خونه تمیز
مود خوبه فاطمه
ناهار همسر از بیرون میگیره و میاره
مادرشوهرم رید تو همشون
بدون هیچ احوال پرسی و سلامی میگه این لباس هارو چرا نبردی برای فاطمه اونجا بپوشه اخه تو این هوای گرم اینجا چجوری این لباسی که برای زمستون بپوشه این هیچی براش بزرگه فاطمه ریز جثه خط سرشونه میاد رو بازو قد بلند لباس بهش میگم خوبین شما ظهر بخیر والا فاطمه ریز نقش این لباسا الان خوب تو تنش نمیشینه گذاشتم که یکم بزرگ تر بشه بپوشه باز خیلی بد خیلی بد میگه نه من اصلا ندیدم تو لباس قشنگی تنش کنی همیشه کهنه پوشیده یادت باشه همه جور لباسی به بچه مباد خب مگه من گفتم اینا قشنگ نیست اینا نمیاد؟ خب دارم میگم اندازش نیست چجوری لباسی که براش بزرگه من تنش کنم به ریش من نمیخندن؟

عزیزم من جای تو بودم میریدم بهش بعدم میگفتم بچه ی خودمه به خودم مربوطه به کسی مربوط نیست شما اگه میتونی لباس بده بچه های خودت بپوشن و تمام

مشکل اینجاس که واسش توضیح میدی
هرچی گفت زشت میپوشونی یا فلانو بپوشون بگو من مادرش هر جور صلاح باشه تنش میکنم و دیگه ادانه نده هرچی گفت همینو بگو

میخواست درو ببندی روش زنیکه رو