توروخدا شما بیاین بگین حق با منه یا نه
شوهرم ی دوره کاری براش اومده باید خانوادگی رفت ،ینی منم باید تو ی سری از کلاس ها شرکت کنم
خرج رفت و برگشت با خودمونه
شوهرم میگه با ماشین خودمون بریم ،۱۶۰۰ کیلومتر مسافته میشه تقریبا ۲۰ ساعت
پسر من اصلا تو ماشین نمیشینه خیلی اذیت میکنه ،همش جیغ و داد ک در رو باز کنم برم بیرون یا بره رو پای شوهرم بشینه
من میگم بیا با قطار و هواپیما بریم ک فعلا بودجه شو نداریم
میگم بذار سال دیگ که حداقل پسرم یکم عاقل تر شه حداقل بشه باهاش منطقی حرف زد

همش میگه تو خیلی سخت میگیری همکارای دیگم رفتن هیچی هم نشده بچه هم داشتن(حالا بچهاشون همه ۵سال ب بالا بودن)

تازه اونجا هم میخایم بریم کلاس بچه راه نمیدن میگه پارک بازی داره ،بچها اونجا نگه می‌دارن،ک پسر من اصلا واینمیسته ،یهویی در باز میکنه میره بیرون
من چون پسرم همیشه خیلی اذیت میکنه تو ماشین،،،مسافت طولانی نمیرم میگم تا یکم بزرگتر شه بشه تحملش کرد .

شما جای من باشین میرین؟

۵ پاسخ

با این شرایطی که گفتی سخته
با ماشین بری
ولی میتونی هر ۳_۴ ساعت بزنید کنار یکی دوساعت استراحت کنید. یه شب یه اقامتگاه رزرو کنید
تایم خوابش بیشتر حرکت کنید.
این کارا رو بکنید تا مسیر راحت باشه
اونجا هم اگر میشه از سر کلاس بیاید بیرون یه سر بهش بزنید یا یه همراه با خودت ببر
مثل مادر یا خواهر

به نظر من شرایط خودت از همه مهمتره وقتی میدونی با بچه اذیت میشی نرو بگو خودش تنها بره من هم چند هفته پیش همه بهم گفتن سخت میگیری و .. من هم رفتم و داغون برگشتم اصلا همه بتونن من نمیتونستم و نباید میرفتم واقعا ۱۲۰۰ که من رفتم کیلومتر با بچه توی این سن وحشتناکه برگشت رو با پرواز اومدم خودم و بچم

عزیزم پسر منم خیلی اذیت میکنه خودت دیدی دیگه یکسره دنبالشم با اینکه ماشاالله الان بزرگ شده ولی بازم تنها نمیتونم بزارمش با اینحال از وقتی ۴۰ روزش بود مسافرت رفتیم
همشم مسافت طولانی
سخت نگیر برا تو ماشین چیزی برادار سرگرمش کنی
اونجا هم خواستی بسپاریش ب خانه بازی خیلی تاکیید کن بهشون ک حواسشون باشه

من هیچ وقت خودم رو توی شرایط سخت قرار نمیدم عزیزم.
هرکس یه شخصیتی داره.شما باید ببینی خودت چطور میتونی قضیه رو مدیریت کنی

واقعا نمیدونم چی بگم ولی اگه جای تو باشم اگه امکانش باشه سعی میکنم همسرمو قانع کنم
بهش بگو عزیزم اگه فکر میکنی میتونیم بمونیم سال بعد بریم و مشکلی تو کارت پیش نمیاد بمونیم سال بعد ولی اگه فکر میکنی به مشکل جدی میخوریم بخااطر تو هر چه قدرم اذیت بشم میام عزیزم


البته چیزی ک گفتم خیلی به درک همسرت بستگی داره

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین ۲ سالگی
تازگیا خیلی آدرین اذیت میکنه لجباز شده خیلی عصبیم میکنه اصلا حرف گوش نمیکنه.مثلا صداش میکنم انگار که این بجه نمیشنوه اصلا اهمیت نمیده باید سرش داد بزنم تا بیاد یا خواسته ایی که دارم انجام بده.خیی عصبیم کرده خییلییییی باید چیکارش کنم؟منم همش سرش داد میزنم بعصی وقتاهم آروم میزنمش چون ولم نمیاد آمل خیلی عصبانیم میکنه
شوهرم میگه چرا انقدر دعواش میکنی چرا انقدر عصبانی هستی منم میگم تو بیا دورزو با این بچه بمون ببینم میتونی تحمل کنی؟ببینم میتونی باهاش راه بیای بعد منو درک میکنی،شبا که میخوای خونه کلا ۳ساعت باما هستی اما مغزت میره بعد به من میگی
میگه سرش داد میزنی بعدا تو سری خور میشه میگه بعدا جلوی بچه های دیگه نمیتونه از خودش دفاع کنه منم خیلی ناراحت میشم اما واقعا خیلی اذیتم میکنه خیلی لجباز و یه دنده شده
مثلا بهش میگم بیا غذاتو بخور نمیاد بعد که میخوام جمعش کنم میگه هام یعنی غذا بده گریه میکنه میام میدم دوباره میره صداش میکنم بیا غذاتو بخور جواب نمیده بعد من جمع میکنم دوباره گریه میکنه میگه هام
آخه جیکار کنم توروخدا راهنماییم کنید خیلی عصبانی میشم خیلی لجباز شده
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......