سلام انشاالله که حال دلتون خوب باشه،چیکارمیکنین با بچه داری خدا ببخشه چقدر سخت شده،من تصمیم گرفتم حالمو خوب کنم کلا سراغ قرص هم نرم روانشناس هم حتی گذاشتم کنار چون فایده نداشت ولی شرایط هم خیلی سخت شده بچه همش جاهای خطرناک میره باید مراقبش باشم مثلا همین امشب به هیچ صراطی مستقیم نبود که با اسباب بازی هاش بازی کنه شاید ده بار رفت سمت میز تلویزیون من رفتم آوردمش از گردن فلج شدم دیگه ضعف میکنم بس دنبالش میرم و خب عصبی هم میشم،واقعا هیچ تفریحی هم ندارم نه باشگاهی هیچی،تا خونه بابام هستم خوبه اونجا بزرگتره بعدم خانوادم هستن سرگرم میشه ولی نمیدونم چرا تا میایم خونه خودمون انگار میخواد از دماغم دربیاره شروع میکنه شیطنتو کارای خطرناک،داره یکسال میشه و من تازه تصمیم گرفتم این حال بد رو شکست بدم ولی نمیدونم بخدا با این شرایط به کجا میرسم شوهرم که سرکاره اکثراوقات وقتی هم میاد مشغول کارا شخصی خودشه و بعدم باید بچه رو نگه دارم تفریحم ندارم دیگه مثه سابق گاهی فک میکنم اسیر شدم کلا وقف بچه شدم دیگه برای همون بیشتر عصبی میشم

۸ پاسخ

کاشکی این شوهرا کمی درک داشتن و بعضی وقتها همکاری میکردن که ماهم یه کم به خودمون بیایم 🤐

عزیزم دیگه همینه هرچی بزرگتر میش بیشتر شیطون میشه سعی کن چیزای خطرناک رو از جلو راهش برداری من سر همون بچه اولم ده یازده ماهه بود تلویزیون رو زدیم به دیوار

خوبی عزیزم؟؟امروز اتفاقا ب فکرت بودم گفتم چندوقتی نیستی
چ خبرا؟؟همه چی روبه راهه؟؟

عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم برات ....فکرتو تغییر بده ....از بودن باهاش لذت ببر.....کمتر فکرهای منفی کن.....خداروشکر ....اومدم مشهد اصلا وقت نشد بهت زنگ بزنم که ببینمت..... التماس دعا عزیزم

دختر من ب شدت میرفت سمت میز تلویزیون و تلویزیون ،جلو میز تی وی میز جلو مبلی گذاشتیم روی میزم پشتی دیگه نمیره،یا آشپزخونه پله داره پتو رو سه لا کردیم گذاشتیم باید خونه رو امن کنی

منم همین طورم
تا پیش خودمه اروم اذییت نمی کنه زیاد تا باباشو می ببینه گریه میکنه اصلا اروم قرار نداره
همش میخواد از خونه فرار کنه
البته ناگفته از بس جرو بحث داریم روی بچه تاثیر گذاشته

پس مایی که دوتا بچه داریم چی بگیم

بنظرم تا جایی که میتونی خونه رو امن کن فکرت راحت میشه مثلا جلوی میز تلوزیونت میز وسط بزاری نتونه بخش برسه یا تلوزیون بزنی به دیوار جاهای خطرناک و سرامیک یمدت بموشدنی در کابینتارو با یچیزی ببندی نتونه باز کنه.وسایل خطری رو یمدت جمع کن مطمعن باش حال خودتو بچت بهتر میشه

سوال های مرتبط

مامان آوا جون ❤️ مامان آوا جون ❤️ ۱۵ ماهگی
مامانا تو رو خدا کمکم کنید
خیلی تو شرایط بدی هستم
نمی‌دونم از کدوم مشکلاتم بگم
مامان و بابام تصادف کردن مامانم لگنش در اومده ترک برداشته بنده خدا رو تخت هست فعلا ...
دخترم لب به هیچ غذایی نمیزنه پانزده روز پیش مامانم بودم تا اذان صبح کار. میکردم که همه چی رو براه باشه ولی تو این مدت به شدت دخترم بد غذا شده قبل که بد غذا بود الان افتضاح شده شیر هم لب نمیزنه
فکر کنم بین ۸تا ۸٫۵کیلو مونده دوازده تیر یکسال تمام میشه
از این ور هم شوهرم همش بهم ایراد میگیره همش دعوا بحث
خودم به شدت مریض شدم از لحاظ روحی حتی حوصله خوردن قرص های ارامبخشم رو هم ندارم
خونه زندگیم داغونه تو این دوازده روز شوهرم حتی یه قاشق رو جا به جا و مرتب نکرده
خودم وسواس گرفتم
دخترم اصلا یه لحظه از من جدا نمیشه
با تمام وجودم خسته ام
هر روز به خودم فحش میدم خودمو کتک میزنم گریه میکنم 😭😭😭😭😭
اینم از شرایط کشور ....
فردا پس فردا هم باید برم سر کار ...
من خیلی آدم ضعیفی شدم خیلی زیاد کم آوردم کم .‌‌‌‌‌....
کمکم کنید خدا می‌دونه همین ها رو هم با اشک دارم براتون می‌نویسم
مامان هامین مامان هامین ۱۵ ماهگی
سلام مامانا‌.ما یه ووستی داریم که بچه ۱ساله داره.
باهم رفت و آمد داریم.سر اسباب بازی باهم لج میکنن هم هامین هم بچه دوستم.اگد اسباب بازی اون باشه من از هامین میگیرم میگم مامان مال خودشه ناراحت میشه.مسئله اینجاست که حتی میاد اسباب بازی خود هامینو بگیره ماناتش سکوت میکنه میخنده.
شوهرم هی میگه بابا بده بهش ولی من سکوت میکنم عین دوستم.
هامین معمولا بدون گریه کوتاه میاد میره سراغ یه اسباب بازی دیگه ولی اگر خیلیی اسباب بازیشو دوست داشته باشه نمیده و اون گریه میکنه یا اگر اذیت کنه هامین لجش میگیره میزنه حالا دوستم بهش برمیخوره.نکته اینجاس شوهرم با من دعوا میکنه جرا میزاری بزنتش میگم اقا اون میاد اسباب بازی هامین بگیره مامانش میخنده به اینجا میرسه من باید برم بچمو توبیخ کنم؟میگم چرا بزور به هامین میگی اسباب بازیشو بده میگه اونم بچس دیکه میگم خب بچه منم گنده نیست که چرا توقع داری من هی هامینو بخاطر یکی دیکه کوچیک کنم😐😐خدایی بی منطق میگم؟من میگم اگر بچه ان دوتاشون بچه ان