۱۴ پاسخ

دکتر موقعی که بچه های من به دنیا اومدن گفت اگه خودت سردت باشه بچه هم سردشه اگه گرمت باشه بچه هم گرمه

وقتی بچت بیمارستان بوده هنوز بدنش ضعیف برو ی دماسنج بگیر بزار داخل خونت مخصوصا نزدیک جایی ک بچتو میزاریش برای خواب اینجوری ندخیلی خونت سرد بزار بشه ن موقع بخاری گرم
من برا هر دو بچه هام دماسنج گذاشتم
چون بعضی مواقع خودمون فعالیت میکنیم گرممون میشه فکر میکنیم خونه گرمه

بهترین دما برای نوزاد ۲۵ تا ۲۷ درجه هست

ببین دکتر به من میگفت هر لباسی خودت تنته به لایه اضافه کن واسه نوزاد
مثلا من خودم اگه تیشرت شلوارک تنم بود واسه بچه سرهمی تنش میکردم

ی دماسنج بگیر تنظیم کن رو 28 درجه
دکتر بیمارستان به من گفت و من هم سر دخترم گذاشتم

اینکه نگاه کنی به خودت که سردته یا گرمته خیلی غلطه چون ما در حال فعالیت هستیم و بیشتر مواقع گرممون میشه

الان فصل باد سرده باد با درختا چی کار میکنه؟
همون کارو با بچه میکنه
بدن خیلی گرم نگه داشتنش بجز کلیه خوب نیست
سر و پا هست که تو پاییز خیلی مهمه گرم بمونن

ببین دمای خونت معمولی باشه بچه رو جایی نذار ک درزی چیزی باشه هوای سرد بهش بخوره مخصوصا شبا...همیشه یه رکابی زیر دکمه زیر لباسش بپوشون زیردکمه پهلوشو میگیره سرما نمیخوره...
من ب بچه هام ک پاییز زمستون بدنیا اومدن کلا میذاشتم تو خونه ولی میتونی نذاری...

ببین خودت چجوره دمای بدنت بچه ات هم همونجور لباس بپوشون

میگن هرچی لباس تن خودته یدونه بیشترتن بچه بایدباشه کلاه نخی هم بذاراگه میبینی انگشتای پاهاش سرده جوراب هم بپوشون

ی دماسنج بگیر دمای خونه دکتر اریاگف بهترین دما25تا27

پسرمن اخر شهریوز بدنیا اومد و همیشه ی لباس تنش کردم تو زمستونم همینطور...اگ میدیدم گاهی پاهاش خیلی سرده پاپوش پاش میکردم و زودم در میاورد انقد پاهاشو تکون میداد
دستکشم ک تادوسه ماه داشت اخه خیلی چنگ میزد صورتشو بااینکه کوتاه میکردم ناخوناشو بازم تیز بود

همشو بم میگفتن گوش نکردی سربلند کمربند گرم بپوش فلان ...بشین .شلوارت پات کن و اینا مگ می‌تونستم.انگار خفه میشد.لخت آزاد می‌گشتم

من عادی می‌گرفتم.جوری ک مامان ومادرشوهرو حرص می‌خوردن.الانم شک خدا واقعا بدنش مقاوم.دمترشم میگف اصلا گرم نگیر

ولی من هنوزم جوراب و کلاه می‌زارم بیشتر وقتا، ما بخاری گذاشتیم کم میکنم
گرما رو دوست داره پسر من

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده