۱۲ پاسخ

عزیزم دخترای منم اصلا به نقاشی علاقه ندارن کلی دفتر و کتاب رنگ آمیزی گرفتم براشون ولی فقط دو دقیقه اول خوبه بعدش دیگه ولش میکنن و میرن حتی پاره میکنن . مهد نمیبرمشون .
همه بچه ها که به نقاشی علاقه ندارن که . بهش سخت نگیر و به مربیش بگو بهش سخت نگیره همین که تو این سن وارد اجتماع میشه و دوست پیدا میکنه و ارتباط برقرار میکنه خیلی خوبه

احساس میکنم چون خوب نمیتونن مداد دست بگیرن و تمیز رنگ کنن اعصابشون داغون میشه و حس بدی میگیرن. نیکو که اینطوریه.الان به مربی مهد جدیدش گفتم که رو رنک آمیزی نقاشی سخت نگیره چون دفعه قبل سر همین قضیه حس سرخوردگی بهش دست داد که نتونست مثل مربیش رنگ کنه‌

ب نظرم ریحانه الان سنش مناسب مهد نیست ققط بازی میخواد. کارگاه های مادر کودک و خانه بازی خیلی واسش مناسب تره . چون مهد باید تو چهارچوب باشه

لیانا هم همینه اصلا علاقه به نقاشی و رنگ کردن نداره فقط دوس داره بازی کنه

هیچی بهش نگو
اگه اصرار کنی بیشتر لج میکنه
بزار راحت باشه و بازیش رو بکنه،اصلا حساسیت به خرج نده

الان این رو خودش رنگ کرده یا شما؟ منم پسرم مداد دوس نداره ولی عاشق آبرنگ هست

پسر منم رنگ نمیکنه فقط خط خطی میکنه

دختر من برعکس عاشق نقاشیه

چند ميگيره مهدش؟

واای پسر منم همینه فقط حررررف میزنه من مهد قرآن میبرمش اونجا نوشتنی ندارن حروف قرانی یاد میدن خداروشکر تا الان خوب بوده چون حفظ میکنن و یاد میگیرن ولی تو خونه براش کتاب گرفتن یه دایره کوچیک رنگ میکنه میگه دستم درد گرفت خسته شدم ولی پسر بزرگم اندازه این بود کلی فعالیت نوشتنی انجام میداد🫠

کاملا طبیعیه
معلمش انتظار داره بچه تو‌این سن‌کامل این نقاشی و رنگ کنه و نقطه چین بلد باشه؟ 😮
تازه ۳ سالشه
بچه ها تو این سن معمولا عاشق خط خطی کردن و بازیگوشین

مثل دختر منه

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۳ سالگی
نمیدونم من حساس شدم یا بچه بزرگ کردن واقعا این مشکلات رو داره.
چند هفته پیش مهراد رو چند جلسه بردم مهد. بعد از چند جلسه مربیش گفت مهراد چهاربار سطل آشغال رو خالی کرده. گفت به نظرم ببرید پیش روانشناس ببینید باید با چه تکنیکی باهاش کار کنیم هم شما از خونه و هم ماز از مهد. گفتم باشه.
جلسه بعدی که بردمش مهد گفت نمیخوام برم و اونجا هم که رفتیم، نموند اصلا! روانشناس گفت اگه سرکار نمیری الان هنوز زوده برای مهد بردن و در مورد زفتارای پسرمم که گفتم گفت باید ببری متخصص مغز و اعصاب. شاید بیش فعالی داره.
رفتیم پیش متخصص و اون روز مهراد داشت مطب رو به هم میریخت به همه چیز دست زد حتی رفت کامپیوتر دکتر رو از برق کشید و خلاصه دکتر گفت لازمه دارو بخوره چون بچه‌های اینطوری حرف زیاد می‌شنون و لراشون خوب نیست. اسیب می‌بینند. اینطوری خودشونم راحتترن.
حالا دوهفته‌ای هست دارو میخوره. دیروز رفتم دیدن مادرم که از کربلا اومده، مهراد بازم شیطونی میکرد و مامانم به شوخی گفت داروها رو‌اشتباهی شاید داره میخوره!
من ناراحت شدم واقعا. وقتی بچه دارو نمیخورد یک سره میگفتن چرا اینطوری میکنه، چرا فلان، خونه هم همینقدر اذیت میکنه؟! و کلا هبچکس حوصله نداشت حالا هم که دارو دارم میدم و واقعا روش تاثیر داشته باید بازم حرف بشنوم.
کاش میشد بچه‌مونو ببریم یه گوشه بزرگ کنیم دور از همه.
شما مادرید شما درک میکنید واقعا از این شرایط خسته شدم.
چند وقت پیشم نزدیک بود پسرم تلویزیون خونه مادرشوهرم رو بندازه، پدرشوهرم یه قشقرقی به پا کرد!