امشب خواهرم و من با بچه هامون خونه مادرم بودیم بچش رفلاکس داره و ۱۵ روزشه گریه کرد گرفنم بغلم همزمان امیرحسینم گریه کرد مونده بودم کدمو بگیرم رفتم دادم بغل خواهرم .به این فکرکردم اونایی که بچه همسن پسرم دارن دومی باردارن توگهواره هستن این بنده خداها باید چیکارکنن وای من باید بیشتر ازقبل مراقب باشم حامله نشم

یعنی خود من این دردو تک و تنها کشیدم بچم رفلاکس داشت فقط باید تو بغلم میگرفتم تاب میدادم کولیکم از یازده روزگی اومد سراغش

کسی که خربزه میخوره باید پای لرزشم بشینه خب خواهر🙂

وای حالا من بدجور هوس حاملگی کردم 😬😬😬😬😂😂😂😂می‌دونم تهش ی کاری میکنم وقتی پسرم خوبه میگم بچه می‌خوام تا میبینم شیطونی می‌کنه میگم ن کنسله 😂

ما که دوقلو داریم چی بگیم

وای پسرم منم اینجوری بود کلا گریه بی خوابی یعنی واقعا خسته شده بودم تا هفت هشت ماهگی طول کشید تا خوب شد

منم افتادم به شک واسه بارداری😐

به خواهرت بگو از همین الان بچشو بصورت شیب دار بخوابونه و شیر بده
اینطوری خیلی کمک میشه بهش که تندتر رفلاکسش خوب بشه
ادویه و سبزی و ترشی و نوشیدنی گازدار خیلی کم بخوره
بخوره حتما ولی کم
کولیک هم داره؟