توهم زدم خدای نکرده چشم بچه ام خراب شده بنظرتون تاثیر بی احترامی بود که به اسم انتخابی پدرشوهرم کردم ؟
من نذر داشتم یه اسمی بزارم روش بعد پدرشوهرم همین که دنیا اومد گفت هر چی من بگم باید بزارید
خیلی تلاش کردم نشد اونم گیر داده بود باید بزارید مجتبی گاهی هم میگفت محمد جواد
دیگه من با شوهرم حرف زدم گفتم باشه بابات بزاره ولی اصلا مجابی و جواد رو قبول نمیکنم
شوهرمم چند هفته تلاش کرد آخرش دیگه محمد خالی میگفت میزارم که باباش یکم قبول کرد گفت بزارید محمد طاها
من میگفتم محمد با یه اسم جدید بزاریم نه طاها
بعد غروب به شوهرم گفتم خوشم نمیاد و فلان اونم گفت لجمو در بیاری میرم مجتبی میزارم اسمشو همینو باید قبول کنی
بعد که رفت من هی غر پمیزدم که طاها هم شد اسم و از این چیزا
که رفتم سراغ بچه خدا شاهده یه چشمش خیلی یجوری دیده شد طوسی شده بود جای رنگیش مردمکش هم انگار مستطیل مانند شده بود
فکر کردم ناخن زده اینجوری شده بعد هر چقدر نگاه کردم دیدم چشمش عادیه
بنظر شما قبول کنم همون محمد طاها بزارم؟قشنگه مگه؟
مامانم میگه لجشو درنیار میره مجتبی میگیره بدبخت میشی

۸ پاسخ

محمد طاها هم خوبه🤩

محمدطاها که خیلی قشنگه، کجاش قدیمیه؟؟؟ از این اسمای عجیب و غریب که اللن زیاد شده که خیلیییی بهتره

والا عزیز دلم این اسم های عجیب غریبی که تازگی روی بچه ها میذارن خوب نیست مجتبی قدیمی هم باشه قشنگه لقب امام حسن هست خواهر شوهرم اسم پسرش و مجتبی گذاشته والا هیچ کس هم نگفت قدیمی هست یا خوب نیست
ببین خودت چی دوست داری

محمد طاها خیلی قشنگه

محمد طاها خیلی قشنگه ولی مجتبی هم اسم قشنگیه چرا بدبخت؟
در کل این چه فکرهایی که میکنی؟

بد بخت میشی ینی چی...اسم ب این قشنگی...خیلیم دلت بخواد مامانت چ حرفایی میزنه لج آدمو در میارین

حالا که انقدر عوضی هستن محمد طاها قبول کن چون مجتبی خیلی خیلی بده

شما ۹ ماه بچه به شکم کشیدی اونوقت پدر شوهر اسم انتخاب می کنه !!!؟ عجب روزگاری شد

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی روزهای ابتدایی تولد
دوستان تورو خدا کمکم کنید با پدرشوهرم به یه اختلاف خیلی شدید خوردم سر اسم بچه توروخدا راهنمایی کنید که چیکار کنم
اسم انتخابی من از قبل بوده شوهرم موافق نذر هم کرده بودم
اسم انتخابی اون دوتا یکیش که خیلی زشته به زور میخواست بزاره دیگه اونو فکر کنم اجازه نمیدن بزاره یکیش که باز بهتره ولی من ازش خیلی بدم میاد اونو احتمالا بزاره روش
تازه پا باهم رابطمون خیلی خوب بود همیشه هوامو داشته خیلی جاها پشتم بوده ولی الان اصلا کوتاه نمیاد
زنگ زدم بهش گفتم فلانی قضیه اینه اسم انتخابی من اینه و فلان بیا هر دورو بزاریم میگه نه نمیشه
بعد پشت سرم غر میزده که به چه حقی میگه اونو بزاریم و این حرفا
مرغش یه پا داره من به شوهرم میگم بزار تو گوشش بگه یا خودش همونو صدا بزنه تو شناسنامه یچیز دیگه بگیریم قبول نمیکنه
حتی یا میگم دو حرفی بزاریم یکیشو اون انتخاب کنه یکیشو من آخه اون اسمی که میگم شاید بزاره دو حرفیه من با حرف دومش مشکل دارم اونو خودم انتخاب کنم حداقل ولی خب قبول نمیکنه
الان میترسم تهش بشه یه دعوای بزرگ
مامان دلوین جونم مامان دلوین جونم ۵ ماهگی
#پارت چهارم زایمان
دیگه مادر شوهرم رفت و من رفتم روی تخت که مامام گفت اسحاقی مامانتو دیدی که شروع کردم گریه کردن گفتم نه مادرشوهرم اومدددد، بعد از 10 دقیقه مامام گفت اسحاقی مامانت توی راه روی برو یه دقیقه بیای دختر،گفتم باشه و سریع رفتم پیش مامانم،مثل یه کبوتری بودم که انگار ازاد شده بود،تا مامانم رو دیدم پریدم بغلش رو گریه کردم گفتم مامان تخت های کنار منو امپول و قرص میزنن دردشون میگیره ولی من هنوز 2 سانت بیشتر باز نیستم ، همش از بچه نوار قلب میگیرن،مامانم که چشماش پر از اشک شده بود ولی خودشو رو کنترل کرد و با لبخند گفت مامان جون ،مامان شدن که اسون نیست انشالله تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی،که توی دلم گفتم مگه میشه تا یه ساعت دیگه زایمان کنم ،خلاصه مامانم رو که دیدم یکم قلبم اروم گرفت تا رفتم روی تخت دیدم بین پاهام خون روشن هست به مامام گفتم و اومد معاینه کرد تا انگشت رو وارد کرد با یه فشار کوچیک کیسه ابم پارع شده و من خداروشکر کردم که مثل تخت کناریم درد نکشیدم و خودش پاره شده تا اینکه دیدم ماما با یه ماما دیگه اومد و اون هم منو معاینه کرد گفت اره حق با توعه،تخت شماره 6 رو اماده کنید میره اتاق عمل سزارین اورژانسی داریم بچه توی کیسه اب ادرار کرده و مو خوشحال که به سمت اتاق عمل میرم....
مامان نوزاد محمد مامان نوزاد محمد ۲ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۱
سلام ۳۶ هفته ۳ روزم بود بهداشت بهم نامه داد به بیمارستان که برم وقت زایمان بیگیرم که به اثر مشکلات که داشتم نتونستم برم شدم ۳۷ هفته ۴ روز بود رفتم بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان اونجا رفتم اصلا منو نپذیرفتن گفتن اول دیر اومدی دوم اینکه سزارین چهارمت میشه دکتور قبول نمیکنه وسومم اینکه اتباع هستی فک نکنم تورو برای زایمان قبول کنن خیلی نگران بودم چشم پر اشک شد گفتم بخدا دیگه راهی ندارم من یه بچه هم اینجا بدنیا آوردم گفتم اون وقت هیچ مشکلی نبود از این حرفا هم نبود گفت عزیزم اوضاع تغیر کرده الان اتباع نمی‌پذیریم گفت برو کارت تموم شد الان میتونی بری ۳۰۰ تومنم ازم واسه وقت دکتور گرفتن خوب اومدم خونه شدم ۳۸ هفته جاریمم نزدم اومد از شیراز واسه زایمانم البت جاریم همون ۳۷ هفته اومده بود بعدا ۳۸ هفته شدم شوهرم با هام دعوا می‌کرد که ای کاش هیچ بچه نمیاوردی الان این بلا سرمون نمیامد خوب یکم با شوهرم گفتگوم شد بعدا ۲ روز صبر کردم بخدا هیچ پولی هم نداشتم رفتم نزد دکتور الهام قنبری مطبشم روبروی بیمارستان بود منو دید بهش گفتم یه بچه نزد شما آوردم الان میخوام این سزارین منو هم شما انجام بدین بیمارستان منو تحویل نمیگیره میگه دیر اومدی فلان اینو گفت عزیزم من با دلو جون بهت انجام میدم ولی ۱۲ تومن ازت میگیرم یه تومنشو هم کم نمیکنم هرچه بهش التماس کردم که ندارم بخدا دوتا بچه دیگه هم دارم از هزینه بیمارستان هم خبر نداشتم که چقدر میشه با کلی بحث خوب با شوهرم جاریم مشورت کردم قبول کردن بعدا منو معاینه کرد گفت بچت خیلی پایین اصلا رشدش خوب نیست ولی وزنش خوبه گفت بچه ات خیلی ریزه بهم دارو داد یه چند روزی بخور گفت بهت اطلاع میدم رفتم خونه ۱۲ تومن بهش زدم