پارت سوم
دردام به حدی رسید که گاز انتونکس بهم دادن. من تو گهواره شنیده بودم گاز انتونکس سرگیجه میده با خودم فکر میکردم سرگیجه مداوم خواهم گرفت درحالی که برا چند ثانیه بودگاز مصرف نمیکردم به حالت عادی برمیگشتم
در نهایت به ۹ سانت رسیدم بردنم اتاق زایمان اونجا بهم گفتم زور بزن اصلا جیغ نکش تا زایمان راحتی داشته باشی گفته اگه جیغ بکشی بچه بهش اکسیژن نمیرسه. فقط زور بزن به مقعدت
هر بار که زورم میومد برا اینکه جیغ نکشم لب بالامو گاز میگرفتم که دهنم بسته بمونه جیغ نکشم. وسطا التماسشون میکردم میگفتم تو رو خدا به من آمپول فشار بزنین بچه زود بدنیا بیاد🤣🤣🤣
درد زایمان اینطوری بود که زور میومد چند ثانیه استپ میشد دوباره زور میومد
خودمم چقدر خوب همکاری میکردم باهاشون. وقتی میخواست زورم بیاد بهشون میگفتم داره میاد بریم...🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
خلاصه که دختر نازم ساعت ۱۶:۴۰ دقیقه عصر ۱۶ مرداد روز پنجشنبه مصادف با ۱۳ صفر به دنیا اومد😍😍😍
وقتی گذاشتنش رو سینم باورم نمیشد این بچه واقعا تو شکم من بود؟ این بچه ی منه؟ خیلی حس شیرینی بود🫰💞💋🥰
حس شیرین مادر شدن واقعا عالی بود
الهی که دامن همه خانواده هایی که دلشون بچه میخواد سبز بشه.
اینم بگم که فردای زایمان همه دردا از یادم رفت و با خودم گفتم بازم بچه میارم ارزششو داشت😅😅

۴ پاسخ

عزیزمممم خدا حفظش کنه برات قدمش پر از خیر و برکت باشه کجا بودی نبودی این دوماه

بسلامتی عزیزم منو بگو منتظر بودم شما بیای تجربه زایمانت رو بگی ازش استفاده کنم ولی خودم ساعت 2 شب 17 مرداد کیسه ابم ترکید .

ای ننه خدا حفظش کنه😍

گاز انتونکس چیه !؟ واسه چیه اصلا !؟ چند ساعت درد کشیدی تا دختر ماهت به دنیا بیاد!؟ درد زایمان از درد پریودی بدتر بود!؟ بخیه هات رو کی زد !؟ دکتر خودت !؟

سوال های مرتبط

مامان Angel Kocholo مامان Angel Kocholo ۲ ماهگی
پارت دوم روز زایمان
پنجشنبه ۱۶ مرداد بود از زیر قرآن رد شدیم رفتیم بیمارستان(امام حسین) دست و پاهام داشتن میلرزیدن از استرس یکم سردم بود نمیدونستم چی داره میشه آخه من خواهر ندارم تا حالا روند زایمان کسیو ندیده بودم برا همین خیلی میترسیدم نمیدونستم چی داره به سرم میاد
۳۹ هفته و ۲ روز بودم
ازم تست آمینوشور انجام دادن مطمئن شدن نشتی کیسه آب دارم بستریم کردن درحالی که حتی یکسانت هم باز نبودم
ماماهای شیفت بهم میگفتن خیلی زود اومدی شاید تا فردا طول بکشه زایمانت. بهم دستگاه nst وصل کردن و سروم اینا زدن بهم همه چی اوکی بود بعد حدود ۱ ساعتی که از رسیدگی هاشون گذشت دستگاه رو باز کردن گفتن پاشو راه برو تا دهانه رحمت باز بشه. بیمارستان خلوت بود یک یا دو نفر به جز من تو بلوک زایمان بودن
هم راه میرفتم هم اسکات میزدم تا ساعت حدودای ۱ الی ۱ونیم بود که معاینم کردن گفتن ۳_۴ سانت شدی زنگ زدن ماما همراهم اومد. تا برسه ساعت ۲ونیم شد کم کم دردام داشت شروع میشد ماما همراه بهم ورزش داد. سر بچه تو کشاله ران سمت راستم بود با ورزشهاشون سر بچه اومد پائین
خیلی تجربه سخت و شیرینی بود. درد خیلی اذیتم میکرد چقدر جیغ و داد میزدم🤣🤣🤣 )با خودم میگفتم اگه میدونستم زایمان اینهمه سخته غلط میکردم بچه بیارم)
مامان امیر حسین 👶🏻 مامان امیر حسین 👶🏻 ۷ ماهگی
الان یه چیزی یادم اومد چقدر دیونه بودم وقتی رفتم برای زایمان همش میگفتم نکنه بچمو با بچه ی دیگه عوض کنن نکنه بعد من نفهمم اینا 🤣وقتی بچه رو از شکمم در اوردن صدای گریشو شنیدم فقط چیزی نمیدیدم چون پرده زده بودن بعد بهشون گفتم بیارین بچمو ببینم کوش بعد دستیار دکتر گفت بردنش رفت 😐. گفتم چرا خب اول میزاشتین ببینمش توروخدا بچم با بچه های دیگه قاطی نشه بعد خندید گفت نه خانم چجوری قاطی بشه اسمش روی دستبند دستش نوشته شده از عمل تموم شدی بیرون بهت نشونش میدن بعدش میدن دست همراهت خلاصه اینجا دلهره گرفتم گفتم وای الان مطمئنم عوضش میکنن من چجوری تشخیص بدم بچمه یانه کلن خیلی فوبیای این اتفاق رو داشتم چشمم به در بود که فقط زودتر تموم بشه بخیه زدن و منو‌ببرن بیرون ببینمش بعدش که از اتاق عمل بردنم ریکاوری بچمو اوردن پیش صورتم گفت بیا اینم بچت ببینش همین اول که نگاش کردم وای کپی شوهرم بود 🤣🤣🤣 فهمیدم این اصلا بچه خودمه بابا مشخصه کلن مو‌ نمیزنه خیالم راحت شد خندم گرفته بود بخاطر این افکارم 😐😂 بعدش بچم یجوری بود انگار شوهرمو کوچولوش کردن گذاشتن کنارم 🤣🤣🤣