یه چیزی میگم خانما رود جبه نگیرین دست خودم نیست
من یه مدته از خودم دور شدم از وقتی زایمان کردم الان یک ساله من اون ادم سابق نیستم حوصله ندارم اعصابم زود خورد میشه داد و بیداد میکنم به کارام نمیرسم یا اگه برسم حوصلم نمیشه مثل قبل انجام بدم قبلا حتی با خشک‌کن و پارچه سقفی تمیز میکردم
الان نمیشه همش دخترم نمیزاره
از امروز تصمیم داشتم عوض بشم به خودم خونه زندگیم دخترم برسم اما خب کو ساعت 6 بیدار شدم نماز خوندم مسواک و اینا صبحانه حاضر کردم شوهرم شکار بود اومد اومدم صبحانه بزارم دیدم دخترم بیدار شد با خوشرویی و اینا اوکی بودم صبحانه خوردیم شوهرم رفت کار داشت دخترم پشت سرش به قران تا یک ساعت گریه میکرد هرکاری میکردم اروم نمیشد بهش مداد و دفتر دادم خط خطی کنه رو به روش بلند شدم ورزش کنم خودشو پاره کرد از بس جیغ و گریه گلوش به خدا پاره شد دیگه نفس نمیتونست بکشه بلندش کردم باز یکساعت هرکاری کردم اروم نمیشد دیگه نشستم رو به روز یهو عصبی شدم جیغ زدم داد کشیدم بلند خودم زدم بعد اومدم بخوابونمش باز نخوابید بازم گریه خودم اینقدر زدم اینقدر گریه کردم به خدا به هیچ کارم نرسیدم بازم یعنی یا باید کنارش بخوابم یا هیچ اینکارو میکنه میدونم بچت میدونم به خدا که من تحملم کم شده خب چیکار کنم من اینطوری عصبیم از ذوق اینطوری بودم اگه خونم تمیز نباشه به خودم نرسم وقتی خودمو ببینم شبیه افسرده ها باشم ناراحت میشم از طرفی اینا مهم نیستن دخترم مهم تره اما اونم همش پروسه ی دندون یا بد خلقه یا نمیدونم چی نه شب میخوابه نه روز درست و حسابی نه غذا میخوره کلی درست میکنم نه چیزی به خدا عاصی شدم 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

۲۶ پاسخ

عزیزم کار خونه رو ول کن تا دوسالگی بچه خونه مرتب و تمیز نمیشه مثل قبل از بچه دار شدن
مادر شدن خیلی سخته خیلی

وایی منکه هنوز افسردم از بعد زایمان تا الان
یه دستشویی راحت نرفتم یه حموم راحت نرفتم

خودت اعصابت خوردکنی روبچت تاثیرمیزاره اون بیشتربی قراری میکنه....وقتی شوهرت خونس غذادرست کن حتی شده بیشترم درست کن برای یه وعده اضافی ک خیالت راحت باشه بشین بابچت بازی کن

عزیزم شایددیگران هم همینجوربودن ولی ما نمیفهمیدیم چون توزندگیشون نبودیم۲۴ساعته نهایت یکساعت طرف میدیدم ک ترگل برگل و خونش تمیزه....یاشایدبچه های ارومی داشتن
زیادبه خودت وبچت سخت نگیر فعلااوضاع همینه تایکم بزرگتربشن وبهتربشن
دخترمنم همینه تا۵ماه اول ک فقط دهنش بازبود وگریه میکرد وخواب وخوراک نداشت
منم اوایل گریه میکردم ک چرانمیتونم مث سابق باشم ولی ازیه جایی به بعدفهمیدم دیگ من یه مادرم ن یه دخترازادوراحت.....فعلاازهمه چیزبایدبزنیم به خاطربچه

میخوام بدونی شاید ۹۰ در صد مادرا این چیزایی که گفتی رو دارن تجربه میکنن خیلیا نمیگن ولی منم به شدت خسته کم حوصله و بدخلقم.دارم روی خودم کار میکنم بهتر باشم ولی خب سخته

کار خونه رو باهاش خداحافظی کن فقط بتونی کاسه بشقابو بشوری یا اصن نشور فقط اشپزی درحد نیمرو یا اگ میتونی خورشت بزار کارخونه تمیزکاری خداحافظی کن باهاش واس همینه عصبی میشی کارخونه همیشه هس اما سن بچت همیشگی نیس

بچه همینه دیگ خودتو ناراحت نکن منم روزا میخابونمش ب کارام میرسم

منم از بارداری ب بعد اصلا اعصاب ندارم

منم همینطوری شدم هرچی تلاش میکنم درست بشه نمیشه 💔

سلام دوستم چطوری
قشنگم خیلی سخت میگیری به خودت
باور کن همه ما اینارو تجربه میکنیم
دختر منم صبح ها اگر بیدار بشه ببینه باباش داره میره همش بی قراری و گریه داریم منم تلاش می‌کنم با شعر و بازی و چیزایی که شاید براش جذاب باشه حواسشو پرت کنم
گاهی آدم کم حوصله میشه خیلی طبیعیه چرا باید خودتو بزنی و سرزنش کنی اینا تقصیر تو نیست روند طبیعی زندگیه و توهم انسانی خسته میشی خود بچه داری و بزرگ کردن یه بچه یه شغل ۲۴ ساعته است فکر میکنی کاری نمیکنی؟
بچه ها توی این سن اضطراب جدایی و پروسه دندون درآوردن رو تجربه میکنن
برای همین خیلی بهونه گیر هستن ولی عوض کردن حالشون اونقدر هم سخت نیست زود حواسشون پرت میشه فقط تو نباید بهم بریزی و عصبی بشی و داد بزنی چون حال اون وصله به حال تو
دقیقا مثل زمانی که باردار بودیم اونا هنوز کوچولو هستن و رفتار های آینه ای انجام میدن یعنی وقتی حال مادر خوب نباشه بچه هم بهم میریزه
اصلا به خودت فشار نیار که آی حتما پاشم کل خونه رو بسابم و حتما همه جا تمیز بمونه نمیشه خب یه توقع اشتباه داری از شرایطت تو دیگه یه آدم مجرد نیستی تو مادری باید قبول کنی و باور کنی که نمیشه بعضی چیزا مثل قبل باشه
و این اصلا بد نیست
اگر قبلا هر روز یا هر هفته خونه کامل تمیز میشد یا ناهار شام از صبح آماده بود الان خونه ماهی یک یا دوبار کامل تمیز میشه و ناهار شام گاهی دیرتر آماده میشه یا حتی گاهی نمیشه چیزی پخت
فدای سر خودت و دخترت واقعا ارزش نداره اینهمه فشار و بار اضافی روی خودت هموار کنی
اگه دوست داشتی توی ایتا بیشتر باهم حرف بزنیم من هستم

یه چیزی بگم خواهر تجربه دارم ااا وقتی دیدی زیاد گریه می‌کنه و آروم نمیشه بهش محل نزار برو کاراتو بکن خودتو سرگرم کن خودش آروم میشه وقتی بهش زیاد توجه کنی همش همینه وقتی آروم شد بیا بغلش کن یه چیزی بده بخوره

عزیزم صحبتات هیچ جبهه گرفتنی نداره
حرفایی که زدی تجربه بیشتر ماهاست
درسته مادریم ولی در وهله اول انسانیم معلومه که خسته میشیم کم میاریم جیغ میزنیم گریه میکنیم
اینا برون ریزیای ماست و خارج از کنترل

عزیزم اگر کوچولوت این مدلی هست پیشنهادم بهت اینه که شب ها بعد از خوابوندن بچه خونه تمیز کن من عوض یکی سه تا دارم یکی مدرسه ایی یکی پیش دبستانی با برنامه ریزی همه کار میشه کرد و اینکه میگی خودت میزنی تو الگوی بچه اتی اونم فردا همین کارو میکنه میدونم سختت هست درکت میکنم ولی هیچ کاری نیست که با برنامه ریزی حل نشه
برا دخترت تاب بگیر جایی که تو رو ببینه بزار هم بازی کنه هم تو به کارات برسی

منم وضعیتم همینه من تازه شاغلم هستم طراح صنایع دستی هستم باید طرح بزنم برسونم برای ما کارگاه یعنی داااااغووووونم دلم میخواد زار بزنم جیغ بزنم ولی می‌دونم هیچ فایده نداره

یعنی چی قیافت مثل افسرده هاشده

عزیزم قصه نداره بچه همینه منم توشهرغریب دوتاشیر ب شیره دارم یکیش روپاهام یکیش رودستام

کاملا درکت میکنم
حق داری عصباتی و خسته بشی
ولی بدون تنها نیستی
همه مثل همیم ، من ۲تا نوپا دارم و شاغلم
یکم بزرگتر بشن شرایط بهتر میشه ولی هیچی مثل قبل نمیشه و اینو باید پبزیری
گاهی ثانیه ها برام اندازه سال میگذره
ولی لطفا روی خودت کار کن و مدیریت هیجان پیدا کن . نفس عمیق بکش ، خوابید بشین تا دلت آروم بشه گریه کن
جلو بچه داد و جیغ نزن ، خودتو نزن
تو پناه اون طفل معصومی
اون که به خواست خودش به دنیا نیومده ، ما خواستیم و باید صبورانه مسئولیت کارمون قبول کنیم
هر وقت خیلی زندگی بهت سخت گرفت به این فکر کن این روزها میگذره ولی روح بچه آسیب دیده هیچ وقت درمان نمیشه ، ۴روز دیگه یه بچه عصبی و پرخاشگر داری که بدتر دنیا رو برات سیاه میکنه
حتما از مشاوره کمک بگیر
فکر کنم شماره ۱۸۴۰ شماره صدای مشاوره که مشاوره تلفنی رایگان میده

همه اینجورین عزیزم
من میخوام برم سرکار خیلی کارام مونده صبح زود بیدار میشم با اینکه خیلی خسته م از شب تا صبح فکر کنم ۴ نخوابیدم از بس بیدار میشم که بچه م کجاس چون خیلی تکون میخوره
با اینا نمیرسم گاهی همسر کمک میکنه ولی اصلا نمیرسم قیافه م هیکلم همه شبیه افسردهاس
یه استادی میگفته بچه بزرگ میشه و شما می مانید ارزو هاتون بخودتون برسید

همه تو این شرایط هستیم تا بچه ها از آب و گل در بیان سعی کن خودتو کنترل کنی تا این دوران بگذره

درکت میکنم ولی باید گاهی از خواب بزنی از استراحتت بزنی الان ک دیگ خابه تو دیگ نخاب بعدم برنامه ریزی بکن وقتی اون بیدار میش صبحانه بهش بده بازی کن تا تایم خابش وقتی خابید نوبت خودت بشه

به خدا شرایط ماهم همینه،فقط بچه ها زِر زِر میکنن،قشنگ میرینن اعصاب آدم

درکت میکنم چی میگی

منم سه تا پسر دارم کم آوردم دیشب خودم با پسر کوچکم نشستم زار زار گریه کردم شوهرم از ۶صبح تا ۹شب نمیاد آخرم میگه پول ندارم اگر پول نداری چرا سه تا بچه درست کردی برای من 😭😭

همه ما اینجوری هستم عزیزم من حتی نمیتونم برم دستشویی همش گریه میکنم دیگه محبورم تحمل کنم تا یکم بزرگتر بشه

عزیزم منم بخدا درگیر دخترم تو تنها نیستی
واقعا من از پا در اومدم
دختر من شب تا صبح هر نیم ساعت بیدار میشه گریه میکنه
کل روز بهانه میاره

الانم خوابید من خودمم خوابم گرفت به هیچ کارم نرسیدم نه نهار نه هیچی اخه چیکار کنم 😭😭😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان شیرین مامان شیرین ۱۳ ماهگی
به خدا کلافه شدم دیگه دیشب دخترمو بردیم بیرون تا اومدیم و اینا دیدم ساعت ۲ خوابوندم به سختی بعد یک ساعت بعدش بیدار شد دید باباش نشسته یعنی خواب بودا اما از خستگی نشسته بود بره سرویس همونجوری خوابش برده بود منم که تو کامنت قبلی گفتم چمه به همون دلیل حالم بد بود سر درد بدی داشتم تازه خوابیده بودم خلاصه دید باباش نشسته خودشوکشت که بره پیشش دیگه باباش بیدار شد اومد بردش که بخوابونتش نخوابید سه ساعته نخوابید دیگه شروع شد یه دور من یه دور باباش هی تکونش می‌دادیم نمی‌خواهید تا ساعت ۴/نیم تیکه باباش گفت تو بخواب من میبرمش میخوابونم تو اون اتاق سه ساعت نخوابید برد بازیش داد اورد من تازه خوابیده بودم باز بیدار شدم میخواست یخوابونه باز نخوابید دیگه کلافه شده بود اومدم بلند بشم گفت بخواب بعد کی و چطور خوابید نمیدونم یه دقیقه بیدار شدم دیدم دخترم به بدترین شکل تو بغلش خوابیده گردنش آویزونه خود شوهرمم نشسته خوابیده بود دیگه جاشو درست کردم دخترم خوابید خوابیدیم اما فکر دیگه آفتاب در اومده بود دقیقا چه ساعتی بود نمیدونم من باید میرفتم یه جایی صبح شوهرم هزارتا کار داشت دیگه خودمونو نتونستیم بلند کنیم
من ساعت ۱۲ بیدار شدم شوهرم تاالان نتونست بیدار بشه هی میرم بیدارش میکنم سر تکونم میده دیشب بهم میگه تقصیر توعه ساعت مشخصی برای خوابش نزاشتی بابا خب تصمیم منتظرش کنم دندون واکسن هزارتا چی دخیل میشن این بچه درست و سر ساعت نمیخوابه به خدا الان بیدار میشه احتمالا قهر کنه یا ناراحت بشه شایدم اعصابش خورد بشه که بیدار نشد و اینا کاش خودم دیشب میخوابوندم خودش امروز میرفت به مارش برسه اخه توان هم نداشتم به خدا
مامان آوا جون ❤️ مامان آوا جون ❤️ ۱۵ ماهگی
مامانا تو رو خدا کمکم کنید
خیلی تو شرایط بدی هستم
نمی‌دونم از کدوم مشکلاتم بگم
مامان و بابام تصادف کردن مامانم لگنش در اومده ترک برداشته بنده خدا رو تخت هست فعلا ...
دخترم لب به هیچ غذایی نمیزنه پانزده روز پیش مامانم بودم تا اذان صبح کار. میکردم که همه چی رو براه باشه ولی تو این مدت به شدت دخترم بد غذا شده قبل که بد غذا بود الان افتضاح شده شیر هم لب نمیزنه
فکر کنم بین ۸تا ۸٫۵کیلو مونده دوازده تیر یکسال تمام میشه
از این ور هم شوهرم همش بهم ایراد میگیره همش دعوا بحث
خودم به شدت مریض شدم از لحاظ روحی حتی حوصله خوردن قرص های ارامبخشم رو هم ندارم
خونه زندگیم داغونه تو این دوازده روز شوهرم حتی یه قاشق رو جا به جا و مرتب نکرده
خودم وسواس گرفتم
دخترم اصلا یه لحظه از من جدا نمیشه
با تمام وجودم خسته ام
هر روز به خودم فحش میدم خودمو کتک میزنم گریه میکنم 😭😭😭😭😭
اینم از شرایط کشور ....
فردا پس فردا هم باید برم سر کار ...
من خیلی آدم ضعیفی شدم خیلی زیاد کم آوردم کم .‌‌‌‌‌....
کمکم کنید خدا می‌دونه همین ها رو هم با اشک دارم براتون می‌نویسم
مامان شیرین مامان شیرین ۱۳ ماهگی
مامانا سلام میشه بیاین جواب منو بدین من هرکاری تاالان کردم خواب دخترم تنظیم نشده خیلیا میان میگن مقصر تویی مه تاالان نتونستیم تنظیم کنی اما خدا سر شاهده من دخترم از اول اینطور بود که هر تایمی هم که بخوابه روزو تا ساعت ۱ یا ۲ ظهر خوابه بیدار میشه یه دور باز میخوابه باز بیدار بشه ساعت ما بین ۵ تا ۶ هم میخوابه دیکه از ۶ به بعد نمیزارم بخوابه که شب بخوابه که ساعت ۱۲ یا نهایت ۱ شب میخوابه و خواب فعال داره یهنی دست و پاداش تو هواست یا گریه نیکنه تو خواب یا اصلا نمیشینه تا صبح هزار بار اصلا هم شیر مادر نمیخوره شیر خشکیه کلن روانی شدم دیگه به خدا استراحت ندارم من هیچ به درک خب چرااینطوره حتی امتحان کردم صبحانه بیدارش کنم بزور نیم ساعت بعدش خوابه یا گاهی از ساعت ۶ بعد از ظهر که نمیزارم بخوابه ساعت ۹ یا ۱۰ شب به صورت خودکار بیهوش میشه تو اون تایم بیشتر از ۱۰ دقیقه نمیزارم بخوابه مه بعدا بخوابه تورو خدا چیکارش کنم بردم متخصص اطفال میگه ببر دکتر خواب اخه بچه اینقدری رو چه به دکتر خواب
مامان نیهان🦋 مامان نیهان🦋 ۱۵ ماهگی
حدود یک هفته تو هیاهوی اسباب کشی و بسته بندی وسایل و اینام نیهانم دندون در میاره ۶تا باهم اونم از بالا تب می‌کنه
همه وسایلام جمع کردم در حد خوردم خوراک و شام و ناهار و اینا ظرف و ظروف نگه داشتم غذا ام میپزم سرسری
ولی اعراب وجدان میگیرم نمیتونم خوب به دخترم برسم آنقدر کار و خستگی و بی حوصله ام ک نمیتونم اونجوری ک باید بهش برسم
برسم
بعضی وقتا میگم من وقت نمیذارم براش خیلی مامان بدی ام
با خودم میگم من برا پسرمم مادری نکردم خدا تو ۱۶سالگی بهم پسر داد نتونستم اونجوری ک باید مادری کنم نکردم بچه بودم
الان به اینم نمیرسم چون هم حوصله ام نمی‌کشه هم واقعا خسته میشم هم نیهان بچه خیلی کنجکاویه خستم می‌کنه شیر نمیخوره غذا نمیخوره
به خودم قول دادم از این خونه ک برم جای دیگه بیشتر وقتم برا دخترم بذارم بیشتر بهش برسم
همش بغلمه ازم دور نمیشه همش گریه گریه کم میارم واقعا
ولی خیلی احساس ناکافی بودن میکنم خیلی
نمی‌دونم این یه حسه یا واقعا ناکافی ام کم میرسم 🥺😔