۵ پاسخ

من تو اشپز خونه میزارم زمین کارامو میکنم باهاش حرف میزنم نمیدونم چرا فضای اشپزخونه براش خیلی جذابه اروم میمونه

منم همینم چرت که میزنه میرم سرکارام بعد بیس دیقه نیم ساعت همش بلند میشه میبینه زمینه گریه میکنه.خورد خورد کارامو میکنم.بدم میاد خونم کثیف باشه.گریه هم میکنه یکم دیرتر برمیدارم عادت کنه

منم همین وضعیتم
بغل هیچکسم جز خودمو باباش نمی‌مونه
گریه می‌کنه
باباش صبح سرکار می‌ره شب میاد
کل روز فقط خودم تنهایی تو بغلم راه میبرم

منم همدردتم خونم انگاربمب زده کاری هم نمیتونم بکنم

من از این کانگورویی ها گرفتم،همه کار میشه باهاش کرد
جز آشپزی که خطرناکه

سوال های مرتبط