#تجربه زایمان طبیعی من
من توی 41هفته یا علائم کاهش حرکت و درد زیر شکم رفتم بیمارستان و با این دلیل ک چرا تا الان زایمان نکردم بستریم کردن.روز اول ک فقط بهم سرم میزدن ولی روز دوم امپول فشار میزدن توی سرم ک بعد تموم شدن سرم دردمم قطع میشد و با تزریق دوباره دردم میگرفت اونم خیلی کم در حد درد پریودی.روزسوم بعد دوبار معاینه ک دیدن دهانه دحمم یک فینگره دکتر زد کیسمو پاره کرد ساعت 9صبح بود دردای من اروم اروم شروع شد .اولش خیلی کم میگرفت ول میکرد ک با تمرین تنفس میتونستم کنترلش کنم ولی ساعت 12ظهر ک شد شدت دردام خ بیشتر شد و من بیحسی اپیدورال گرفتم .دوز اول ک اثر کرد و اروم شدم دکتر گفتش که از ده درصد دودرصد باقی مونده ک اون دودرصدم زور بزنم.من با اینکه اون دو درصدم حس نمیکردم شروع کردم ب زور زدن.بعد یک ساعت اثر بیحسی رفتش و دوباره دردام با شدت بیشتر شروع شد و با معاینه گفتن ک هنوز یک فینگرم ولی سر بچه اومده پایین و حس میشه.بعد یک ساعت دردکشیدن دوز دوم رو تزریق کردن که دیگ اثر نکرد تا 70درصد دوزشو بیشتر کردن ک بازم اثر نکرد

۲ پاسخ

من ک بدون بی حسی و آمپول فشار زایمان کردم اینقدر درد بردم ک آرزوی مرگ میکردم

بعدش بچه کی اومد

سوال های مرتبط

مامان اوین مامان اوین ۳ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
رفتم روی تخت که بخوابم سرم سنگین بود فکر میکردم طولانیه اما به 10دقیقه نکشید ک مثل روال قبل شدم و بلندشدم شروع ب ورزش کردن. کردم و ماما هر نیم ساعت ی بار میومد معاینه میکرد چ من هیچی حس نمی‌کردم ک داره منو معاینه می‌کنه و اصلا درد نداشتم بجز معاینه دوم ک قبل بیحسی اپیدورال بود واااای نگم نگم از دردش ک چقدر وحشت ناک بود اون لحظه کلا از زایمان طبیعی ناامید شدم و فکر میکردم قرار همین دردا ادامه دار باشه اما خداروشکر با اپیدورال همه دردا تموم شد و من شدم 7ی۸سانت که کم کم انقباض هارو حس میکردم و دارو اپیدورال داشت تموم میشد که دکتر بیهوشی اومد و از پرسید هروقت درد داشتی بگو ک من اپیدورال تو برات شارژ کنم و منم چون دردارو داشتم حس میکردم گفتم درباره برام. بزنن و دوباره ورزش هارو شروع کردم گربه ای اسکات اردکی انجام میدادم و استرسم نسبت ب چند ساعت اول خیییلی کم شد و ساعت شد 2نیم 3ظهر ک ماما معاینه کرد و گفت ک هروقت احساس فشار کردم زور بزنم تا فول شم منم انجام دادم و فول شدم
مامان مامان اوا مامان مامان اوا ۳ ماهگی
تجربه زایمان دوم
سلام خانوما من طبق آخرین سنو ک رفتم ۴۰ هفته گف آب دورجنین کم شده و منم تاشب کارامو کردم حمام رفتم راهی بیمارستان ۱۷شهریور شدم اونجا هم منو بستری کردن ۱۰ شب بستری شدم اول قرص زیرزبونی دادن بعد ساعت ۳ شب آمپول فشار زدن من دردام کم کم شروع شد ولی دهانه رحمم همچنان ۱ فینگر بود تا ساعت ۷ صبح ک شدم ۴ سانت و ماماهمراهم اومد خانم عادله حسینی بود برخورد خوبی داشت و مهربون بود خلاصه اومدن بهم بی دردی تو رگی زدن ک دردام واقعا از ۱۰۰ شد ۲۰ و شروع کردم ب ورزش ک یهو ضربان قلب دخترم پایین اومد و دیگه دوز دوم بی دردی نزدن گفتن خطرناکه.خلاصه ساعت ۹نیم بود ک دردام اوج گرفته بود و کم کم زور بهم میومد و معاینه ک کردن دیدن سر بچه دیده میشه خیییلی زورای وحشتناکی بود البته ک خدا کمک میکنه سریع اومدم پایین از تخت جوری بود ک دستم جلوم گرفته بودم و میگفتم نمیرم الان میفته بزور بردنم رو تخت زایمان و اونجا زور زدنام شروع شد با دوتا زور ساعت ۱۰ هدیه آسمونی خدا رو گزاشتن بغلم و من اون لحظه فقط خداروشکر میکردم.بعدم ک بخیه و فشار دادن های شکم شروع شد ولی می ارزید ب داشتنش.
مامان گل🌸 مامان گل🌸 ۳ ماهگی
سلام اومدم از تجربه زایمان طبیعی بگم سه شنبه ۳۱ تیرماه رفتم معاینه ۱ سانت بودم بعد از معاینه دردلگنم شروع شد تا صبح فردا انقباض با درد زیاد داشتم رفتم بیمارستان معاینه کردم ۲ سانت بودم باز برگشتم خونه تا ۷ غروب رفته رفته دردام بیشتر میشد ک نمیتونستم تحمل کنم رفتم بیمارستان ۳ سانت شده بود قرار بود بستریم نکنن ولی چون راهم دور بود بستریم کردن تو اتاق تنها بدون گدشی و همراه واقعا برام ترسناک بود تنهایی یک طرف دردام هم یکطرف هر یک ساعت ماما میومد معاینه میکرد تا ۱۰ شب ۳ سانت بود ولی باهر معاینه دردام بیشتر میشد تا ۱۲ شب شد ک معاینه کرد ۵ سانت شدم دردام ک افتضاح شده بود دوتا ماما اومدن بالاسرم کیسه ابمو پاره کردن اون لحظه واقها ترسناک بود از ترس میلرزیدم بعرش دکتر اومد اپیدورال تذریق کرد ک اصلا درد نداشت ماما میگفت اپیدورال تا ۷۰ درصد بی حس میکنه ولی من ۱۰۰ درصد بیحس شده بودم ک عالی بود بعد از این تا دوشب من فول شدم بدون هیچ دردی بعدش اپول فشار زدن زور زدنم شروع شد تا ۳ کله بچه گیر کرده بود ی جا نمیدونم دقیق برای چی پایین نمیومد ک دکتر اصلیم اومد با چند تا حرکت بچه رو در اورد بدون هییییییچ دردی و بخیه خوردم اینگونه بود ک دخترم ساعت ۳:۲۰صبح ۲ تیرماه ب دنیا اومد واقعا راضی بودم از طبیعی با اپیدول ب شماهم پیشنهاد میشه❤️بمارستان تخت جشمید کرج دکتر اکرم هاشمی
مامان جواد مامان جواد ۲ ماهگی
پارت دوم
بهم لباس بستری دادن همراهم صدا زدن لباسام بهشون دادم
سنوم چک کردن گفتن ک وزن بچت کمه 2کیلو 750 گرم سنو 37 هفته داده بودم خب خلاصه منو بردن داخل زایشگاه ساعت 8 بهم سرم زدن تقویتی با ان سی تی گذاشتن تا ساعت 10 شب بعد ساعت 10 امپول فشار شروع کردن ولی خیلیییی یواش یواش میرف من ساعت 12 شب تقریبا دردام شروع شد در حد کم پریودی بود 1نیم شب سرم قطع کردن گفتن استراحت کن صبح ساعت 6 امپول فشار دوباره وصل کردن نیم ساعت بعد معاینه کردن 2 سانت بودم نیم ساعت بعد ک ب 3 سانت رسیدم کیسه ابم را پاره کردن و دردام شروع شد امپول فشار بیشتر کردن ساعت 7نیم صبح ب 5 سانت رسیدم دردام قابل تحمل بود ساعت 9نیم دردام زیاد شد بدجور وحشتناک فق راه نجات میخاستم پرستارا خیلییییی کمک میکردن بهم پمپ گاز دادن ک یکم بی حس بشم ولی فایده نداشت خیلییی معاینه تحریکی میکردن خیلییی کمک می‌کرد پرستارا واقعا خوب بودن کمک میکردن بعد بهم امپول تو پام زدن ک روند زایمان زود پیش ببره
مامان پناه مامان پناه روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از زایمان طبیعی
تو هفته ۳۷ و ۴ روز
ساعت ۴صبح پنجشنبه کیسه آبم پاره شد
رفتم بیمارستان و معاینه کردن گفتن ب زور یک سانتی
معاینه وحشتناک بود خیلی چون دهانه رحمم اصلا پیدا نمیشد😭
دیگه بستری شدم و تا ۹ صب ک دردام شروع نشده بود قرص بهم دادن ک
دردام شروع بشه تا ۲ ظهر قابل کنترل بود و هنوز یک سانت بودم
از ۲ ی قرص دیگ بهم دادن ک دردام غیرقابل تحمل شد و ماما همراهم اومد و هرچی میخواست باهام کار کنه ب زور میتونسم ورزش کنم از درد زیاد دوبار بهم مسکن زدن دیگ وسط دردام خوابم میبرد
انقباض ک میگرفت میپریدم و جیغ میزدم از درد
ساعت ۱۱ بود ماما همراه بردم تو وان آب گرم و تا ۱۱:۵۰ دیقه روی سینه ب پایین دوش آب گرم باز کرده بود و گرفته بود خودمم ک تو وان بودم و با انقباض ها دوباره حالم بد میشد دیگ ساعت ۱۱:۵۰ معاینم کردن گفتن سر بچه پیداس زور زدنای با دردم شروع شد ک ۱۵ دیقه زور میزدم انگار ک مدفوع دارم و همزمان شکم ک کمر و کلیه ام تیر میکشید وحشتناک
دیگ ۱۲:۵ با برش ناحیه پرینه بچم ب دنیا اومد و انگار آب یخ ریختن روم آروم شدم و جفتم بعدش خودش اومد بیرون و بخیه زدن و شکمم رو فشار دادن تا هرچی اضافس بیاد بیرون با اینک خیلی درد کشیدم ولی بچمو ک گذاشتن بغلم خیلی آروم شدم
ایشالا همتون ب سلامت زایمان کنین
ولی آستانه تحمل هرکسی فرق داره من تحمل دردم خیلی کمه و خیلی اذیت شدم🥺
مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
زایمان طبیعی پارت ۲.
میگرفت ول میکرد. منو بردن ی اتاق دستگاه بهم وصل کردن.انقدر میترسیدیم‌ ک بغض کردم تنها بودم هیچکس نبود. دلم گرفته بود دلم میخواست زار بزنم.خلاصه اینا منو از بس شلوغ بود این اتاق ب اون اتاق میکردن. یکی دیگ زایمان ک کرد منو بعدش بردن رو تخت اون. بعدش بهم دستگاه وصل کردن. ساعت شد پنج صبح فقط ی سرم معمولی وصل کردن بهم. تا ساعت پنج همه شیفتا عوض شد. بهم گفت یکم استراحت کن ک سرم فشار بهت می‌زنیم منم از استرس خابم نمی‌برد. ب مامانم گفتم ی کمپوت آناناس برام بخری بعدن بیاری. اونم یادش رفته بود منم از پریشب هیچی نخورده بودم. خلاصه ک یک ماما اومد بهم سرم فشار وصل کردن و دردام دیگ کم کم داشتن شروع میشدن ساعت شش ده نفر اومدن بالا سرم معاینه کردن گفت دوسانتی کیسه ابمو پاره کردن. سرم فشار رو عوض کردن یکی دیگ وصل کردن قوی ترشو. اونم من از بس دستمو تکون میدادم سرعتس زیاد شد دیدم دردام بدتر شدن. یک ماما اومد گفتم اینو درستش کن گفت ولش کن خوبه.اون ک رفت مامای شبفتم اومد زد تو سرش ک چرا آنقدر زیاد شده خطرناکه. خلاصه ک دردام دیگ زیاد شد ماما ها هی می اومدن معاینه میکردن منم داشتم از درد ب خودم می پیچیدم.
مامان نورِ دیده☀️ مامان نورِ دیده☀️ ۱ ماهگی
رفتیم سمت زایشگاه ،ساعت ۳ونیم پذیرش شدم ،معاینه کرد
من تو معاینه مطب ۱ سانت بودم و تو زایشگاه ۲ سانت با دهانه رحم نرم ،ک ب لطف شیاف گل مغربی این اتفاق افتاد
حدود نیم ساعت ان اس تی بهم وصل بود بعد بردنم تو اتاقی ک قرار بود زایمان کنم دوتا سرم معمولی بهم زدن و تا ساعت ۶ دردای خودم نامنظم و کم بود
ساعت ۶معاینه شدم ۴سانت بودم و امپول فشار رو شروع کردن ،این وسط چند باری ان اس تی گرفتن ،من بخاطر صدای جیع اتاق بغلی اصطراب شدید گرفتم ک ضربان قلب خودم و بچم نامنظم شد و دستگاه مدام هشدار میداد...
کم کم اوضاع بهتر شد ،ساعت ۷ دردای زایمانم شروع شد
انقباض کل شکم ب همراه درد زیر دل ک هنوز قابل تحمل بود
اومدم پایین،راه رفتم
گفتن درد نداری دستات بگیر ب تخت و قر کمر بده ،درد ک شروع شد حالت چمباتمه بشین و فقط نفس بکش
برای من خیلی موثر بود ،دردارو کاهش میداد و بچه ب سمت لگن میومد
نیم ساعتی ورزش کردم ،گفتن بریم رو تخت ،معاینه شدم فعلا ۵سانت بود ولی زور زیادی روم بود با حس دفع
میرفتم دسشویی خبری نبود ،میومدم رو تخت مجدد اون حس رو داشتم🫠
مامان جوجوممد مامان جوجوممد ۲ ماهگی
تجربه زایمان ...
جمعه شب ساعت ۸ دکترم گفته بود بیا برای بستری رفتم بیمارستان ساعت ۱۰ بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی دادن(قرص‌فشار) از ساعت ۱۲ تا ۱ داخل زایشگاه راه رفتم بعد دراز کشیدم از ساعت ۲ دردارم کم کم شروع شد
خیلی دردای شدیدی میگرفت از ساعت ۲نیم دردام منظم شد میگرفت و ول میکرد از شدت درد جیغ میزدم تا ساعت ۴ صبح درد میکشیدم ساعت ۴ صب معاینه شدم ۴ سانت بودم کیسه ابو پاره کردن و زنگ زدم به دکتر بیهوشی برای امپول اپیدورال ک از شانس بد من من دکتر جواب نمیداد و من از شدت درد داشتم جون میدادم التماس میکردم خودشون امپولو بزنن ک اصلا قبول نمیکردن انقد اسرار کردم که بهم امپول مسکن زدن و من از ساعت ۴ تا ۶ صب بیهوش شدم وقتی بهوش اومدم ک بهم میگفتن پاشو بیا رو این تخت بریم زایشگاه میگفتم نمیتونم پاشم خیلی بیحس بودم دوباره بیهوش شدم دوباره ک بهوش اومدم رو تخت زایشگاه بودم ک ماما بهم میگف زووور بزن ساعت ۷ دکترم اومد (امپول بیحسی داخل سرم بهم زده بودن
حین زور زدن درد نداشتم فقط فشار بهم میومد) دکترم که اومد امپول داخل پا رو زد بهم گفتن زور بزن زور بزن دوتا زود زدم بیهوش شدم
بچه رو خودشون کشیدع بودن وقتی بهوش اومدم داخل ریکاوری بودم
و بچم ساعت ۷نیم بدنیا اومده بود
ولی در کل خیلی بهم سخت گذشت زایمان طبیعی و از من ب شما نصیحت خودتو قبل از زایمان اماده کنین چ سز چ طبیعی بدرود