۳ پاسخ

انگار اقتضای سنشونه پسر منم خیلی بازی بازی میزنه و میپره روم

برای من دو روز کلا همه چی رو روسرمن پرت می‌کرد می‌پرید منو می‌زد کل بدنم کبوده.منم خودمو کنترل میکردمخیلی ولی دو سه باری منم زدمش طوری می‌زد یک ساعت بکوب کل بدنش عرق می‌کرد اینقد منو می‌زد ولی ازرو نمی‌رفت بدنم واقعا دردمیکرد موهامو می‌کشید منم آخرسر یدونه محکم صورتش زدم گریه کرد ولی بدجور عذاب عذاب وجدان گرفتم امروز صبح بیدارشد دیدم اومد یدونه زد بغلش کردم بوسیدمش حواسشون پرت کردم خمیر درست کردم دادم دستش بااون دوساعت بازی کرد رفت مهد اومدباز دیدم شروع میکنه خمیر روبهش دادم چوب خط گرفتم براش ازش خوشش اومده بود گفت بیا بازی کنیم رفتم بازی کردم کارتن نگاه کرد هشت ونیم خوابید اینقد پریروز منو زده بود خسته شده بود میرفت ازسه متری بدوبدو روسرم می‌پرید میگفت دارم باهات کشتی میگیرم شبش شش ونیم شب خوابید تافردا ۸صبح ببین چقد منو زده اذیت شدم نقطه به نقطه نوشتم. نمیدونم چرا اینجوری شده قبلا شبا منو بغل می‌کرد کلی نوازشم میکردویه عالمه قربون صدقه میرفت ولی الان نه منم رفتم امروز روز کودک بود براش کادو گرفتم خوشحال شد

پسر منم تقریبا یکی رو ببینه خودشو نشون میده رسما
ینی اون روز خیلی خودمو کنترل کردم که نخام دست روش بلند کنم
پسر من مهدکودک میره یکمم از بچه های اونجا یاد میگیره
مثلن دهن کجی یاد گرفته تازه

واقعا منم موندم چیکار کنم

سوال های مرتبط

مامان مهتا مامان مهتا ۵ سالگی
مامانا بااین بچه زبون نفهم چه کنم بی پدرمادرنه میخوره نه می‌خوابه همش جیغ گریه بهونه بیطرف اعصاب نداشته برام هرچه با ملایمت وصبررفتارمیکنم نمیشه همسایه طبقه چهارم میگه همش صدای تو و گریه و جیغ مهتا توخونمومه چی می‌کشی به فکرجونت باش اسم غذا میادانکارمیخوای بکشیش بیشرف گرسنه میشه شروع می‌کنه بهونه جیغ بازم نمیخوره دایم با شوهرم سرایت دعوا میکنیم هرچی توهین وفحشه به من میده بخاطر جیغ و گریه این بیشرف بهم میگه ازمادر ج. ن. د. ه این بچه اینطوری به عمل میادازاعصاب خرابم کل بدنم شروع می‌کنه به جوش زدن سوختن کل بدنم رو داره میمیره دکتر میگه از اعصاب خرابت سیستم ایمنی بدنت برعکس داره عمل می‌کنه چیزای مفیدسرکوب می‌کنه خطرناکه عزیزترین کستوبندازبیرون باهات اینطوری میکنن شبم ساعت چهار صبح میکبه دیروزهشت صبح بیداربود دوشب خوابید همش بیرون بردم به شدم میبرم بیرون میگه ولگرد نمیبرم میگه تموم بده ببرانقدرازشوهرم سرد شدم دلم نمیخوادببینمش ماهی یه بار به زور رابطه اونم حس میکنم داره بهم تجاوز میشه اونم ازاین بچه فقط شیرکامایو روزی یکی میخوره چه بدبختم گفتم تلخ کنم دیگه نخوره میترسم قندبگیره دکتربردم از دادخوب بود😔😔
مامان نیلی مامان نیلی ۵ سالگی
سلام مامانا دخترم ماه دیگه انشالله میره تو پنج سال .اما وابستگیش به من خیلی زیاده .البته خب منم خودم تو جایی که زندگی میکنم ارتباطاتم کمه از خانواده و فامیل .شوهرمم بخاطر مشغله کاریش نمیتونه زیاد وقت بزاره با بچه حق میدم بهش .منتها دخترمم ازم انتظار بیش از اندازه داره و واقعا افسرده شدم خودم هیچ تفریح و سرگرمی ندارم همش تو خونه ام اما چون دوست ندارم بچم منزوی و غیر اجتماعی بشه سعی میکنم مرتب روزی یکی دو ساعت ببرمش بیرون تابش بدم .تو خونه باهاش نقاشی میکشم و سرگرمش مسکنم همش میگه بیا نی نی بازی کنیم خلاصه که فقط با من وقت میگدرونه من هم واقعا تایم آزادی برا خودم ندارم .هر وقتم بهش میگم مامان خسته شدم نمیتونم بیام باهات بازی کنم همش میزنه زیر گریه و نق و غر وقتی هم میبرمش بیرون تو جمع که میبرمش به خودم میچسبه با هیچ بچه های بازی نمیکنه اصلا انگار بلد نیست شادی و بچگی کنه .چکار کنم خسته شدم .تورو خدا شما بگین چکار میکنید با بچه هاتون