحیه میگیرم میگه اخلاقتو نمی‌بینی کند شده فکر می‌کنی اخلاق داری یهو توپیت بهم همه بچه دارن دارن بچه نگه میدارن یکیم تو
ما بالا پایین مادر شوهرم اینا می‌نشینیم چون تو خیابون نمیتونم بچه ببرم بیرون پیاده رو نداره بیشتر خونم مگر اینکه شب شوهرم بیاد اونم همش خسته فلان با ماشین یدونه دور بزنیم اینجا خونه مامانم میام یه بیرونی یا بازاری برم اونم بچه میبرم
وقتی اینجوری گفت همه بچه دارن توهم داری اخلاقتو نمی‌بینی دلم نمیدونم چرا گرفت
یه جوری بهم توپید خودش با خواهرش اعصابشو خورد میکنن سر من خالی میکنه بخدا خواب درست حسابی ندارم همش استرس دارم خشتممم فقط
مامان آرین مامان آرین ۱ سالگی
مامانهای عزیز لطفا هر کس می‌دونه منو راهنمایی کنه چون خودم خیلی شکه شدم... امروز شوهرم بعد از ظهر خوابید منم پسرمو برداشتم بردم تو سالن و در اتاق خواب را بستم که صدا شوهرمو اذیت نکنه و بخوابه.. تو این مدت هم کارهامون کردم یه مقدار میوه تو یخچال بود که همه را برداشتم و شستم که بذارم تو یخچال ولی خوب وقفه افتاد و میوه ها نیم ساعتی بیرون یخچال موندن... شوهرم که بیدار شد بهش گفتم چیزی میخای برات بیارم... گفت آره میوه بیار منم رفتم تو آشپزخانه... پسرم کنار شوهرم رو کاناپه نشسته بود و باری میکرد یهو با نخ افتاد زمین به طوری که ملاجش رو زمین خورد و پاهاش بالا بود ... یه لحظه گفتم گردنش شکست ... حالا شوهر عوضبم شروع کرد فحش به من بده....که مادر فلان شده ت (یعنی من ) مقصره... حالا من هیچی نگفتم ... نشست میوه بخوره گفت چرا میوه ها داغه و شروع کرد به داد و بیداد ..اون نشسته بود رو کاناپه و من رو زمین کنار بچه م نشسته بودم که بهش میوه بدم .... بعد بند شد و با پاهاش محکم کوبید تو بازو چی من.یه جوری که انگار داره شوت می‌کنه یه توپ رو و بعد بهم گفت برو لباساتو بپوش کمشو از خونه من بیرون ... من بلند شدم برم تو اتاق دو باره با پاس زد به باسن من که یعنی تیرپایی داره میزنه بهم ...مدام هم می‌گفت میذارمت دم در و فلان.... من رفتن تو اتاق پسرم و همین طور شوکه بودم و نمی‌دونستم باید چیکار کنم چون شوهرم خیلی خرو گاوه و اگر میرفتم از خونه بیرون محال بود بذاره بچه رو ببرم و به هیچ عنوان هم نمی اومد دنبالم ... بعد چند دقیقه اومد گفت بیا بچه رو عوض کن چون پی پی کرده بود ...
مامان سید حسین مامان سید حسین ۱ سالگی
مامانا اینو بخونین ببینین شما جای من بودین چه رفتاری میکردین؟
من شاغلم ۳ روز در هفته میزم سر کار ۴ روز دیگه خونه ام بعد اون ۳ روز که میرم سر کار ۲ روزشو بچه رو میزارم خونه مادرشوهرم ۱ روزشم خونه مامانم بعد ۱ ماه پیش اسباب کشی داشتم مامانم اومده بود کمکم مادرشوهرم بچه مو گذاشته بودم خونش نگه میداشت تقریبا ۱ هفته درست و حسابی پسرم پیشم نبود حالا گذشت و گذشت چند روز پیش رفتم خونه دختر خاله مادرشوهرم که باهاش تقریبا نزدیک و صمیمی هستن بعد اون روانشناسه من راجب اوتیسم و اینا صحبت کردم که نگرانم پسرم داشته باشه اونم گفت نه من رفتارشو میبینم عادیه ولی این بده که بچه همش اینور اونوره😐حالا منو بگی تعجب کردم یهو اینو گفت بعد منم گفتم خیلی اینور اونور نیست فقط روزایی که سر کارمه و چند وقت پیش که اسباب کشی داشتم که نمیتونستم نگهش دارم
بعد یه جوری حرف میزد که انگار بچه من همش پیشم نیست بعد میگفت بچه رو بهضی شبا پیش خودت بخوابون خونه خودتون باشه 🫠حالا هی من میگفتم بابا بچه من بیشتر پبش خودمه هی یه جوری رفتار میکرد که نه 🫤بعد یهو دخترش برگشت گفت آره چند روز پیش که جاریت اینجا بود گفت حسین خونه شو نمیشناسه فک میکنه خونه بابا بزرگش خونشونه😑که حالا بعدا مشخص شد جاری من نگفته و خود اونا گفتن . حالا دیشبم مادرشوهرم دعوتشون کرده بود یهو شوهر همون دختر خاله گفت که خوب شد بچه رو امروز نگه داشتین مادرشوهرت مهمونی داشته🤦🏻‍♀️یعنی انقدر حرص کردم که نگو 🥴این همه آدم که ۶ روز هفته کار میکنن یعنی آدم باید اینجوری باهاشون برخورد کنه و قضاوت کنه😓
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
ادامه تاپیک مدیریت احساس خشم
خب حالا ما میایم محرک هارو پیدا می‌کنیم محرک ها برای اینه که نداریم بچه عصبانی بشه نه اینکه به بچم همش بگم باشه هرچی تو بگی و همه چیز رو بهش بدم که عصبانی نشه نه
محرک ها مثل همین ها که گفته شد
ما به محرک ها توجه میکنیم و توجه نمی‌کنیم
حالا به محرک ها توجه نمی‌کنیم مثلا یک نفر هست خیلی من رو ناراحت میکنه میتونیم کمتر ببینیمش یا اینکه اگر دیدیمش خودمون رو با یه چیزی سرگرم کنیم و اگر چیزی هم گفت میریم سراغ بحث تعبیر و تفسیر که گفته شد بهتون
برای اینکه اون خشم سنگینه نیاد
باورهای غلط بنیادین :
این باور های غلط هست که صبح تا شب داره مارو عصبانی میکنه
(جهان طبق انتظار من باشد )بچه من نباید اصلا کار بدی انجام بده
چنین چیزی در جهان وجود نداره که همه چیز طبق خواسته ما پیش برود و همه چیز قابل پیش بینی باشد و فقط خوبی اتفاق بیافتد جهان به این شکل نیست
من اگر مامان خوبی بودم بچم الان فحش نمی‌داد
یا اگر مامان خوبی بودم بچم راحت‌تر ازم جدا میشد
اگر فلان مشکل رو داره ممکنه مثل عموش بشه
بچه یه سری جاها تحرک زیاد داره ولی بجاش همون اول میگن این مشکل رو داره پس مثل اون میشه بعد حالتون بد میشه میگید حالا من چیکار کنم بعد از استرس زیاد رفتارتون کلا با بچه اشتباه میشه
دیگران نگاهم میکنن حتما بچه آن ها خوب هست و بچه من بد
مثلا بچه شما گریه می‌کند
هر بچه ای یه سری مسائل رو داره و شما مسائل کامل اون بچه رو نمیبینید
اون هم یک انسانه و ما باید روی مسائل بچه خودمون تمرکز کنیم که حلش کنیم و نمیشه بگی بچه کلا نباید مشکل داشته باشه چنین چیزی نیست
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
حالا در مورد شیر دادن و قطع کردن شیر الان خیلی هاتون میبینم میگید که ما شیر شب میدیم دکترا چرت و پرت میگن که شیر شب قطع بکنی ماها قبلا می‌خوردیم چیزمون نشده پس ما هم به بچمون میدیم و هیچیش نمیشه .اصلا سیاه شدن دندون و اینارو من میزارم کنار کاریش ندارم
بچه بعد یکسالگی تازه شروع میشه وابستگیش به شما و همش می‌چسبه بهتون میخواد هی شیر بخوره اون جیغ میزنه سینه میزاری تو دهنش داد میزنه سینه میزاری دهنش که هیچی نگه این الان روش آروم کردنه؟واقعا این کار درسته؟شما باید تایم بزارید قبل یکسالگی هر دو ساعت ۳ ساعت یکبار بهش شیر بدید بعد ۶ ماهگی اگر تو تایم دندون دراواردن نیست شیر شب رو کنتر کنید تا یکسالگی که قطع کنید شیر شب رو چون بعد یکسالگی نابود میشید .من قبل یکسالگی از ده ماهگی تا یکسالگی به یک نوبت رسوندم بعد تو تایم دندون دراواردن شد دقیقا روز تولدش دندونش نیش زد و هر چهار تا دندون تو ۱۲ ماهگی دراوارد خب من یک ماه صبر کردم بعد که آروم شد شروع کردم همون یکی دو نوبت رو قطع کردم تقریبا بگم یک ماه زمان برد تا شیر شب قطع کردن گریه جیغ زدن پرت کردن شیشه همه چی داشت من خودم رو آماده کرده بودم بزای نخوابیدن و تمام این رفتارها بجای شیر بهش شیشه که آب داشت میدادم قند هم نمینداختم حالا بغل میکردم راه می‌بردم حتی تو کوچه می‌بردم لالایی میخوندم رو پام نمیمونه رو تاب نمیمونه تمام این یک ماه تو بغلم بود و جیغ میزد ولی خب کمتر میشد جیغاش ولی داشت چون شدیدا وابسته بود تا الان من شیر روزش هم شروع کردم کم کردن تا الان که دیگه با شیر نمیخوابونمش تا ۸ یا ۸.۳۰ شب شیر میدم و تمام میره تا فردا صبح که حالا ۶.۳۰ یا ۷ صبح بیدار بشه شیر بخوره و بخوابه
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
ادامه فرزندپروری(چطوری با همدلی کودک را آرام کنیم)(ادامه تاپیک قبل)
در واقع این یک نوع همدلی که به کودک کمک میکنه احساس کنه تنها نیست و فقط اون نیست که این میل رو داره در نهایت ما آرام کنار کودک میشینیم تا وقتی که کودک آرام بشه
حالا آیا همش باید حرف بزنیم؟یا همش باید احساسش رو بهش انعکاس بدیم؟همش باید بگیم آره منم همین جورم اون بچه هم همینطوره؟
نه ما یکی دوتا جمله میگیم در نهایت میشینیم کنارش در واقع همدلی خیلی وقت ها به اون حضور فیزیکی ما وابسته هست به اون نگاهی که به کودک داریم به اون دستی که روی شانه اش میزاریم یعنی فکر نکنید برای همدلی وقتی کودک آشفته هست باید هی بشینید توضیح بدید
اتفاقا حرف زدن زیاد و توضیح دادن زیاد توی این موقعیت ها کودک رو آشفته تر می‌کند میتونیم به کودک بگیم اگر دلت میخواد میتونی بیای بغل من
من اینجا کنارت هستم .اگر فرزندتون دوست نداره و الان آمادگی این همدلی رو نداره میتونی بگی من اینجا هستم نزدیکت وقتی که خودت دوست داشته باشی بیای پیشم
و اما چیزهایی مثل اینکه برو تو اتاق تا آروم بشی این هارو هیچوقت به بچه ها نگید
قراره ما کنار بچه ها باشیم تا آرام بشن تا بتونن خودشون کم کم یاد بگیرن هیجاناتاشون رو مدیریت کنن
خب حالا بعد همدلی چه اتفاقی میوفته؟
ما کنار کودک موندیم احساسش رو بهش انعکاس دادیم و بهش گفتیم میتونه بیاد تو آغوشمون تا آروم بشه بعد از اون میتونیم به کودک گوش کنیم و بشنویم چی میگه
مثلا ببینید دعواشون شده شما سر رسیدید اون اونو زده اون وسیله اون یکی رو برداشته
اونجا میتونید بشینید و بگید تو عصبانی هستی که دوستت وسیلت رو برداشته و ازت گرفته؟تو هم عصبانی هستی که نتونستی با اون وسیله بازی کنی