سلام خانوما حالتون خوبه
من دیروز سرما خوردم دیشب آمپول زدم امروز هم بچه ها خیلی اذیت و کارهای خطرناک کردن اصلا هم به حرفم گوش نمیدن،منم غروب شوهرم از سرکار اومد آماده شدم اومدم خونه مامانم،بچه ها خیلی گریه کردن مامان نرو گفتم حالم خوب نیست خسته شدم میرم صبح برمیگردم،خودمم اینقدر امروز گریه کردم خدا میدونه خیلی خسته بودم دیگه از همه چی بریده بودم،الان دلم پیش بچه هاست،
ولی احساس میکنم لازم بود این یه شب دوری چون اینقدر پیششون بودم انگار زیادیم اصلا به حرفم گوش نمیدادن.نظرشما چیه

خدا بهت توان و انرژی بی نهایت بده دوست خوبم 🫂😘
بنظرم برگرد و بگو مامان خسته است دیگه اذیتم نکنید
من گاهی میرم داخل اتاق تنها برای استراحت به پسرم میگم مامان میخواد آرامش داشته باشه تنهام بزار چند روز اول اصلا تو کله اش نرفت ولی الان دیگه می‌فهمه
شما هم همین کارو انجام بده 🩷

حق داری واقعا سخته من خودم بچه هام یک سال و نیم فاصله سنی دارن بعضی موقع ها دلم میخواد از دستش فرار کنم

آدم بعضی وقتا دوست داره تنها باشه خب چه اشکالی داره