تجربه زایمان طبیعی
پارت ۱
۳۷ و ۵ روز بودم رفتم سونو گفتن صدک بچه اومده پایین دیگه نمیتونه توی رحم رشد کنه شریان بند نافشم ۹۵ درصده باید ختم بارداری بدیم منو فرستادن اورژانس برای بستری توی اورژانس معایینه کردنم گفتن بستس دهانه رحم بعد منو فرستادن لیبر بخش زایمان طبیعی ساعت یک ظهر بود دستگاه نوار قلب و انقباض و به شکمم وصل کردن وای خیلی مزخرفه با کوچیک ترین تکون قطع میشد همش باید توی ی حالت دراز بکشی که فکر کن با اون شکم کمر ادم خورد میشه خلاصه تا ظهر هرکی از راه رسید منو معایینه کرد🤦‍♀️بعد از هربار معایینه یک ربع درد داشتم وحشتناک بود هی میگفتن دوسانتی تااینکه گفتم میتونم همراه داشته باشم گفتن بله میتونی زنگ زدم مامانم اومد تاغروب هی میگفتن دوسانتی دیگ سر شب بود انقدر با معایینه بهم فشار اورده بودن که فقط گریه میکردم به مامانم میگفتم تروخدا زنگ بزن همسرم بگو بیاد منو ببره سزارین بیمارستانم میگفت اگر میخوای بری باید همسرت بره از بیمارستان شخصی نامه بیاره که تورو قبول میکنن بعد ما نامه بدیم تا بتونی بری که این مراحلم بگذرونی دیگه زاییدی 😑

۲ پاسخ

ینی بلا استثنا تو زایمان طبیعی یه مرحله هست که همه میگن بسه منو ببرین سزارین🥲🥲🥲

منم موقع زایمان تو اون فشار درد دستگاه نوارقلب و انقباض وصل کرده بودن بهم ...هعی تکون میخوردم از فشار درد هعی میگفت تکون نخور مگه میشه اخه لعنتی 😒همون پدرمو در اورد

مقالات مرتبط

خونریزی بعد از زایمان سزارین
خونریزی بعد از سزارین تا کی ادامه دارد؟ + علائم خطر
بستن شکم بعد از سزارین
بهترین زمان بستن شکم بند بعد از زایمان سزارین + نحوه بستن...
درمان خونریزی بعد از زایمان
درمان خونریزی بعد از زایمان طبیعی و سزاین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین

سوال های مرتبط

مامان آیکان👶🏻💙🌙 مامان آیکان👶🏻💙🌙 ۵ ماهگی
خاطرات مامان استراحت مطلقی با زایمان زودرس پارت چهارم:منه۲۵هفته که با سرویکس ۱۰ رفتم بیمارستان تا بتا بگیرم و فرستادن زایشگاه و دوباره معایینه ها شروع شد هرچی میگفتم من فقط اومدم بتا بگیرم و نمیخوام معایینه دستی بشم قبول نکردنو گفتن شاید رحمت بازه و ما باید معایینه کنیم هرچی گفتم پساری دارم و معلوم نمیکنه گفتن باید معایینه بشی خلاصه سه چهار بار شایدم بیشتر معایینه کردن و من با معایینه ها دردم میگرف منی ک هیچ دردی تاحالا نداشتم و خیلی میترسیدم😔
و چنتا از ماماها گفتن نمیخواد بتا بگیری چیزی نمونده زایمان کنی و تافردا دردت شروع نشه تا هفته دیگه زایمان میکنی احتمال زیاد و آمپول ریه میخوای بزنی و بمونه ک چی بشه بچه نارس کلی دردسر داره معلومم نیس زنده بمونه وزن بچه هم کمه و نمونه بهتره بیا ختم بارداری بدیم و از خیر این بچه بگذر حتی بهم گفتن تو جوونی و میتونی یکی سالمشو داشته باشی😑گفتن ذفعه دیگه ک باردارشدی میتونی همون اول سرکلاژ کنی و به موقع و سالم ب دنیا بیاری و منی ک کلی اشک میریختم و از استرس از دست دادن بچه ای ک کلی بدیختی و سختی کشیدم به خاطر داشتنش داشتم میمردم و چقدر راحت داشتن در مورد بچه ای که نفس میکشید قلبش میزد لگد میزد تصمیم میگرفتن 💔و من مقاومت میکردم ورفقط میگفتم آمپولمو بزنید میخوام برم
مشاهده ۸ پاسخ
مامان رامان مامان رامان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
تااینکه شب دوباره اومدن معایینه کردن گفتن سه سانت رو به چهاری ولی من میفهمیدم الکی میگن چون میدیدن خیلی بی قرارم وقتی می اومدن تو اتاق دستکش برمیداشتن من از ترس تب و لرز میکردم انقدر معاینه وحشتناک بود مامانم هی کمرمو میمالید اصلا فایده نداشت تااینکه صبح شد دکتر اومد معاینم کرد گفت کی گفته این سه رو به چهاره ؟؟؟؟این هنوز دوسانته وای منو داری گفتم دیگه زنده از این اتاق بیرون نمیام بعد دکتر گفت نمیشه اینجوری نگه داریمش کانتکاشو شروع کنید بعد ی سری سرم اینا دوباره وصل کردن و ی دستگاهی بود دیدم عددشو بردن بالا ی هو دردام زیاد شد جوری جیغ میزدم از درد که پرستارا می اومدن میگفتن بیمارای فشار خونی داریم ترسیدن یا میگفتن همراهاشون ترسیدن ولی من اصلا نمیفهمیدم اونا چی میگن انقدر دردام زیاد بود بعد به پرستار میگفتم تروخدا اپیدورال برام بزنید میگفتن تو چهارسانتی نمیشه حداقل باید ۵ یا ۶ سانت بشی منم میگفتم توی چهارسانت انقدر درد دارم قطعا ده سانت بشم میمیرم به مامانم میگفتم من زنده ازاین اتاق بیرون نمیام
مشاهده ۲ پاسخ
مامان نیکی مامان نیکی ۲ ماهگی
سلام مامانا
خب من اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بگم .
من چند روز پشت سر هم انقباض داشتم ولی دستگاه ان اس تی چیزی نشون نمی‌داد یک روز از صبح تا ظهر نی نی تکون نخورد که ماما همراه بهم گفت سریع برو بیمارستان وقتی رفتم نوار قلب گرفتن گفتن طبیعی بعدم فرستادن سونو که دکتر اونجا گفت طبیعی ولی هنوز خودم چیزی حس نمیکردم که دکترم گفت باید بستری بشی که بلاخره ساعت 12شب فسقلی حرکت کرد و منو فردا مرخص کردن .بازم دوباره من انقباض داشتم ولی بدون درد که دکترم معاینه کرد گفت دهانه رحم فقط نرم شد احتمالا موقع زایمانه که پس فرداش به علت انقباض ماما همراه بستری کرد که دید بله هر دو دقیقه ی انقباض هست. ولی نه درد دارم نه دهانه رحم باز شده که سریع بستری کردن و بهم پمپ فشار وصل کردن ...
مشاهده ۶ پاسخ
مامان آوا قشنگم مامان آوا قشنگم ۲ ماهگی
تجربه زایمانم که درد طبیعی کشیدم و در اخر سزارین شدم
سلام من ۳۴هفته بودم شب رفتیم بیرون و من با دختر خاله هام بلند شدم رقصیدم بعد شب خیلی سرد بود لباس گرم هم تنم نکردم و تا ساعت ۳صبح بیرون بودیم و من همون شب داستانم شروع شد شب که میخواستیم برگردیم من از درد واژن نمیتونستم توی ماشین بشینم از اون شب هی درد داشتم و نمیتونستم راه برم کل ۳۴ هفته هر شب از درد به خودم پیچیدم هی میرفتم بیمارستان میگفتن انقباض نیست درد داری عزیزم باید تحمل کنی بعد چند روز من حس کردم یک دفع شورتم خیس شد بعد دیگه اون روز پیام دادم به دکترم گفت گفت بیا پیش من ۳۴هفته ۵روز داشتم رفتم پیش دکتر دکترم گفت زود برو بیمارستان شاید کیسه ابت باشه رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت نیست همه چی اوکی بود تا اینکه فشارم رو گرفت گفت ۱۵روی ۹هستش باید بستری بشی چون یک زایمان توی ۳۶هفته داشتم بخاطر فشار بالا پسر اول زود دنیا اومد بعد منو بستری کردن اون شب تا ۳۵هفته ۳روز شدم میخواستن مرخصی کنن که اومدن دوباره فشارم رو چک کنن که مرخصمم کنن بعد یک دفعه دکتر گفت فشارت خیلی رفته بالا سریع برو زایشگاه رفتم توی زایشگاه تا شب بودم بهم هی قرص دادن خوردم ساعت ۴بود یکی از ماما ها اومد منو نگاه کرد گفت چهار سانت شدی زود به ماما همراهت بگو بیاد من به ماما همراهم زنگ زدم اومد و هی میومدن منو چک میکردن وای چه دردی داشت تا ساعت ۱۱ماما همراه گفت بیاین چک کنین بعد دوباره که چک کردن دیدین دهانه رحمم همون چهار سانته با همون دردی که هی میگرفت ول میکرد دیگه دکتر اومد گفت باز نمیشه دهانه رحمش چهار سانت بیشتر باز نشده برای بچه خطرناکه ببرینش سزارین بچه اولشم باید سزارین میشده و اون شب منو سزارین کردن
مشاهده ۳ پاسخ
مامان ارغــوان✨ مامان ارغــوان✨ روزهای ابتدایی تولد
2 ...
8 آبان بعد از ان اس تی روزانه، رفتیم برای سونو و اونجا گفتن که همین امروز باید ختم بارداری بدیم. گریه و خنده‌م قاطی شده بود و کلی استرس داشتم.
بعد از پرکردن فرم و تماس با خانواده اومدن برام انژیوکت بزنن که یهو ازحال رفتم و فشارم افتاد، با سرم سرحال شدم و تازه اونجا فهمیدم دلم نمی‌خواد زایمان کنم و خیلی میترسم.
پنجشنبه 8 آبان ساعت ۱۲ونیم ظهر منو بردن لیبر (اتاق زایمان) و اونجا بازم برام سرم زدن و من همش گریه میکردم . دکتر معاینه کرد و گفت دهانه رحم بسته ست و فقط یکم نرمه. یه قرص داخل آب حل کردن و دادن بخورم و گفتن که کمک می‌کنه دردام کم کم شروع بشه.
تو این فاصله مامانم هم به عنوان همراه اومد پیشم. تا شب ساعت 1ونیم هم کلی ورزش کردم هم سرم فشار بهم وصل بود و هم پروپ برای ثبت انقباض و ضربان قلب جنین.
دردام درحد پریود بود، هر دو تا هفت دقیقه، 30 ثانیه زیرشکمم می‌گرفت که با تنفس و ماسک اکسیژن کنترل میکردم.
اینجا دهانه رحم 2 سانت بود.
سرم رو قطع کردن و گفتن بخواب تا فردا...
مشاهده ۲ پاسخ
مامان محنا مامان محنا ۲ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
قسمت دوم
تا ساعت ۲ شب بعدش دردام بیشتر شد زنگ زدم مامانم اومد خونمون ، مامانم میگفت باید دردات بیشتر شه بعد بری بیمارستان
این دردا تا ۴ صبح ادامه داشت بعدش قطع شد
فرداش دوباره دردام شروع شد از ۷ صبح ولی شدت درد کم و زیاد میشد بعد حرکت بچم رو دیگه حس نمیکردم
ساعت ۱۱ صبح با همسرم رفتم بیمارستان که منو چک کنن ، اونجا معاینه کردن گفتن ۱/۵ سانت باز شدی ، ان اس تی گرفتن گفتن خوب نیست ، زنگ زدن به دکترم ، دکترم گفت بستریش کنید
بستری شدم هی سری به سری ان اس تی میگرفتن ، غروب همون روز هم منو بردن سونو ی بیوفیزیکال که نمرش از ۸ شد ۶
دیگه غروب دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد گفت ۱/۵ سانت هستی
با افسمان ۵۰ درصد که عالیه
به ماماها گفت یه دز خیییییلی کم از ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب برام آمپول فشار زدن داخل سرم ، که یکم درد داشتم
بعد که قطع کردن کامل دردام همه از بین رفت ، شب تا صبح کامل خوابیدم
😁😁
مشاهده ۰ پاسخ
مامان هاله ماه مامان هاله ماه روزهای ابتدایی تولد
خیلی ها پرسیدن چی شد
روز 27ابان سر گیجه داشتم چشمام سیاهی میرفت زنگ زدم همسرم اومد فوری رفتم بهداشت چون بچه حرکت هم نداشت
فشار و قندم خوب بود صدا قلب جنین هم گفتن خوبه ولی گفتن چون حرکت نداشته باید بری بیمارستان کوثر تا برات نوار قلب بگیرن
ب همسرم گفتم بریم بیمارستان امام رضا گفت آخه نامه دادن ب کوثر
رفتیم کوثر گفتن باید 5ساعت تحت نظر باشی بعد مرخص میشی
بستری شدم
دستگاه رو‌وصل کردن گفتن نوار قلب جنین خوب نیست
باید معاینه کنیم ببینیم دهانه رحم باز شده هرچی گفتم نه بزور معاینه کردن دهانه رحمم بسته بود
شوهرمم باهاشون دعوا کرد که من موش آزمایشگاهی نیاوردم ک
شوهرم رو بزور فرستادن بیرون
ادامه تایپک بعد
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان جوجه🥰 مامان جوجه🥰 ۲ ماهگی
بعضیا خواستین از تجربه زایمانم بگم که طبیعی بود من زود زایمان کردم سی و شش هفته سه روز بودم سه روز توی خونه هی شکمم سفت میشد حالت انقباض مثلاً سه شنبه بود قرار بود چهارشنبه هفته بعد برم دکتر هنوز معاینه لگنی بشم بعد از دو روز درد توی خونه دیدم بدتر شد صبح ساعت شش صبح انقباض هر ده دقیقه داشتم تا رسیدم بیمارستان شده بود هر شش هفت دقیقه اونجا معاینه کردن دکترم هم اومد گفت یه سانت دهانه رحم باز شده برو خونه اگه درد داشتی نزدیک تر شد بیا منو ساعت هشت فرستادن خونه تا ظهر دیدم دردام بدتر شد باز رفتم بیمارستان بخاطر انقباض شدید بستری شدم با همون یه سانت چون اصلا زیر سه سانت بستری نمیکنن من انقباض شدید داشتم بستری شدم تا شب همونجا همش ورزش میکردم همه کار میکردم زودتر زایمان کنم اصلا انگار نه انگار حتی معاینه تحریکی هم میکردن بازم دهانه رحم باز نمیشد بچه هم اومده بود پایین لگن تنگ بود خیلی سختم بود
مشاهده ۳ پاسخ
مامان سمانه مامان سمانه ۱ ماهگی
پارت ۳ زایمان طبیعی همسرم که رفته بود وسایل بگیره مثل پمپ درد و نخ این چیزا زنگم زد به دکتر قلب اونم گفت فردا ساعت ۱۱ونیم اینجا باشین خلاصه یهو گوشیش زد خورد مامانش بود به همسرم گفت یکی از فامیلامون توی بیمارستان علوی یعنی دولتی آشنا داره که میگه فردا ساعت ۷ بیان با اوت نامه من حلش میکنم دیگع همسرم وسایلو نگرفت آمدیم خونه من شام خوردم نع چیزی رفتم حموم کردیم فردا ساعت ۶ مادرشوهرم امد خونه ی ما راه افتادیم رفتیم بیمارستان اون آشنای همسرم اینا آمده بود رفت به یکی از دوستاش که توی بیمارستان بود نامه رو داد اونم گفت برین اورژانس منم به دکتر نشون بدم اینم بگم آخر نفهمیدم توی بیمارستان چه کاره بود برد نشون داد دکتر منو معاینه کرد گفت توکه ۳سانت بازی کیسه آبتم نشتی داره بستری هستی ..ولی مادرشوهرم اینا فک میکنن که اوت آشناشون باعث بستری من شد در صورتی که ۳ سانت باز بودم منو بستری کردن توی اورژانس گفتن توی بخش جا نیست چند بار نوار قلب گرفتن یه بار خوب درمیومد یه بار بد منم فقط یه تکه نون خورده بودم خلاصه من از ساعت ۹صب بستری شدم ساعت ۱ونیم مامانم امد پیشم مادرشوهرم رفتم وقتی مامانم از در وارد شد هم من گریم گرفت هم اون دونفر توی اورژانس بودن که دردشونو اونجا می‌کشیدن چون جا نبود منم انقد ترسیده بود مامانم نزدیکای ۴ بعداز ظهر رفت دکتر وقت دکتر داشت جاریم امد پیشم ..
مشاهده ۴ پاسخ
مامان آیهان مامان آیهان ۸ ماهگی
پارت ۲
دیگ خلاصه تشکیل پرونده دادن منو تنها فرستادن زایشگاه .بخش زایمان طبیعی آخ نگم چقد استرس داشتم و چند خانوم اونجا بودن که داشتن داد میزدن و درد می‌کشیدن. منم استرسم بیشتر و و میترسیدم .هرچی گفتم بابا من سزارینم منو چرا اینجا بستری میکنین .گفت نه تو نامه ات زده احتمال سزارین .خلاصه از ساعت ۱۰ صبح اونجا بودم تا ساعت ۱ .همش ایت الکرسی میخوندم و خیلیییی استرس داشتم .همش میگفتم نکنه میخوان ازیتم کنن و بگن تا جایی که میتونی طبیعی بعد بری سزارین .فقط آیت الکرسی میخوندم
خلاصه ساعت ۱ دکترم اومد گفت آماده کنین برای اتاق عمل .منم خیلییییی خوشحال که دیک ۱۰۰ درصد سزارین هستم
مشاهده ۱ پاسخ
مامان علی و ابوالفضل مامان علی و ابوالفضل ۳ ماهگی
سلام تجربه زایمان هست
فقط با گریه مینویسم چون بچم تو دستگاه بخاطر مشکل ریه خودمم تو خونه هستم
من صبح روز یکشنبه رفتم پیش دکترم من تمام ان اس تی هایی که داده بودم بخاطر افت قلب جنین به دکترم نشون دادم گفت باید تو مطب هم بگیرم ان اس تی گرفت گفت خرابه نوارش باید بری بیمارستان تا اون هم چکت کنن رفتم گفتن نوار قلب جنین خوبه درد هات رسیده به ۳ دیقه باید بستری بشی و بخاطر بیمه مون که ریگان بود تو بیمارستان خوصوصی بستری شدم بعد پرستار ها سرم زدن بخاطر این که دردم کم بشه چون میگفتن باید تا ۳۸ هفته برسی بعد سرم منو فرستادن سونوگرافی یه بار هر نیم ساعت یک بار رفتم‌سونو گفتن که بچه خیلی کم‌ نفس میکشه اخرم گفتن دیگه نفس نمیکشه رفتم بلوک زایمان بازم نوار درد برداشتن گفت دردهات رسیده به ۱ دیقه ولی اصلان دهانه رحمت بار نشده همون دوسانته‌ رفتن به دکترم زنگ زدن
مشاهده ۷ پاسخ
مامان رامان مامان رامان ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۴
بعد بچه دنیا اومد من فکر کردم تموم شد نگو بازم ادامه داره هی پرستار شکمم و فشار داد گفتن زور بده باید جفت بیاد بیرون خلاصه کلی ام اونجا با فشار زور دادم جفت بیاد بیرون بعد که جفت اومد تقریبا پنج شیش بار دیگ ام معاینم کرد هی شکمم و فشار میدادن دست مینداختن داخلم میگفتن باید خونای تو رحم بیاد بیرون وای مردمو زنده شدم دیگ طاقت نداشتم واقعا بعد دیگ گفت میخوام بخیه بزنم بهت بعد گفت به همه ی دونه بی حسی میزنم به تو دوتا زدم 😂از بس کولی بازی دراورده بودم خلاصه پنج و نیم بود پسرم دنیا اومد یک ربع به شیش شروع کردن بخیه زدن تا شیش و نیم طول کشید فقط بخیه های روی پوستی چندبار سوزنو حس کردم همین بعد که بخیه زدن تموم شد به پرستاره گفتم تو نجاتم دادی هی می اومدن میگفتن چهار سانتی تو نمی اومدی معلوم نبود چی میشد خلاصه بخیه زدن تموم شد هر کدوم پرستارا دوباره می اومدن داخل اتاق ازشون عذرخواهی میکردم میگفتم تروخدا منو ببخشید دست خودم نبود اونام میگفتن عیب نداره تو فقط بزا 😂😂😂ما بخشیدیمت بعد یکی دیگه از پرستارا اومد گفت مامانت ی دونه خودش زایمان میکرد راحت تر بود تا تو زاییدی بعد یکی از پرستارا اومد گفت معنی اسم پسرت چیه گفتم آرام متین گفت خداکنه همین باشه به تو نره انقدر کولی هستی 😂از بس که جیغ ‌کشیده بودم فکر کنم پرستارام دعا میکردن فقط من زایمان کنم😂
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان نی نی مامان نی نی ۴ ماهگی
پارت ۲ زایمان

من از اون روز دیگه تقریبا تو استراحت بودم از اونجا که مرخص شدم رفتم پیش دکترم برام آمپول ریه اینا نوشت تا هفته ۳۷ ت۳۸ بارداری من مراعات کردم اینم بگم انقباض درد کم بیش داشتم ولی منظم نبود خلاصه گذشت من یه روز رفتم پیش دکترم گفتم از حرکات بچه زیاد خوب نیس گف باید نوار بدی منم تقریبا ۳۷ هفته خورده ای بودم رفتم نوار دادم گفتن اول نوارش خوب نیس بعد گفتن درد داری باید بستری بشی هیچی دیگه منم با رضایت خودم اومدم خونه خلاصه گذشت تا ۳۸ هفته ۲ روز بودم لکه بینی داشتم باز رفتم به زور مادرم خواهرم گفتم شاید بستری کنن برا زایمان که گفتن اشکال نداره منو چقدر اسیر کردن دوباره فرستادن خونه ....
مشاهده ۰ پاسخ
مامان آیهان مامان آیهان ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
انقد بهم استرس دادن و عجله میکردن میگفتن بدو سریع لباس عوض کن برو رو تخت سریع بهم نوار قلب وصل کردن معاینه کردن دهانه رحمم به زور ۱سانت بود بعد گذشت نیم ساعت نوار بهتر شد از ساعت ۶عصر بهم سوزن فشار وصل کردن تا ۱۲شب توی این ۶ساعت درد منو میگرفت ول میکرد شیافت گل مغربی میذاشتن میگفتن دهانه رحمت نرم اما باز نمیشه ساعت ۱۲شب قطع کردن گفتن دوباره فردا وصل میکنیم (یک شنبه) از ساعت ۶صبح شروع کردن من اصرار میکردم میخوام برم خصوصی من اینجا اذیت میشم اونجا منو میبرن سزارین (با اینکه خودم اصلا سزارین
دوست نداشتم ولی درد و بلاتکلیفی کلافم کرده بود)دکتر گفت دیشب اینجا امپول فشار گرفتی بیمارستان پارسیان قبولت نمیکنن اگه رفتی اونا قبول نکردن منم دیگه قبول نمیکنم برگردی باز به اجبار موندم زنگ زدم دکتر خودم گفتم اگه برم بیمارستان پارسیان میای منو سزارین کنی گفت من فقط آخر هفته ها میام بنظرم بمون همون بیمارستان و ریسک نکن که جا به جا بشی خلاصه یک شنبه از ۸صبح تا ۶عصر باز بهم فشار زدن و معاینه معاینه😩گفتن تغییری نکردی فردا باز بهت سوزن فشار میزنیم اگه پیشرفت نکردی بعد شاید فردا شب ببرنت سزارین
مشاهده ۴ پاسخ
مامان پرنیا مامان پرنیا ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین

سلام خانوما می‌خوام تجربه زایمانمو بگم بهتون .
من رفتم بستری شدم برای ساعت هفت نیم شب .
ساعت هفت نیم رفتم اتاق عمل خیلی استرس داشتم دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی رو زد ولی من بی حس نشدم و مجبور شدن داروی خواب آور بزنن برام هیچی از عمل نفهمیدم و خواب رفتم وقتی بیدار شدم دیدم توی یه اتاق دیگه ای هستم خیلی گیج بودم و درد داشتم همش جیغ میزدم که بچم کجاست بچم خوبه بعد دکتر اومد گفت اره خوبه میخواستم منو ببرن بخش که فشارم بالا بود و گفتن باید بری آی سی یو زنگ زدن برای دکترم دکتر گفت نه نمی‌خواد دیگه دارو زدم بهم فشارم اومد پایین و خلاصه رفتم تو بخش
و خیلی درد داشتم ولی از اونایی که طبیعی زایمان کرده بودن راجب زایمان طبیعی می‌پرسیدم میگفتن خیلی درد داره خلاصه که زایمان خوبی داشتن الانم دو روز دیگه میرم بخیه هامو بکشم

اینم تجربه من از زایمان سزارین 🤍🤱😘
مشاهده ۱ پاسخ