۸ پاسخ

عه برعکس من خونه مادر شوهرم رفتنی پدرشوهرمم پامیشه باجاش میریزه وسیله هارو 😅 دیگه مادرشوهرمم بهشون اضافه میشه اصلا نمیگن نریز و اینا

مادرشوهر منم همینه

مامان من بدتره

واسه ما برعکسه
خانواده ی خودم میگن نریز، نکن
خانواده ی همسرم میگن ولش کن، بچه ست
منم بچه م رو خونه خواهرام یا نمیبرم، یا انقد کم میبرم که وقتی میبیننش، کاری باهاش ندارن

عزیزم درهرصورت هرکی امکان داره روی خونه زندگیش حساس باشه یه چیزی زیرش پهن میکردی میدادی میخوردمه اگه ریخت روی اون بریزه

وای منم سه ماه تابستون باهاشون بودم پسرمو بیچاره کردن بچم همش حوصلش سر میرفت از بس نمیذاشتن کاری کنه

دقیقا خواهر شوهرای من یکیش ۱۱ سالس یکیش ۹ ما میریم خونه‌شون نمیزارن دخترم به هیچی دست بزنه باز اینجا میان تنهایی جایی که دست نمیزنن سوراخ منه🫤

من جایی که بچم اذییت بشه هیچوقت نمیرم

سوال های مرتبط

مامان هیرسا مامان هیرسا ۲ سالگی
سلام مامانا الان تو اینستا یکی از بلاگرا بچه ش فوت کرده مدرسه میرفت یه هفته بود بچه تب داشت برد دکتر چندبار خدا لعنتشون کنه برگشتن فقط گفتن سرماخوردگی ساده بهش آنتی بیوتیک ندادن تا بچه تب بی‌حال شد براش بیمارستان گفتن چقدر دیر آوردمش دکتر ریه هاش عفونت کرده آب برداشته خیلی گریه می‌گیرد گفت چندتا دکتر بردم همشون گفتم سرماخوردگی ساده هیچکدوم آنتی بیوتیک نداد بهش گفت احتیاج نیست آب ریه بچه حالی کردن بچه طاقت نداشت فوت شد الان اینقدر گریه کردم بچه من دوهفته مریضه بردمش دکتر گفت سرماخورده دارو آنتی بیوتیک داده الان سرفه میکنه کم اونم خلط دار شبیه آدمای سیگاری که پیرن اونجوری سرفه میکنه الان 7روز بهش آنتی بیوتیک دادم شربت نمیدونم چیکار کنم میگم برم خودم عکس از ریه بچه بگیرم ترسیدم شوهرم منو مسخره میکنه میگه هیچی نیست سینه بچه دیگه بسته آخه مشکل من اینه بچه من دوهفته یک روز درمیان تب داره همینجوری امروزم تبش 37.5بود پیشونیش چرا قبلا نبود همیشه 36.6 بود میخوام خودم صبح ببرمش عکس بگیرم خیالم راحت شه شوهرم میگه نمیخواد وقتی تبش 37.3به بلا یعنی بچه مریضه بخدا دیشب تا صبح ناله میکرد الانم همینجوری اشک دارم میریزم واسه دل اون مادر واسه خودم نمیدونم استرس دارم میمیرم حالم اصلا خوب نیست چرا اینقدر دکتر بیسواد داریم
مامان Roza مامان Roza ۲ سالگی
از دست شوهرم خسته شدم هرچی و به دخترم میگم نه هر کاری و میگم نه انجام نده پشت من به دخترم میگه برو انجام بده اونم جدیدا شکایت من و میکنه تا بهش میم فلان چیز خوب نیست الان وقتش نیست نمیدم میره به شوهرم میکه مامان فاان چیز و نمیده یا فلان کار و نمیزاره انجام بدم اونم بهش میگه بیا من بهت بدم یا میگه برو انجام بده
علنا من و کوچیک میکنه بچه به حرفم تره خورد نمیکنه خسته شدم از نفهمیاش خستههههههه
شب بهش میگم تو تخت جای بازی نیست بازی کردید بسه بازیای خطرناک میکنن بعد که بچه داره خوپشو پرت میکنه من عصبانی میشم چون نزدیک از تخت با مخ بیوفته پایین بچه رو بغل میکنه به من میگه پدر سگ مادر فلان بعد به بچه میگه ریه نکن بابا عیب نداره خودم هستم
بچه ام تا اخر شب از من فرار میکنه که میترسم مامان نیاد و از این حرفا
واسم مهم نیست بچه میوفته دنبالش از این که من و خراب میکنه و دارم با یه مرد نفهم بیشعور که خیر سرش مدیره و تحصیل کرده اس و ریده با این شعور و شخصیتش زندگی میکنم خسته ام خیلی خسته ام