#زایمان طبیعی. #پارت دوم

منم معاینه کردن گفتن هنوز دو سانتی رفتم کلی ورزش کردم اونجا با توپ ساعت ۱۰ معاینه کردن ۳ سانت شده بودم بازم ورزش کردم دیگ تا ساعت ۱۲ شدم ۵ .۶ سانت خیلی درد داشتم غیر قابل تحمل بوداز همون ۷ صبح ساعت ۲ اینا بود فک کنم معاینه کردن ۸ سانت اینا بودم دیگه اصلا تحمل نمیشد دردش بچه خیلی خیلی اومده بود پایین از همون صبح به خاطر ورزش های شب قبلم ولی دهانه ی رحمم سفت بود دیگ ساعتی ۲ و نیم دکتر می‌گفت فقط باید زور بزنی من کلی جیغ و داد و گریه اصلا نایی نداشتم برای زور زدن وای الان که بهش فک میکنم یکی از بد ترین خاطره ها بود برام اصلا برام انرژی نمونده بود ساعت شده بود ۳ دکتر همش میگفت زور بزن درست زور نمی‌زنی بچه داره خفه میشه من اصلا نمیتونستم زور بزنم خسته شده بودم دیگ یکی از بالای شکمم فشار میداد دو نفر پایین بودن بچه رو به زور در آوردن بچم اصلا گریه نمیکرد اصلا بقلم نزاشتنش دیدم دارن بین خودشون حرف میزنن فهمیدم که به خاطر اینکه بچه مو به زور کشیدن بچم دست چپشو نمیتونه تکون بده 😔😔 همون اونجوری دستش افتاده بود گریه هم نمیکرد ساعت ۳ و ربع بدنیا اومد دیگه وقتی بدنیا اومد اصلا اینقدر جون نداشتم که باهاشون جر و بحث کنم دست بچه ی منم ناقص کردید بچه مو بقلم نزاشتنش حتی بهم نشونشم ندادن بردن ان آی سی یو بستریش کردن من موندم و با دلی شکسته
و یه خاطره وحشتناک از زایمان و ناقص شدن دست بچم
الان بچم تقریبا ده روز دیگ میشه سه ماه میبرمش کار درمانی هنوز که هنوزه دستشو تکون نمیده

۸ پاسخ

الهی عزیزدلم خدا لعنتشون کنه چیکار کردید شکایت کردید؟

عزیزم ارع از فامیلای دور مام کتف نوزادو شکونده بودن بدترین نوع زایمانه طبیعی منم بااین ک بچم بریچ بود باز دکترده ملیون گرف سزارین کرد

الهی عزیزم
واقعا زایمان طبیعی بیخود ترین اتفاق دنیاس و واقعا اشتباه محضه خیلی ریسکه
نگران نباش بچه خوب میشه چیزی نمیشه ولی تو حتما شکایت کن و دهنشونو سرویس کن
حداقل شوهرتو بفرست بیمارستان داد و بیداد کنه بره پیش رییس بیمارستان

الهییی. بخاطر همین چیزاست که همیشه از طبیعی بدم میومد.. حتمااا شکایت کن و پیگیر باش، ایشالله بهتر میشه نگران نباش♥️🥺

تجربه سختی داشتی واقعاً ناراحت شدم
من برا زایمان طبیعی اینقدر درد داشتم و حال نداشتن چون دو روز نخوابیده بودم و به ذره هم غذا نخورده بودم و درد قطع میشد چشمام می‌رفت ولی تا درد میومد یکسره زور میزدم

خب اشتباه خودت بود زور نمیدادی باید درست زور میدادی بچه میومد ابمیوه اینا میخوردی انرژی داشتی من شوهرم پیشم بود خیلی کمک کرد

انشاالله که بچت زود خوب بشه خیلی سخته

وای چ بد خدا لعنتشون کنه با کارای که موقع زایمان میکنن

سوال های مرتبط

مامان کیارش💙 مامان کیارش💙 ۵ ماهگی
پارت ۲
درد نداشتم تا ساعت ۹ شب که یهو یه درد خیلییی شدیدی یهویی پارد بدنم شد و دیدم که بله کیسه آبم پاره شد یه مایع گرمی ازم خارج شد و خیلییی هم زیاد بود
بعد پاره شدن کیسه ابم دردام شدت گرفت طوری ک دیگ جیغ جیغام شروع شد بعدش زنگ زدن ماما همراهم اومد معاینه کرد گفت اصلا پیشرفت نکردی در صورتی ک من دردهای به شدت شدیدی داشتم ولی اصلا پیشرفت نکردم
ماما همراهم بعد اینکه معاینه کرد گفتش سر بچه خیلییی بالاست و سر بچه متمایل شده به چپ یعنی بچه کج قرار گرفته تو باید ورزشایی که من میگمو انجام بدی تا هم سر بچه فیکس شه تو لگن هم از اون حالت کج بودن دراد
بعد خودش رفت گفت هروقت ۳ سانت خود بیمارستان بهم زنگ میزنن
از ساعتای تقریبا ۹ تا ۱۲ من هم دردای شدیدی داشتم هم همزمان داشتم ورزش میکردم تا اینکه معاینه شدم بالاخره ۳ سانت شدم ماماهمراهم اومد
من خیلی دیر به دیر پیشرفت میکردم همون شب تا صبح ساعت ۷ یا ۸ من دردتی خیلییی شدیدی رو تجربه کردم و بالاخره با جیغ و دادهای فراوان با ورزش های فراوان من فول شدم و حالا رسیده بودم به مرحله زور زدن چندتا ماما و یه دکتر بالاسرم دهانه واژنمو از هم باز کرده بودن با دستاشون و مدام میگفتن زور بزن
مامان دلانا🩷 مامان دلانا🩷 ۲ ماهگی
زایمان
پارت3
بعدش منو بردن تو یه اتاقی ک همش زنای زائو بودن ب همشون دستگاه نوار قلب و اینجور چیزا وصل بود بهم گفتن دراز بکش رو تخت دراز کشیدم واسه منم از اون دستگاه های نوار قلب وصل کردن بعد حدود نیم ساعت اینا اومدن معاینم کردن هنوز دو سانت بود دردام هم زیاد میشدن ولی قابل تحمل بود بعد اینکه پرونده نینیمو دادم بهم گفتن برو اتاق زایمان رفتیم اتاق تک نفره بود دراز کشیدم ب کمک مامانم بعدش پرستارا اومدن بهم دستگاه اینا وصل کردن بعدش بهم سرم وصل کردن رکترا هم هیی میومدن معاینم میکردن هنوز دو سانت بودم ساعت چهار اینا بود گفتن تا هشت یا هشت و نیم زایمان میکنی خلاصه من در دام بیشتر میشد جونکه عمم فرار بود پیشم بمونهزنگ زدیم بهش با اسنپ اومد با دخترش ک هم سن من بود 16سالشه اومدن پیش من منم درد داشتم زیاد تر شده بود خلاصه مامانم پیشم موند تا موقعی ک زایمان کنم عمم هم شوهرم رسوند خونشون ک وسایل برداره بعد زایمان بیاد پیش من بمونه من دردام غیر قابل تحمل شدن خیلی خیلی جیغ میکشیدیم دست مامانمو گرفته بودم ولی چیزایی ک تو کلاس امادگی زایمان گفته بودن ک تنفس درستی داشته باشم بعدش دکتر اومد گفت 4سانتی بعد هعی معاینه و اینجور چیزا منو رو توپ بزرگ گذاشتن گفتن روش بشین و. پاشو بعد اون کار رو تخت نشوندنم ی پرشتار هم مراقبم بود بعدش دیگ وقت زایمان رسید چند تا دکتر و پرستار اومدن 8نفر اینا بودن اومدن سونت وصل کردن بهم اب دوز جنین و خالی کردن و معاینه و اینا کردن منم دردام بیشتر شده بود گفتن زور بزن منم زور میزدم دیگ اخراش گفتن قلب بچه درست نمیزنه چون دیر شده بود منم بخاطر بچم چندتا زور اخر هم زدم نینی قشنگم ب دنیا اومد گذاشتن رو شکمم و بعدش گذاشتن رو جای مخصوص نوزاد
مامان مهوا مامان مهوا ۵ ماهگی
پارت دوم#زایمان

دکتر اومد گفت آمپول فشار گرفتی نمیشع.بایدذطبیعی زایمان کنی.صبح شد گفتم توان ندارم گرسنه ام رفتن با دکتر حرف زدن برام صبحانه آوردن... خوردم بعد یک استاد دانشگاه اومد با هشت تا شاگرد سه تا ماما هم مال بخش..اومدن هر نیم ساعت هرکدوم جدا معاینه میکردن دیک توان نداشتم..هردفعه هم می‌پرسیدم میگفتم چندسانتم میگفتن ۲..خیلی دیگ دردام شدید شده بود...بلند شدم ورزش کردم نشد...دیگ دکتر بخش اومد یه دستگاه شبیه توپ بود ک بهش سرم هم وصل بود وارد واژنم کردن نزدیک رحمم خیلیییییی درد داشت گفتن میزاریم خودش توپ پر از آب میشه سریع دهانه رحمت باز بشه زود زایمان کنی..هم گذاشتن دردام انکار هزار برابر شد آمپول فشار هم دوتا تزریق کرده بود فقط دردام زیاد بود دریغ از کمی باز شدن دهانه رحم..گفتم ماما همراهم رو بگید بیاد گفتن زیر۴,سانت نمیاد..دیگ دیدن حالم اصلا خوب نیست ماما همراهم رو آوردن اومد معاینه کرد گفت اصلا باز نشدی..ورزش کردیم واب گرم.رایحه تراپی.مااساژ.موسیقیو....
مامان ارسلان مامان ارسلان ۲ ماهگی
پارت 1 زایمان طبیعی من
39 هفته کامل رفتم دکتر و دکتر گفت که یک سانت ونیم رحمت باز شدع
با اینکه از سه هفته قبلش هم پیاده روی رو شروع کرده بودم و هم مرتب شیاف گل مغربی مصرف میکردم و دوبار هم معاینه تحریکی شده بودم
ولی دهانه رحمم تکون نخورده بود
دکتر گفت من 30 تیر بیمارستان کلاله هستم وماهی فقط سه روز اونجام
همونجا عز مم رو جزم کردم که من باید همون روز زایمان کنم .
واقعا سختم بود دیگ ادامه دادن
دبگه او نسه روز باقی رو هم کلی پیاده روی کردم و روز موعود رقتم بیمارستان
ساعت 9 صبح بیمارستان بودم
معاینه کردن و گفتن هنوز دوسانت نشدی😐
گفتم مریض فلان دکترم و میخام منتظر بمونم تا بیاد
زنگ زدن که من اومدم
نامه هم دکترم داده بود که بهشون بدم
با ماماهاشون اشنا بودم وقبلا کلاسای پیش از زایمان با دوتا شون اشنا شده بودم و از شانسم هر دو شون بودن
قبل اینکه دکتر بیاد ورزش میکردم وهرکاری که به زامانم کمک بکنه
دکترم اومد وقشنگ معاینه تخریکی کزد وگفت ......
مامان النا🐣 مامان النا🐣 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۲
ساعت ۸و نیم که رو تختم دراز کشیده بودم و ۵ سانت هم بودم تا ساعت ۱۰ همینجور دردا رو تحمل میکردم اصلا جیغ و داد نکردم فقط نفس میکشیدم و ادعام میشد که قوی هستم و از پسش بر میام راستش من بدتر اینا تو ذهنم بود قبلش از لحاظ ذهنی خودمو واسه درد شدید اماده کرده بودم چون تجربیات مامانا رو تک به تک خونده بودم
جونم براتون بگه که پرستار اومد واسم امپول فشار زد همینجور دردام وحشتناک تر میشدن تااینکه رسیدم به ۸ سانت و اونجا فهمیدم که مامانا چی میگفتن چرا اینقد بد میگفتن راجبش و واقعا هم حق داشتن دردش از یک تا ده هزاااار بود 🤣 ولی ی فرصت کوتاهی بین دردا بود که من نفس میکشیدم گاز انتنوکس واسم اوردن یکم کمکم کرد دردامو رد کنم اون اواخر خیلی فایده نداشت ولی خیلی منو گیج کرده بود درحدی که بین دردا من غش میکردم باز با دردا بیدار میشدم خیلی افتضاح بود با هزار بدبختی ساعت ۱۲ شد و من فول شدم ی مامایی اومد و با سوزن دستشو گذاشت داخلم و کیسه ابم رو پاره کرد و بعد تنهام گذاشت من همینطور درد میکشیدم کلی اب ازم میومد همینجور پشت سرهم انقباض پشت انقباض دیگه جونی واسم نمونده بود زور بزنم خیلی الکی قبلش زور زده بود اشتباه من همینجا بود انرژیمو الکی صرف کردم بعد دکتر متخصص اومد اماده شد و زایمان من شروع شد
مامان 💖دیلان💖 مامان 💖دیلان💖 ۴ ماهگی
به همسرم هم صبحانه دادم خونرو جمو جور کردم
زنگ زدم مامانم گفتم آماده شو بریم بیمارستان
من تا اینجا فقط دردام کم و قابل تحمل بود
رسیدیم بیمارستان پرونده رو تحویل دادم
معاینه اولو انجام دادن گفتن خدایا دختر ۵ سانت بازی
من تا اینجا اصلا دردی به اون صورت نداشتم
یه سرم بهم وصل کردنو آمپول فشارو زدن
ماما کیسه ابمو پاره کرد
تقریبا دو دقیقه سرمو گذاشتن بعد قطش کردن
یا خدا بعد یکی دو دقیقه دردام به شدت شروع شدن ک اصلا قابل تحمل نبودن من بیمارستانو با جیغو داد رو سرم گذاشتم تقریبا نیم ساعت این دردارو کشیدم هر ده دقیقه معاینه کردن من زود به زود بازو بازتر شدم
بعد نیم ساعت درد منو بردن اتاق زایمان گفتن سر بچه معلومه
دیگه برش زدنو بعد دو تا زور زدن بچم به دنیا اومد و تمام دردهای من تموم شد از داخل دو سه تا بخیه خوردم از بیرون ۶ هفت تا از کنار مقعدم رد کرده بود برشم
بخیه هام تموم شدو من انگار نه انگار زایمان کرده بودم
بعد زایمانم مامانم یه شب کنارم بود خودم دست تنها با وجود اینکه بچه اولم بود این دو ماه به بچم رسیدگی کردم
۱۵/۳بهترین روز این ۲۵ سال عمرم بودو هست خواهد بود
امیدوارم همه مث من زایمان راحتی داشته باشن 😍💋
مامان آتوسا مامان آتوسا ۳ ماهگی
پارت آخر✨
زایمان طبیعی 💫
از حال داشتم میرفتم دیگه ساعت ۳ بود که دکترا آمدن بالا سرم یک دکتر بد اخلاق خیلی نچسب🙄 آمد بالا تخت می‌گفت زایمانت خیلی پر خطر هست مهکم شکمم رو فشار میداد خودشو می‌انداخت بالا شکمم منم جیغ میزدم حتی پاهام رو بستن به تخت ولی نمی‌تونستم زایمان کنم یکی از دکترا گفت ببریمش برا سزارین گفت نه خطر داره چون سر بچه تو لگن هست اگر نتونه بچه خفه میشه اونجا بود که دیگه حالم بد شد😔 آخر سر بچم رو دیدم که داره میاد بیرون دکترا گفتن بچه خفه شده چون صورتی سیاه بود🥺 منم گریه گریه فقط میدونم که همینقدر گفتن خدایا بچم رو سالم از خودت میخوام🥺 دیگه هیچی حالیم نشد وقتی بیدارم کردن دیدم بچم کنارم خوابه منم کنارش هستم اینقدر گریه کردم که نگو بلندم کردن برو دوش بگیر بیا منم رفتم لباس تنم کردم با ویلچر بردنم جلو در زایشگاه دیدم همسرم آمد پیشم بغلم کرد منو برد جلو در بخش دیگه خداحافظی کردیم چون مادرم خسته بود دوستم آمد شب جام
اینم از پارت آخر زایمان طبیعی من☺️
مامان آرمین💗 محمد مامان آرمین💗 محمد ۳ ماهگی
خب سه ماه پیش داخل بیمارستان امام رضا مشهد زایمان کردم چهل هفته بودم درد نداشتم صبح اون روز دیدم بچه حرکاتش کم شده رفتم بیمارستان نوار قلب بچه گرفتن و معاینه کردن گفتن باید بستری بشی من رفتم بستری شدم دکتراش خوب بودن و هر ساعت میومدن بالا سرم معاینه میکردن ولی معاینه اذیتم میکرد اصلاً اجازه نمیدادم یکی شون اومد معاینه کنه کل دستش میکرد داخل واژنم🥴💔 خیلی درد آوار بودو اجازه نمیدادم بعد سوند هم وصل میکردن برام درد وار بود اذیت میشدم من ماما همراه گرفتم به اسم مریم گرگوریان من درد داشتم هعی میگفتم ماما همراه بگین بیاد ماما همراه گاو من قبل یه ساعت زایمان یکی دیگه فرستاده بود اومد وقتی رفتم باهاش قرار داد ببندم گفت که پرستار های شیفت اصلاً تورو معاینه نمیکنن جز ماما همراه ماما همراه هیچ کاری برام نکرد فقط دستم فشار میداد😐 اینقدر زور میومد که پول الکی بهش دادم دستش گرفتم چنگ زدم و ول نکردم تا دستش زخم شد 😏😁بعد بهم گفت سجده برو همین که خودمم رفته بودم کلاس آمادگی زایمان اگه سجده بود خودمم بلد بودم خلاصه همش پرستار های اونجا بالا سرم بودن معاینه میکردن خلاصه ساعت چهار بود بستری شدم تا هفت زایمان کردم دکتر های اونجا رسیدگی خوبی داشتن بد نبود موقع زایمانم بود بچه داشت میومد دو سه نفری فشار دادن رو شکمم بچه اومد 🐣بعد ماما همراه تا داخل بخش نرفتی باید همراهت باشه ولی تا زایمان کردم رفت و آمده بود نشسته بود یه گوشه نگاه گوشی میکرد هیچ کار نکرد خیلی پشیمون شدم از ماما همراه جانشین فرستاده بود یه خانم فامیلش سعید سید باغی بود فکر کنم خلا صه اونجا دکتر هاش و پرستار هاش خوب بودن ولی از سر بچه اولم خیلی درد کشیدم تا بیست چهار ساعت درد کشیدم ولی از سر این زیاد درد نکشیدم خدارو شکر 🐣😁
مامان محدثه و سبحان مامان محدثه و سبحان ۷ ماهگی
پارت سوم

ساعت دو نیم بود که ماما گفت هشت سانت شدی
همسرم تماس گرفته بود و داشتیم صحبت می‌کردیم از ماما پرسیدم گفت چهل دقیقه دیگ بچه بدنیا میاد
ومن خوشحال که ازین وضعیت خلاص میشم
،منتها هرچی می‌گذشت دهانه رحمم بازتر نمیشد ساعت سه بود که ماما همراهم با همسرم صحبت میکرد و هماهنگ کرد همسرم بیاد پیشم
همسری ک اومد خیلی خوب بود انگار استرسم رفت یجور دلگرمی بود برام
من به ماما گفته بودم بخیه نخورم زایمان اول برام خیلی زیاد بود و اذیت شدم
بخاطر همین ماما بچه رو فشار نمیدادن که بیاد بیرون روند طبیعی شو طی کرد
درد زایمان هیچ نداشتم
و فقط پاهای بچم بسمت دنده هام بود خیلی اذیت میشدم و فشاری ک میورد درد میکرد
خلاصه ساعت ۵:۳۰بچم بدنیا اومد گذاشتن رو سینم ...
نمیدونم چرا بدون اینکه بخام فقط گریه میکردم
همسرمم پیشم بود .
و کلا دو تا بخیه خوردم از بیرون
چندتا هم از داخل که ماما بهم نگفت .
ولی در کل زایمان خیلی خوبی بود ،اگه ترس از طبیعی دارید و شرایط سزارینم ندارید حتما اپیدورال و انتخاب کنید ،هزینش‌ اصلا سنگین نیست .
بیمارستانی که من بودم میگفتن میتونم از طرح رایگان استفاده کنم .ولی بیمه داشتم از همون بیمه استفاده کردم .
امیدوارم براتون مفید باشه.اینم از تجربیات من ،😍❣️
مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوازدهم
همین نشستم حس کردم انگار دستشویی دارم گفت اگر حس دستشویی داشتی بهم بگو، گفت فقط زور به پشت بده، منم هر چقدر که تونستم فقط زور میدادم، تنها شانسی که آوردم این بود ۸ ساعت ناشتا بودم و معدم و رودم خالی بود وگرنه معلوم نبود چقدر گند میزدم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
دیگه به هیچی فکر نمیکردم و فقط زور میزدم، شديد حس دستشویی داشتم، یهو مامای همراهم گفت بسه دیگه بلند شو، ولی من نمیتونستم انگار خیلی فشار روم بود و دلم میخواست زور بزنم فقط و خلاص بشم، هی مامای همراهم میگفت بسه من نمیتونستم تکون بخورم آخر سر دستمو گرفت بزور بلندم کرد گفت بهت میگم بسه دیگه عزیزم، نه به اون موقع که میگم زور بده میگی نمیتونم، نه به الانت😐😂😂🤦‍♀️😂😂😐
گفت برو رو تخت همین دراز کشیدم گفت واییییییییییی آفرینن سرش پیداس پاهامو دوباره خم کرد تو شکمم گفت محکم زور بده من محکم زور میدادم و از حال میرفتم، تا اینکه فهمیدم بچه هی میاد جلو با زور من، دوباره وقتی از حال میرم برمیگرده عقب، تا اینکه دیدم دکترم اومد دکتر با دستی که به داخل برده بود و مامای همراهم بالای سرم، دونفری میگفتن زور بده اما من دیگه نمیتونستم، زورام آهسته بود حالا نگو باسن بچه تو شکمم کج شده بود و رفته بود تو پهلو و بخاطر همین بدنیا نمیومد، مامای همراهم دستاشو قلاب کرد و انداخت پشت باسن بچه و ده هول بده محکم دستشو بالا پایین میکرد رو شکمم تا باسن بچه صاف بشه و بچه رد بشه، دیگه به نفس نفس افتاده بودم، و هذیون میگفتم، تا اینکه دکترم گفت وای داره بدنیا میاد