۹ پاسخ

نمیشه که هرروزباترس واضطراب جنگ زندگی کنیم ماتوکل میکنیم به خداحقیقتامن روزاول جنگ ترسیدم ولی بعدش دیگه نه سپردم به اهل بیت به امام رضاکه صاحب ایرانمون،ببین هرکی یه تقدیری داره ازتقدیرنمیشه فرارکردهرجای دنیاباشی پیدات میکنه .شماهم مثبت فکرکن بعدشم ماادبشون کردیم دیگه به فکرجنگ باایران نمیافتن نبین هارت وپورت میکنن وگرنه ادم شدن فهمیدن ایران قدرت اول منطقس

ببین وقتیکه آدم دنیا میاد زمان مرگشو تعیین میکنن یعنی سرنوشتش مشخص میشه هر زمان مرگ آدم فرا برسه هر جای دنیا باشی حتی اگه همه چی در صلح و آرامش و خوشبختی باشه مرگ به سراغ آدم میاد بعدم تا خدا نخاد هیچ اتفافی واسه هیچکس نمیوفته بچه شما بچه من قبل از اینکه بچه ما باشه بنده خداست صاحب اختیارش خداست بیشتر از ما دوسش داره و مراقبه
همه چیو بسپر به خدا

بخدا همه می‌ترسیم ولی بالاخره باید زندگی کرد من نمیدونم مامانای ما چجوری ۸سال توی جنگ زندگی کردن خدا فقط رحم کنه

دیشب همسایمون پسرشو از دست داده بود فقط تو کوچه داد میزد
از دست دادن بچه خیلی سخته
منم همش میگم خدایا سلامتیمو بچه ها و همسر خانوادمو ازم نگیر
طاقت میخواد واقعا
ولی خب من نقل از یه استادی میگم
بچه ها ما امانت خدا هستن دست ما
مال ما نیستن عزیزم ما فقط اونارو به دنیا اوردیم
و پدر مادر معنویو اسمانیشون حضرت زهرا و امیرالمومنینن
به اونها بسپار گل دخترتو

همین امروز برو تراپیست برک مشاوره نزار این حال روز زندگی تو مختل کنه

تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه اخبار رو دنبال نکن و از اطرافیانت بخواه هیچ اطلاعی به شما ندن بگو اگه میخواستم بدونم خودم دنبال میکردم

عزیزم
از آدم های که استرس میدن خبر بد میدن دوری کن از تلوزیون و کانال های خبری دوری کن.من تو ایام نیمه دوم جنگ مهمون اومد مهمونم .اولا انقدر شدید نبود
مهمونم شب و روز گوشی دستش و اخبار میزد تو خونه خودم سلامت نشسته بودم اون هی میگفت یا خدااا یا حسین چیزی نشه
جوری شده بود شدید عصبی شده بودم.
حالا هم بخاطر اینکه پسرم میره مدرسه من میترسم جنگ بشه و نتونه بره آخه تو خونه خیلی اذیت میکنه.
اما تا این حد مثل شما نه.
اگه دیدی نمیتونی خودت رو آروم کنی حتما برو مشاوره .بیخیال نباش.

نمیشه به خاطر جنگ زندگی رو تعطیل کرد . توکل کن به خدا تا خدا نخواد هیچ اتفاقی نمیوفته دیدی که توی جنگ چقدر خونه خراب شد ولی خیلی ها سالم ازش اومدن بیرون. پس تا خدا نخواد هیچ برگی از درخت نمیوفته. بعدشم هیچ جنگی در کار نیست اینا همش بازی روانیه.

عزیزم خیلیا مث تو شدن و ترس دارن چون جنگ ندیدن
ببین به خدای خودت اعتماد داری ؟
هرچی قراره بشه میشه
با ترس و لرز ما هیچی درست نمیشه
فقط هرروزمونو از دست میدیم
و دراخر بگم خبر ار جنگ نیس اصلا
کلا اخبارو چک نکن
هیچ جارو

سوال های مرتبط

مامان آرتین مامان آرتین ۵ سالگی
سلام خانوما لطفا کمک کنید، پسر من اصلا و به هیچ وجه حاضر نیس درس بنویسه و بخونه اسم درس که میاد عصبی میشه و میگه دوس ندارم برم مدرسه اکرم برم میخوام شلوغ کنم و گوش نمیدم، معلم هم به شدت از دستش کلافه شده و میگه نمیشه کنترلش کرد اصلا گوش نمیده سرکلاس، حالا به نظر شما امسال که پیش دبستانی هست میشه بجای اینکه بره پیش دبستانی براش معلم خصوصی بگیر؟؟
انقد که من دارم از دست این بچه حرص میخورم و استرس میکشم که نگم هر روشی رو برای اینکه بره سرکلاس امتحان کردم ولی جواب نمیده، راضی میشه بره مدرسه ولی انقد که تو کلاس شیطونی میکنه و انجام نمیده تکالیف رو معلم از دستش شاکی هست، انگار با معلم لج کرده و معلم هم همش میگه دکتر بردینش؟ دکتر گفته میتونه بشینه تو کلاس مشکلی نداره؟؟ دیگه واقعا با این سوالاش اعصابم رو بهم ریخته، اینم بگم که من دکتر بردمش و گفت که این بچه از نظر هوشی جزء بچه های باهوش خیلی بالا حساب میشه ولی علاقه نداره به درس، لطفا نظر بدید چیکار کنم، ممنون میشم.
مامان دختر مو خرمایی مامان دختر مو خرمایی ۵ سالگی
مامانا لطفا از پیامم نگذرید...امروز من برای دخترم یک جفت گیره گرفتم که از طرف فرشته مهربان بابت اینکه دارو هاش رو سر موقع میخوره و اذیت نمیکنه به مدیرشون دادم....بعد تو مهد دخترم گیره هارو آورده بیرون داده بالا خورده به صورت یکی از بچه ها مدیرشون گفت زخم شده صورتش پایین چشمش بوده، بعد موقع رفتن پدر بچه اومده آوینا رفته از دوستش و پدرش معذرت خواسته و دوباره پدرش منتظر مونده که من برسم منم بهش توضیح بدم منم معذرت خواهی کنم که من هم دیر رسیدم رفته بودند ....بعد مدیرشون به دخترم گفته گیره هارو به دوستت بده به جای کاری که کردی و معذرت خواهی کن و آشتی کنید ......حالا مدیرشون به من میگه دوباره گیره بگیر بیا بهش بدم یا اینکه خودم میگیرم باز دوباره گفت خودت بگیر از همون مدل من پولش رو میدم ......از این ناراحتم که چرا از آوینا خواسته گیره های رو بده...آخه یک بچه چندبار باید بازخواست بشه،جلو دوستاش شده،جلو‌پدر بچه شده ،تازه منتظر بودن من برسم یکبار دیگه جلو من و پدر بچه هم بشه،اخه باز جایزه فرشته مهربان رو چرا ازش خواستم بده به بچه.....می‌تونید این موضوع رو بهم بگه من هم تو خونه به دخترم پیشنهاد میدادم بک کادو کوچولو به دوستش بدیم نه اینکه جایزه ای که بچه خودش ذوق کرده رو بده به یکی دیگه....تنبیه ش خیلی زیاد بود