۵ پاسخ

پسر منم یکی دوبار اینطوری بیدار شده ولی فکر کنم واسه دندونه

آره شبا چند دفعه اینجوری شده توی خواب گریه میکنه هرچی بغلش میکنیم بی فایدس وقتی برق وروشن میکنیم بیدارش میکنیم میفهمه خواب بوده خوب میشه خودش

از دندونشه درد نمیزار بخوابه پسرمنم چند روز اونجوری بود دندونش ک در امد دیگ اروم شد

دخترمنم اینطوریه چندوقته فقط خواب روزش آرومه خواب شب ازده تا۱شب ارومه بعداون تا۶صبح هزارباربیدارمیشه شیرمیخوره نمیخوره روشکم‌میشه گریه میکنه منم تنهام بخداکلافه میشم صب ۶دیگه کامل خابیدم تاالان اون هنوزخابه نمیدونم ازدندونه ازجهش رشدی ازخواب میبینه یاچی😢

دقیقا هانای منم همینه من جدیدا هفته ای یک بار این داستانو دارم به هیچ وجه ساکت نمیشه تا چراغ روشن بشه بازی کنیم باهاش معمولا تا ۳ ۴ ساعت بیداره بعد میخوابه باز منم با خستگی و بیخوابی باید بیام سرکار بنظرم قطعا خواب بد میبینن وگرنه هیچ دلیلی نداره هانا حتی به در خونه اشاره میکنه ک بریم بیرون و خیلی شدید گریه میکنه

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵