۶ پاسخ

عزیزم این چادر بازی که گرفتین بزرگه؟ چند نفره هست؟

ارتفاع، طول و عرضش جوریه که آدم بزرگ قد بلند نشسته توش جا میشه. بچه با قد ۱۰۰ هم توش میتونه بخوابه
مدلهایی داره که پنجره اش سوراخ داره ولی ما پنجره پلاستیکی شفاف گرفتیم تا از پنجره آویزون نشه که یه وقت پاره نشه

عزیزم😍پیج نداره؟

اره دقیقا من پارسال هم جشن نگرفتم برای امسال هم دقیقا همین خانه بازی رو خریدم و چندتا ماشین مشاغل وتمام

چ عالی 😍 عزیزم تو اکر بیرون کار میکنی هم قطعا واس اینده همین بچته‌ و بعدها ک بزرگ بشه بهت افتخار میکنه

چقد خلاقانه و خوب از کجا حریدین چن حریدین؟؟

سوال های مرتبط

مامان یزدان و نیلا مامان یزدان و نیلا ۸ ماهگی
مامانا لطفاً راهنماییم کنید من مامان دو تا بچه شیر به شیرم که همیشه ش خدا کلی کار دارم.به سختی نهار و شام و صبحونه حاضر میکنم و به سختی خونه رو تمیز میکنم چون نمی‌رسم واقعا‌.دخترم که کوچیکتره چنان انرژی از من میگیره که همیشه ی خدا خستم.همش گریه می‌کنه نق میزنه شب و روزم خواب نداره.حالا ۱۹ مهر تولد پسر عزیزمه‌الهی قربونش برم تولد یک سالگی رو بردمش آتلیه و یه تولد سه نفری کوچیک براش گرفتم .میخاستم دو سالگی جبران کنم و همه رو دعوت کنم ولی هرچی فکر میکنم تو خودم نمی‌بینم که از پیش بربیام.من کارهای روزمره رو به سختی میتونم مدیریت کنم حالا نمی‌دونم با یه تدلد بزرگ چطوری بتونم.بخاطر همین ب همسرم گفتم امسالم چار نفری تولد بگیریم و ببریمش آتلیه و شهربازی چون من نمیتونم.ولی بیش از اندازه عذاب وجدان دارم .خیلی ناراحتم من برنامه های زیادی واسه ی پسرم داشتم ک دخترم از وقتی ب دنیا اومده نمی‌ذاره مثل قبلا بهش برسم😭بنظرتون هرجوری که هست تولد براش بگیرم یا نه؟
مامان دختری مامان دختری ۲ سالگی
چند روز بدقلقی🫣🫣🫣


از چند روز قبل دختری فقط چند قاشق در طول شبانه روز غذا میخوره و دیگه توی خونه اش نمیخوابه و کلا چسبیده به من
صبحانه کلا سه لقمه
ناهار ۵ قاشق
عصرانه و میان وعده هم تقریبا تعطیل🤔🤔🤔

من هم سعی میکردم که اصرار زیادی نداشته باشم و مدارا کنم و به ترجیحش احترام بذارم🍃🍃🍃

تا اینکه دیروز عصر کلا بهانه گیر شده بود از خواب که بیدار شد گریه میکرد، یه موز براش کوچولو کوچولو خرد کردم و گفتم این موزه میگه بیا منو بخور، یه موز خوشمزه، وااااای😍😍😍
یکی دو تاشو خورد و سرحال تر شد. احتمال میدادم قندش افتاده که داره بهانه گیری می کنه🫠
بعدش یک ساعتی توی خونه دوچرخه سواری کردیم🤩
بعد نقاشی کشیدیم😍
رفت سراغ کابینتها و همه شو به هم ریخت، شکستنیها رو برداشتم و باز باهاش کاری نداشتم🤗🫠
موقع شام بهش گفتم: مامان هر موقع بازی هات تموم شد بیا شام بخوریم. نگاهی کرد و هیچ محلی نذاشت🤣🤣🤣
یک تکه مرغ رو له کردم و با خورشت میکس کردم با دست بردم گذاشتم دهنش ولی دیگه نخورد
چیزی نگفتم و نشستم شام خودمو خوردم و مافیا دیدم بعدش صداش کردم تا دوباره دوچرخه سواری کنه
حدود یک ساعت دوچرخه سواری کردیم و با هربار دور زدن یه لقمه مرغ خالی خورد.
تقریبا بعد از یک ساعت حدود ۱۵ لقمه غذا خورده بود.
شب موقع خوابش اومد بغلم کرد و گفت : مامان تو دوست منی؟ گفتم آآآوووووره تو هم دوست عزیز منی خوشجلم🥰🥰🥰🥰
و آروم تو بغلم خوابید.
مامان فاطمه زهرا مامان فاطمه زهرا ۲ سالگی
مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
خب اومدم تجربه ی خودمو در مورد ترک پستونک بگم نمیگم راحت بودش ولی اونجوری که برای خودم غول ساخته بودم نبودش من ۱۲ روز پیش خیلی یهویی نلین از خواب بیدار شد تصمیم گرفتم پستونک بهش ندم البته نلین تا قبل ۱۸ ماهگی فقط برای خواب و هنگامی که از خواب بیدار میشد بهش میدادم که دوباره به خوابش ادامه می‌داد تا اینکه از اردبیهشت ماه که تب ۴۰ درجه کرد وابسته پستونک شد که فقط می گفت پستونک که کلا در طی هم زیاد می خورد یه مدت گفتم ایرادی نداره چون دندونش هم در می آورد از اونورم خواب در طی شبش خیلی بدجوری شده بود پشت هم توی خواب بیدار میشد و پستونک می خواست دیگه دیدم خیلی وابسته شده صبح بیدار شدم گفت پستونک گفتم مامان نمیدونم کجا گذاشتی برو بگرد پیداش کن تا ساعت یازده موقع خواب نیم روزش یه پنج دقیقه گریه کرد و خوابش برد بیدار شد گفت پستونک نلین به پرنده ها علاقه داره گفتم مامان پرنده ها بردند گفتند نلین بزرگ شد گفتند چیزی دیگه ی برای نلین میاریم گفت نه نه منم پشت هم تکرار میکردم پرنده ها بردند تو که پرنده ها رو دوست داریی تا غروب حسابی سرشو گرم کردم حسابی خستش کردم شبش رفتیم با هم عروسک به همراه وسیله های تمیز کاری خریدیم نلین خیلی جارو دسته بلند دوست داره گفتم نلین کدام‌ها رو دوست داریی پرنده ها گفتند هر کدوم دوست داریی بردار که انتخاب کرد اومدیم خونه خیلی خسته بودش زود خوابش گرفت در طی شب هم بیدار شد یکبارش روی پام گذاشتم چند بار دیگه پشتشو ماساژ دادم خوابش برد نمیگم راحت خوابش برد حتی چند دقیقه گریه هم کرد ولی خب اونجوری نبودش زود خوابش می کرد فرداش چند باری اومد گفت پستونک بازم همون جمله ها رو گفتم و عروسکشو نشون گفت باشه روز سوم تب کرد بقیه رو پایین میذارم