سلام مامانا خداقوت یکم دلم گرفته گفتم بیام اینجا درد و دل کنم
دخترم ۲ وسال و نیمه و من الان باردارم سه هفته دیگه زایمان دارم خیلی بهم وابسته کلا یه جا مهمونی میریم چسب منه اخمالوعه البته با بچه باز یه مقدار خوبه بازی میکنه ،با آدم بزرگا کلا اخمه خونه همش میگه برام کارتون بزن یه جا میریم میگه بریم خونه البته جایی ک بهش خوش نگذره،همه بهم میگن خیلی بهت وابسته و از این حرفا انقدر عصبی میشم بهم میریزم با اینکه حامله ام پارک میبرمش اینور اونور من و باباش باهاش بازی هم می کنیم ولی اکثر اوقات دوس داره کارتون ببینه
نمیدونم همش میگم مادر کافی نیستم براش همش عذاب وجدان دارم
بیرون میره فقط دوس داره بره فروشگاه خوراکی بخره‌....یعنی هزار جور چالش دارم...شما چیکار می کنید با بچه هاتون ...نمیدونم همش میگم بچه اینجوری هم میشه هوففف کم آوردم

طبیعی دختر منم ن تنها تخمه بلکه از بغلم نمیاد پایین و نمیذاره دسشویی بزن بخصوص با مردها اصلا نمیجوشه تصور کن چ بلایی سر گردن کمر من میاد بچه مدام تو بغل نمیذاره غذا بخورم میگن تو بد بارش آوردی نذار تو مخی بمونه ولی من کاری نکردم والا و راجب خرید نخر حتی اگر گریه کرد قانون بذار برا خرید خوراکی اسباب بازی

عزیزم ..سعی کن مهمانی خونه اونایی که انرژی منفی بهت میدم نری...وای یاد دختر خودم افتادم🤣

اکثرا اینجورین نگران نباشید

دختر منم خیلی لجباز و جیغ جیغوعه خیلی با هر به ای نمیجوشه و فقط با من بازی میکنه و به من شدید وابسته اس تا جایی که پشت در توالت منتظرم میمونه و منم جدیدا با این چالش های بعد از دو سالگی خیلی احساس درماندگی و خستگی میکنم و احساس مادر ناکافی بودن و دارم انشالله این چند وقت هم زود بگذزه و بزرگ شن بلکه راحت تر بشیم

چکار ب حرف بقیه داری .والا دختره خواهرم ایقد بهش چسبیده باید باهاش ببرش سرویس دیوونش کرده ‌همه ی بچها تو این سنا اینجوری هستن همین پسر خودم وابسته نیس زیاد ولی جایی میریم تایم خابش میگه بریم خونه خوابم میاد ..و مغازه ببینه میره کلی خوراکی بر میدارا

اوضاع ماهم همینه این روزا هم میگذره یادت باشه تو برای بچت بهترین مادری به حرف هیچ کس هم اهمیت نده هربچه ای یه جوره