سلام
من اومدم این بار با یه بچه که هنوز نیومده شده کل زندگیم🥺عزیزترین کس زندگیم

میخوام از زایمانم بنویسم اینجا یادگاری بمونه...

روز پنجشنبه ۱۰ مهر ماه
صبح که از خواب بیدار شدم مثل همه ی پنجشنبه های دیگه بود...اون روز من ۳۶ هفته و ۴ روزم بود..یکمی از خرید های سیسمونیم مونده بود قرار بود بعد از ظهرش برم که تکمیلش کنم

صبح نشستم صبحانه خوردم و با فندوقم حرف زدم بهش گفتم مامان روزای آخره که مهمون دلمی و دلم برا این روزا تنگ میشه
ساعت ۱۱ و نیم اینطورا بود که من نشسته بودم و داشتم ابروهامو برمیداشتم یهو حس کردم داره ترشح میاد ازم بلند شدم لباسم رو عوض کنم که دیدم یه چیزی شره کرد در حد چند قطره ازم...خیلییییی حس بدی بود کلی استرس گرفتم..چون دیروزش دکتر بهم گفته بود که وزن بچه کمه و تا جایی که میشه باید تو شکمت بمونه که رشد کنه...با چیزایی که راجع به نشت کیسه آب شنیده بودم فهمیدم همونه ولی نمیخواستم باور کنم...زنگ زدم مامانم گفت برو دراز بکش تا من بیام..
#زایمان_پارت_۱

۲ پاسخ

قدمش پر خیر و برکت باشه

مبارکه به سلامتی عزیزم😍اسمشو چی گذاشتی؟

سوال های مرتبط

مامان ماهان💙 مامان ماهان💙 ۷ ماهگی
سلام اومدم تجربه زایمانم و براتون بذارم
روز شنبه من زیاد ترشح داشتم ولی گفتم طبیعی چون درد نداشتم رفتم مطب دکترم که اسرار کنم بستری کنه ولی نکرد ۳۹ هفته ۲ روز بودم گف ۴ روز وقت داریم تا ۴۰ هفته اگه نشد بستری میکنم قرار بود پنجشنبه برم بستری بشم با خیال راحت اومدم که پنجشنبه میرم اومدم همه چیمو آماده کردم فقط منتظر بودم پنجشنبه بشه از مطب که اومدم معاینه کرده بود دکتر دردهای پریودی داشتم ولی میگفتم کاذب تا صب داشتم ولی کم بود خیلی صب که بیدار شدم دیدم بازم دارم ولی میگفتم کاذب ساعت ۲ اینا بود ناهار خوردیم با شوهرم اون حیاط بود منم دستشویی دیدم ترشح کشدار خیلی زیاد دارم فقط میومد بدش خونه اومدم با شوهرم نشستیم به فیلم نگاه میکنم دیدم بازم خیس میشم پا شدم تمیز کنم دیدم لک بینی دارم به شوهرم گفتم خندید گف خدا کنه دیگه زایمان کنی بدش اون رفت بیرون منم میخواستم برم پاهام لیز رفت خم شدم انگار ی چیزی اومد دیدم خون قرمز خیلی ترسیدم سریع رفتم به شوهرم گفتم گفت برو آماده شو بریم سریع
ادامه پارت بعدی
مامان میکائیل💙 مامان میکائیل💙 ۲ ماهگی
پارت ۲: حالا خداروشکر تو یه ساختمون هستیم با خانوادم و همیشه باهام بودن تو این دوران شب اومدیم خونه و همه چی عالی بود تازه میخواستم برم سونو رشد و وزن بچه و آزمایش واسه قند خون که شب خوابیدم با خواهرم بودم صبح ساعت ۷ صبح احساس ضعف شدید کردم بعدش یهو احساس کردم خیس شدم دستمو بردم تا ببینم چیه که دیدم دستم کلا خونی شده بود و اومدم بلند بشم تا مادرمو صدا بزنم که بیاد دیدم ببخشیدا ولی یه لخته خون بزرگ ازم خارج شد قلبم داشت میومد تو دهنم خیلی صحنه بد واسترس زایی بود واسم و خواهرمو با گریه صدا زدم خون میاد ازم به مامان بگو بیاد و فقط گریه میکردم آخه چون همه چیم خوب بود اصلا توقع نداشتم اینطور بشم🥺🥲 بعد به منشی دکترم سریع پیام دادم ولی جواب نداد به بیمارستان زنگ زدم گفت بیاین اینجا ما با دکترتون تماس میگیریم و من با کلی گریه وترس ودلهره آماده شدم تا برم بیمارستان وطوری بودم که نشسته آماده شدم چون تا بلند میشدم خون زیاد میومد ازم ...😭مردم وزنده شدم تا رسیدم بیمارستان و توراه با همسرم تماس گرفتم و گفتم چیشده و اونم قرار شد سریع بیاد بیمارستان 😥
مامان جوجه ی من🐣🩷 مامان جوجه ی من🐣🩷 ۳ ماهگی
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم
بعد از معاینه خونریزی و درد خفیف پیدا کردم. با همون خون ریزی گفتن برو تشکیل پرونده بده. رفتم پذیرش و با نگرانی از این که خون از لباسم بیرون نزنه تشکیل پرونده دادم و برگشتم.😟 واسه ذخیره خون بند ناف قرارداد بسته بودم و به مامایی که قرار بود واسه گرفتن خون بیاد زنگ زدم و بهش اطلاع دادم که بستری شدم.
داخل لیبر مرتب از من nst می‌گرفتن. توضیحی بهم نمی‌دادند ولی از چهره ی ماما مشخص بود که خوب نیست. چند بار هم به پزشکم زنگ زد ولی پزشکم جواب نمی‌داد. و من نگران این بودم که نکنه تا دکتر میاد جنین ایست قلبی کنه. چون قبلش هم دکتر خودم و هم دکتر بیمارستان دولتی که رفته بودم گفته بود که ضربان قلب جنین داره افت می‌کنه. ساعت 19 شد. که من درد طبیعی گرفتم. درد شدید و ممتد بود و مثل چیزی که شنیده بودم چند دقیقه درد و بعدش استراحت و دوباره درد نبود. و برای آخرین بار nst دادم دیگه ماما بعد از دیدن nstعصبانی شد مشخص بود که وضعیت جنین خیلی بدتر شده ولی همچنان توضیحی به من نداد و دوباره به پزشکم زنگ زد. که خدا را شکر جواب داد و گفت ساعت 20 میرسم. و آماده اتاق عمل بشه.
...
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۹ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان پرتقال🍊 مامان پرتقال🍊 ۳ ماهگی
📌تجربه زایمان
36 هفته و 4 روز بودم دستشویی فرنگی میرفتم بعد با خودم فکر میکردم من ک خیلی دستشویی بهم فشار میاره زود بلند میشم میرم که نریزه. رو فرنگی از کجا بفهمم که کیسه ابه یا ادرار یه وقت کیسه ابم پاره نشه و متوجه نشم🥲😂
چند روزی بود که از این فکرا به سرم میزد نهم بود ساعت دوازده شب خونه مامانم اینا بودم رفتم دستشویی فهمیدم که ادرارم تموم شد ولی همینجوری باز ازم یه چیزی میومد تعجب کردم بی ادبیه ولی دست گرفتم زیرم ببینم چیه تو دستم اب دیدم حتی بو کردم متوجه شدم ادرار نیست دو سه بار مشتمو پر کردم تا مطمعن شم از دستشویی ک رفتم بیرون مامانمو از خواب بیدار کردم بهش گفتم مطمعنم ک آب دیدم گفت بشین اگه باز ازت اومد کیسه ابه چهار زانو نشستم یه دقیقه بعدش انگار یه پارچ
آب داغ ریختن رو پاهام بلند شدم گفتم اماده شیم بریم بیمارستان زنگ زدم شوهرم ک بیاد ساعت یک رسیدیم تو راه زنگ زدم دکترم پولو براش انتقال دادم و گفت که میام تو برو بیمارستان
ان اس تی گرفتن و دستکش دست کرد معاینه کنه گفتم من سزارینی ام گفت باشی من باید معاینه کنم وقتی کیسه اب پاره میشه بفهمم اگه دهانه رحم باز شده بعد دستشو نشون داد گفت مطمعنی کیسه ابت پاره شد دستش خونی نشد گفتم اره همون لحظه باز ازم اب اومد تخت خیس شد و بلند شدم ازم چکه میکرد بهم لباس داد بپوشم پوشه پزشکی رو بهش دادم چک کرد گفت برو ازمایش ادرار بده و برو رو تخت بخواب تا دکترت بیاد اون شب از استرس اینکه هر لحظه ممکنه دکتر بیاد و بریم اتاق عمل خوابم نبرد با سرم میرفتم دستشویی
احساس تو خالی بودن میکردم حس میکردم هیچی تو شکمم نیس معده ام خالی بود میسوخت وحشتناک میسوخت تا چهار و پنج صبح یه چرت ده دقیقه ای میزدم دوباره بلند میشدم.....
مامان هدیه خدا مامان هدیه خدا ۳ ماهگی
سلام مامانای عزیزم منم دو روز پیش زایمان کردم و اومدم از تجربه ام بگم براتون از حدود ۳۶ هفته دردهای گاه و بیگاه و نامنظم داشتم زایمان قبلیم طبیعی بود و این دفعه هم تصمیم خودم برای طبیعی.
تو این یه هفته آخر دردا بیشتر شد ولی نامنظم.
۳۸ هفته و ۶ روز با ان تی بودم که ساعت ۲ و نیم شب دردام شروع شد خب چون اولش بود گفتم اگه ادامه دار شد برم دکتر چون تقریبا شبها یک ساعتی درد داشتم ساعت ۴ همسرم رو بیدار کردم و بچه ام رو سپردم به مامانم و رفتیم بیمارستان مادران.حدود ۵۰ دقیقه من رو معطل کردن و گفتن که مریض اورژانسی کیسه آب پاره داریم به من توجهی نمیکردن گفتم خب من هم درد دارم ولی هی واکنشی نداشتن بعد از ۵۰ دقیقه که از حضورم میگذشت تو بیمارستان تازه صدام کردن برای معاینه
گفتن ۷ سانتی چرا اینقدر دیر اومدی و من بهشون گفتم که والا ۵۰ دقیقه است بیرون نشستم فقط.
خلاصه با عجله و هول هولی کارای اولیه رو کردن و من رو فرستادن اتاق زایمان. از شانس دکترمم اشتباها رفته بود یه بیمارستان دیگه و نرسیده بود و به خاطر این که دکتر برسه نمیذاشتن من تکون بخورم و طاق باز خوابیده بودم و ان اس تی بهم وصل کردم.خیلی احساس دسشویی داشتم ولی اجازه ندادن که برم خلاصه دکتر بیست دقیقه به ۷ رسید و اول کیسه آب رو پاره کرد که متاسفانه مکونیوم دفع کرده بود ولی دکتر گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه زایمان میکنی برای همین سزارین نمیبرم تا این جای کار دردا خوب بود یعنی قابل تحمل بود و هر ده دقیقه ولی وقتی فول شدم و سر بچه اومد پایین دیگه نمیشد تحمل کنم و فقط جیغ میزدم که این مرحله شاید حداکثر ۵ دقیقه طول کشید دیگه بعد از اون تمام دردها تموم شد و حس خوبی بود امیدوارم که خدا به همه کسایی که دوست دارن طعم مادر شدن رو بچشونه