#ترمه
۲۰۷


دکتر: عزیزم راه های زیادی برای جلوگیری هست میتونین دستگاه بزارین یا ماه به ماه امپول بزنین ولی اول باید یه تست بارداری انجام بدین که مطمئن بشیم در حال حاضر باردار نیستین ، هرچند که من از الان جوابشو میدونم
با استرس گفتم : یعنی چی؟
دکتر: برو اول تست رو انجام بده بعد صحبت میکنیم، میتونی رو تخت اتاق بغلی دراز بکشی تا همکارم بیاد و نمونه گیری انجام بده
بلند شدم و درحالی که بند کیفمو محکم گرفته بودم قدم برداشتم به اون سمت ، لعنتی ترمه فقط چهل روز تو زندگیم ، چهل روز خواستم عین بقیه مردم بی پروا زندگی کنم ولی الان… اصلا امادگی حاملگی رو ندارم
نمونه خون رو که ازم گرفتن بخاطر سرگیجه شدید اجازه دادن همونجا بمونم تا جوابش اماده بشه و با دادن پول بیشتر این زیاد طول نکشید
دکتر جواب ازمایش به دست اومد داخل و گفت: تبریک میگم دارین مامان میشین
بلند شدم نشستم و اشکام سرازیر شدن، اشکایی که میتونست از شادی باشن و حالا بخاطر تنفر از بی مسئولیتمون هست ، اینکه از پس یه کار ساده برنیومدیم
جوابو ازش گرفتم و خودمو بغل کردم و رفتم بیرون
اواسط اسفند بود و همه جا طراوت دم عید ، یکی از چیزایی که تو ایران همیشه عاشقش بودم ولی الان انگار هیچ زیبایی ای برام ندارن ، الان حال حلمارو درک میکنم وقتی حامله شده بود حتی به شایان هم نمیتونم بگم ، نمیتونم بیشتر از این تو شرایط سخت بزارمش اون همین الانم کلی استرس داره
گند زدی ترمه خانم گند زدی !

۸ پاسخ

این منم ۴۰روز بعد از عروسیم حامله شدم 😂😂

واییییی جونممممم🤩🤩🤩

ای شایان ببین کاراتوووووووو

خسته نباشی دلاور😂😂😂😂

ای جااااان نی نی بالاخره شایان کار خودشو کرد 🤣🤣

ای جان🤩🤩
عالی شدی بازم

دوست دارم رمانت رو بخونم عزیزم درخواستم قبول کن قسمت های بعدی رو بخونم

وای مشخص بود دیگع تو ماشین بکنی این میشه

سوال های مرتبط

مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۱ ماهگی
#ترمه
۱۰۹


ابروهاشو انداخت بالا و گفت: زرشک همون گوشت کوبیده رو میگی؟
ترمه: آره با همون وضعیت هم باز حریفش نمیشی
منوچهر: باشه حالا من، ولی من که محافظ شیش سالتمو به اون پسره نفروش
بالبخند میگفت که حال و هوام عوض بشه
سرمو برداشتم و به مامان شایان نگاه کردم
با احترام گفتم: میخواین شما برین تو آی سی یو ببینینش؟ دکتر گفت هماهنگ میکنه که بشه دیدش
دستشو از زانوش گرفت که بلند بشه سریع بلند شدم و میخواستم کمکش کنم که دستمو پس زد و خودش بلند شد
شونه هام آویزون شد و یک قدم عقب رفتم
برگشت سمتم و گفت: من نمیدونم تو توی چه شرایطی بزرگ شدی و ننه بابات کین، اینا میگن پولدارین ولی پولت برای خودته ، من پسرمو با چنگ و دندون بزرگ کردم و الان فقط یه چیز میدونم ، اینکه تو وصله ی خانواده ی ما نیستی ، همین الانش ببین چقد پا قدمت نحسه که پسرم بعد این همه سابقه کارش به اتاق عمل کشیده ..
فرید سریع اومد جلو و گفت: خاله جون بیخیال به ترمه آخه چه ربطی داره هرچی مسئولیتش بیشتر باشه خطرشم بیشتره
به حرفش توجه کرد و گفت: وقتی پسرم بهوش اومد میخوام اینجا نباشی
گفت و از عصاش گرفت و به سمت دیگه سالن که نوشته بود ای سی یو رفت و اون دختره پررو و خالشم دنبالش رفتن
فرید: خانم بیات ایشون الان ناراحتن شما جدی نگیر
چیزی نگفتم و کیفمو برداشتم ، درسته اون مادره ولی من تحمل تحقیر شدنو ندارم ..
ترمه: بریم منوچهر
با جدیت گفتم و رفتم سمت خروجی و منوچهر هم بدو بدو دنبالم اومد
منوچهر: ترمه .. دیوونه شدی؟ میخوای بخاطر حرفای مامانش بیخیال عشقت بشی؟
با عصبانیت گفتم: بیخیالشش نمیشم فقط وظیفه ی خودشه که مامانشو راضی کنه تو ماشین میمونم دو سه ساعت دیگه میرم میبینمش
مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۱ ماهگی
#ترمه
۲۳۶


الان دلیل رفتار های ضد و نقیضشو میفهمم ، میفهمم چرا یه روز باهام گرم میگرفت و یه روز نه .
باورم نمیشه تو اون زمان هایی که من میزاشتم آزادانه بدنمو لمس کنه اون با همون دستا یک نفر دیگه رو لمس میکرد
الان اون ازم ناراحته در صورتی که یکی از دلایلی که عاشقم شد با^کره بودنم بود و حالا خودش چی؟
اشکام دوباره ریختن رو از سر گرفتن و رو گونه هام سر خوردن
بیچاره بچه ای که تو شکممه و باید این چیزا رو تحمل کنه!
اطرافو نگاه کردم و یه پتو برداشتم روی شایان انداختم
الان میفهمم عشق هرچقد هم درد داشته باشه ولی از بین نمیره … وسعتش تا عمیق ترین قسمت های روح انسان نفوذ میکنه
به خودم تو آینه نگاه کردم و موهامو باز کردم
اطرافو نگاه کردم هیچ لباسی نبود فقط یه حوله بود
همونو برداشتم و رفتم حمام
زیر اب داغ وایستادم و به زمین خیره شدم ، دوباره دنیا بهم یاداوری کرد که زندگیم هیچ وقت قرار نیست نرمال باشه
تقریبا یک ساعت تو حمام بودم و بعد حوله رو پوشیدم رفتم بیرون
شایان بیدار شده بود و سعی داشت با پنس و بتادین زخمای دستشو تمیز کنه
رفتم جلو و خواستم پنسو بگیرم
اروم گفتم: بدش به من
با اخم دستمو رد کرد و گفت : لازم نکرده خودم انجامش میدم
با ناباوری نگاش کردم بهم نگاه نمیکرد ولی جدیت کاملا از نیم رخش هم پیدا بود
ترمه : شایان این چه رفتاریه؟ بزار کمکت کنم
شایان: کمکتو نخواستم
مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۱ ماهگی
#ترمه
۱۵۱


شایان: خب اینکه… غذامونو آوردن
گفت و خندید و من با حرص چشمامو چرخوندم و اون از گارسون تشکر کرد
شایان: راستی یه چیز دیگه هم هست
بهش توجه نکرد و یه اسلایس پیتزا برداشتم و گازش گرفتم
شایان: نه جدی میگم این خیلی مهمه
لباش همچنان میخندید
بازم توجه نکردم و با لذت پیتزامو میجویدم
شایان: خب باشه توجه نکن ولی من چهار تا بچه میخوام
ترمه: بیا غذاتو بخور مواظب باش تو گلوت گیر نکنه
گفتم و بشقابشو یکم به سمتش هل دادم با حرص
خندید و شروع کرد به غذا خوردن
ترمه: راستش فکر کردم ماموریتت رو ادامه بدی ، منم بهت کمک میکنم
از برگرش یه گاز بزرگ زد و گفت: هوم ؟ چجوری؟
ترمه: تو میخوای برسی به یه شبکه ی بزرگ درسته؟ میتونی اولش با کیانی شروع کنی
شایان: میشنوم
ترمه: اونا قبلا فقط تاجر ادویه و یه سری نغزیجات از هند بودن بعد کم کم زدن تو کار وید و ال کل الان ولی فکر میکنم چیزای بدتری قاچاق میکنن
نگام کرد و گفت: چه چیزایی؟
ترمه: اعضای بدن
با چشمای گرد نگاهم کرد
ادامه دادم : پدرم چندین ساله تمام تلاششو کرده که راهمونو ازشون جدا کنیم، ولی اونا بازم به کشتی های ما برای انتقال نیاز دارن ، من میتونم با همکاری دوجانبه راهو براتون باز کنم
شایان: ممنون بابت اطلاعاتی که دادی ، ولی جواب من منفیه
با تعجب گفتم : چی؟ چرا؟
مامان آوا جون ❤️ مامان آوا جون ❤️ ۱۵ ماهگی
مامانا تو رو خدا کمکم کنید
خیلی تو شرایط بدی هستم
نمی‌دونم از کدوم مشکلاتم بگم
مامان و بابام تصادف کردن مامانم لگنش در اومده ترک برداشته بنده خدا رو تخت هست فعلا ...
دخترم لب به هیچ غذایی نمیزنه پانزده روز پیش مامانم بودم تا اذان صبح کار. میکردم که همه چی رو براه باشه ولی تو این مدت به شدت دخترم بد غذا شده قبل که بد غذا بود الان افتضاح شده شیر هم لب نمیزنه
فکر کنم بین ۸تا ۸٫۵کیلو مونده دوازده تیر یکسال تمام میشه
از این ور هم شوهرم همش بهم ایراد میگیره همش دعوا بحث
خودم به شدت مریض شدم از لحاظ روحی حتی حوصله خوردن قرص های ارامبخشم رو هم ندارم
خونه زندگیم داغونه تو این دوازده روز شوهرم حتی یه قاشق رو جا به جا و مرتب نکرده
خودم وسواس گرفتم
دخترم اصلا یه لحظه از من جدا نمیشه
با تمام وجودم خسته ام
هر روز به خودم فحش میدم خودمو کتک میزنم گریه میکنم 😭😭😭😭😭
اینم از شرایط کشور ....
فردا پس فردا هم باید برم سر کار ...
من خیلی آدم ضعیفی شدم خیلی زیاد کم آوردم کم .‌‌‌‌‌....
کمکم کنید خدا می‌دونه همین ها رو هم با اشک دارم براتون می‌نویسم
مامان ✨تیام مامان ✨تیام ۱۴ ماهگی
یکسال از روزی که به این دنیا اومدی و زندگی رو برامون یه رنگی دیگه کردی میگذره 🌈🥺🤩

وقتی ماه های اخر بارداریم بود همش تند تند مجبور بودم برم دستشوی اخرین شبی که توی وجودم بودی دم دم های صبح از خواب ناز بیدار شدم که برم دستشوی وقتی داشتم برمیگشتم به اتاق خواب یه لحظه پشیمون شدم و رفتم پنجره پذیرای رو باز کردم همونجا توی پزیرای دراز کشیدیم نمیدونم چجوری خوابم برد که یهو احساس کردم لباسم خیس شد ساعت ۶ صبح بود سریع خودمو به دستشوی رسوندم و شوهرمو صدا زدم و با ترس و لهره به ماما همراهم زنگ زدیم و گفت عجله نکن ولی دیگه وسیله هاتو اماده کن برو بیمارستان منم یه دوش گرفتم و یه فلاکس دمنوش زعفران و بقیه وسایل برداشیتم و راهی بیمارستان شدیم بعد از معاینه گفتن ۲ فینگرم و کارای بستری رو انجام دادین و تیام قشنگم ۶ عصر با زایمان طبیعی بدنیا اومد💫💐

🌹مرور خاطرات با همه ی سختی هاش برام شیرین ترینه 🌹 ایشالا دامن همه ی کسای که چشم به راحن سبز بشه💚
مامان دُرا 🐣 مامان دُرا 🐣 ۱۷ ماهگی
مامان‌هایی که کوچولوی آلرژیک دارین، بخونین😘
سلام مامان‌های مهربون،حالتون خوبه؟
ما بعد از چند ماه غیبت برگشتیم💕
تو این مدت روزای خیلی سختی رو گذروندیم. آلرژی دُرا واقعاً ما رو از پا انداخت. مدل آلرژیش طوریه که اصلاً نمی‌فهمم دقیقاً به چی حساسیت داره‌ یهو بدون اینکه غذای جدیدی بخوره، بدنش پر از دونه و واکنش میشه.

هر روز که به یک سالگیش نزدیک‌تر می‌شدیم، خوشحال بودیم که بالاخره می‌تونیم تست آلرژی پوستی براش بدیم تا اینکه این هفته دکتر آلرژی یه تست جدید بهمون معرفی کرد که چند ساله وارد شده و فقط بعضی آزمایشگاه‌ها انجامش میدن: تست آلکس (Allergy Explorer)

ویژگی این تست چیه؟
اگه تو آزمایش‌های معمولی فقط می‌گن مثلاً بچه‌تون به بادام‌زمینی حساسیت داره، این تست دقیق‌تر می‌گه به کدوم مولکول بادام‌زمینی حساسیت داره.
علاوه بر اون، حدود ۳۰۰ نوع ماده آلرژن رو که تو غذا، آب، هوا و خاک هست، فقط با یه نمونه خون ساده بررسی می‌کنه.( من تا قبلش نمیدونستم که بعضی وقتا الرژی بچه ها اصلا به ماده خوراکی نیست)

ما این تست رو انجام دادیم و ان‌شاءالله پنجشنبه جوابش میاد. حتماً نتیجه‌اش رو هم باهاتون به اشتراک می‌ذارم.
اگه شما هم مثل من خسته و کلافه شدین از پیدا نکردن علت حساسیت بچه‌تون، حتماً با دکتر مشورت کنین و این آزمایش رو مدنظر داشته باشین. واقعاً یه قدم بزرگه❤️
مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۱ ماهگی
#ترمه
۲۲۷


شایان آروم کمرمو فشار و داد و آهنگ به آهنگی تند تبدیل شد و کیک رو آوردن داخل
کیکی چند طبقه به رنگ سرمه ای و گل هایی دقیقا مدل لباسم
با ذوق گفتم : شایان این کارارو واقعا همشو خودت کردی؟
لبخند زد و گفت: منو انقد دسته کم نگیر بانو
ترمه: تو فوق العاده ای
لبخند زد و موهامو بو^^سید و با یه دستش بغلم کرد
چندتا عکس با کیک گرفتیم و وقتی همه مشغول رقصیدن شدن اروم به شایان گفتم: بریم پسر تیامو ببینیم؟ بالاست
بالبخند از سپیده که داشت باهاش حرف میزد عذرخواهی کرد و گفت: بریم
باهم رفتیم از سالن بیرون و نفس عمیقی کشیدم تا هوای تازه بیاد تو ریه هام
ترمه: شایان میدونی دلم چی میخواد؟
نگام کرد و گفت : چی؟
ترمه: اون ساندویچی بام بود.. اولین بار باهم رفتیم دلم ازون ساندویچا میخواد
شایان: جدی؟ ازش خوشت اومده؟
ترمه: آره مزش زیر دندونمه دلم میخواد دوباره بخورمش
شایان: باشه عزیزم امروز بعد جشن میریم
با ذوق نگاش کردم و در واحد تیام و حلمارو زدم
حلما با ظاهری اراسته و خسته درو باز کرد و لبخند زد
بعد احوال پرسی با شایان رفتیم تو اتاق آرین که آروم روی تختش خواب بود
با ذوق گفتم : وای ببینش اندازه یه گربه پیشیه
شایان رو تخت خم شد و بدون هیچ حرفی به بچه نگاه کزد
ترمه: مگه نه شایان؟ خیلی ناز نیست ؟
لبخند زد و گفت : چرا خیلی نازه فکر کنم شبیه حلما خانمه
ترمه : خشگل عمه
به شایان نگاه کردم که چطوری بدون هیچ حرف و با ذوق خاصی به بچه خیره شده بود
الان وقتشه ، وقتشه که بهش بگم
مامان فاطمه سادات ✨️ مامان فاطمه سادات ✨️ ۱۲ ماهگی
سلام
من از ۳ ماهگی با دخترم چالش های زیادی بابت خوابش داشتم ، تو هر مرحله سعی کردم یه سری کارا انجام بدم و شرایط رو بهتر کنم .
الان هم احساس کردم خیلیا مثل من درگیرن ، شاید تجربه م بتونه از مشکلاتشون کم تر کنه .
تو تاپیک های قبلیم نوشته بودم که دخترم شب ها تند تند تقاضای شیر می کنه و اصرار داره که سینه م رو از دهنش در نیارم ؛ بعد از یه مدت متوجه شدم زمانایی که من تو اتاق نیستم بهتر می خوابه و به محض اینکه می رم تو اتاق که بخوابم بیدار میشه . شب اول درب اتاق خوابمون رو باز گذاشتم ، احساس کردم شرایط بهتره ، انگار بوی من قالب نیست تو اتاق و وجودم رو کمتر احساس می کنه ، شب دوم دخترم رو تو اتاق خوابوندم و خودم و همسرم بیرون اتاق در نزدیکترین فاصله به درب اتاق خواب خوابیدیم ، اون شب به طور معجزه آسا دخترم تا صبح کلا دو بار بیدار شد و نسبتا زمان کمتری شیر خورد . و اون شب بعد از مدت ها تونستم چند ساعت بیشتر بخوابم و حالم بهتر شد
و تا حالا به همون روش ادامه دادم . اگه بین شام و زمان خواب فاصله بیوفته قبل از خواب خرما یا سمنو بهش میدم که سیر بشه و کمتر تقاضای شیر بکنه .
نمی گم الآن چالش ندارم ! دارم . چون پس رفت خواب هست ، دندون هست ، دلدرد هست و ... ، ولی جدا کردنش خیلی کمک کننده بود خدا رو شکر .
امیدوارم تجربه م به دردتون بخوره 🥰
مامان جوجه مامان جوجه ۱۱ ماهگی
مامانا لطفاً راهنمایی کنید دارم روانی میشم
خواهرانه راهنمایی کنید ❤️
بچم از شش ماهگی که شروع کردم به غذا همش عق میزد نه بافت دار میخوره نه میکس مزه دار هم میکنم دوست ندارع تقریبا چهار. ماهه درگیرم هر روز دکتر میبرم بی فایدس از چندتا دکتر هم پرسیدم ولی نظری ندارن
سر گرمش میکنم باز نمیخوره کم کم میدم باز بی فایدس
هر راهی بگین رفتم حتی بردم دکتر که دهنش رو ماساژ دادن باز بی فایدس
البته رفلاکس داره ولی خیلی کم ،ولی میبینم کسایی هم که رفلاکس داره غذا می‌خورن ولی کم می‌خورن ،بچه من همون کم رو هم نمیخوره

ولی یه چیز دیگه که هست اینه که من از همون اول تا الان بچم رو بیرون نبردم که جایی رو ببینه وسواس دارم روش از خانوادم هم دورم نه جایی میرم نه کسی میاد کلا خونه هست برا اینکه مریض هم نشه بیرون و جای شلوغ نمی‌برم حتی پارک وقتی هم کار دارم میریم بیرون همش تو ماشینه

ممکنه بخاطر این باشه که بیرون نمیره و کسی رو نبینه
ممکنه اگه بیرون ببرمش پارک و اینا...رو روحیه اش تاثیر بزارع و غذاش رو بخوره ؟؟
💔🤦🏻‍♀️😞