تا اون لحظه هیج دردی نداشتم فقط لرز شدید داشتم نمیدونم چرا سر زایمان اولم لرزم کمتر بود اینسری خیلی طولانی تر بود به مادرم گفتم دوتا پتو کشید روم پرستار ها هم دم به دیقه میومدن دارو می‌زدن یچیز میگفتن آمپول می‌زدن و میرفتن
بعد از گذشت دوسه ساعت کم کم داشت بی حسی از بدنم خارج میشد و درد ها میومد سراغم باز هم نمیدونم جرا سر زایمان اولم دردم خیلی کمتر بود اینسری خیلی بیشتر درد داشتم با مسکن و شیاف هم آروم نمی‌شدم اصلا شب اول واقعا دردم زیاد بود و هیج جوره آروم نمیشد بچه رو نمیاوردن پیشم میگفتن اکسیژنش پایینه ۴ ساعت باید زیر دستگاه اکسیژن بمونه تا نرمال شع اینم خیلی حس بدی بود دوست داشتم زودتر ببینمش میترسیدم مشکلی داشته باشه خلاصه بعد ۸ ساعت کم کم از مایعات شروع کردم به خوردن و تختمو آوردم بالا بعد ۱۲ ساعت اومد سوند و کشید گف بیا پایین راه برو
راه رفتن اول برای من تو دوتا زایمان هام انقد کع میگن سخت نبود و راحت راه رفتم اتفاقا راه رفتن به آدم کمک میکنه که دردش کمتر بشه یچیز دیگه ک یخورده اذیت داره شیر خوردن بچه اس من اینجوری بودم که بچه مک میزد با هر مکش انگار رحممو فشار میدادن

۳ پاسخ

دلیل این که سزارین اولت راحت تر بوده اینه که چون برا بار اول سز میشدی،توان بدنیت بهتر بوده و الان ضعیف تر بودی برا همین اینبار سخت تر بوده
خواهر منم همینطور بود سر دومی دردش بیشتربود

منم لرز خیلی شدیدی گرفته بودم حتی از تو اتاق عمل لرزم شروع شد.
تو ریکاوری بردنم یه دستگاهی روشن کردن بالا صورتم مثل بخاری اون یکمم گرمم کرد وگرنه تا یک ساعت بعد عمل همینجوری میلرزیدم

سلام عزیزم تبریک میگم
ان شاءالله قدمش پر خیر و برکت باشه
واسه چسبندگی
مگه دوران بارداری سونو داپلر نداده بودی که متوجه چسبندگی بشی؟

سوال های مرتبط

مامان نيلای 🩷 مامان نيلای 🩷 روزهای ابتدایی تولد
پارت هشتم زایمان اول سزارین اختیاری🩵

من تو دو سه ساعت که از عمل دراومده بود فک کن دوتا شیاف استفاده کردم 😂 یکیو خودشون دادن ی بسته هم‌ من خودم داشتم همراه خودم 😂😂
میخاستم سومی هم بزارم دیگه ترسیدم نزاشتم اما اون مخدره دیگه دردم اروم کرده بود که دکترم اومد گفت در چه حالی گفتم الان یکم خوب شدم
گفت ۱۲ ساعت بعد اجازه خوردن بهت میدیم و بعد سوند میکشن که راه بری
که‌ اونم فرداش ساعت ۵ صبح میشد چون ساعت ۵ عصر عمل شده بودم ساعت ۵ صبح باید سوند میکشیدن قبل سوند کشیدن مامانم بهم چای داد با خرما و بعدش یکمی اش خوردم و ابمیوه هم داد بهم بعدش
اومدن سوندو کشیدن و گفتن از تخت بیا پایین که اونم یا خدا سخت ترین کار همین بود اولش یکم مامانم تختو اورد بالا و نشستم
بعدشم کم کم خودمو کشوندم و اومدم یواش یواش پایین فقط سخت ترینش باسنت بود که باسنتو نمیتونستی تکون بدی چون درد میکرد بخیه ها اما کم کم اومدم پایین و راه رفتم
ولی بعد اینکه یبار از تخت میای پایین بار های بعد تر هی راحت و راحت تر میشه واست و فقط اون اول اذیت میشی
من دو سه بار رفتم دسشویی و بعد راه رفتن خیلی بهتر شدم دردمم روز دوم فقط در حدی بود که یه دفعه مثل ضربان محکم میزد و ول میکرد در اون حد
مثل روز اولش خیلی شدید نبود
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۶ ماهگی
پارت سوم
دیگه رفتم ریکاوری اونجا هم چون کل انرژیم تخلیه شده بود بدنم از سر و دندون بگیر تا نوک پا می‌لرزید که یه چیزی اومدن زیر پتو برام گذاشتن تا گرمم کنه بعدش هم یه پرستاری اومد یکی رو ماساژ رحمی بده دوباره اون خانومه هم بی حسیش تموم شده بود منم ترسیدم همون جا گفتم تا بی حسم بیا برا منم فشار بده که اومد فشار داد و رفت دیگه کارت نداشت منم تو خواب و بیداری بودم کم کم هم داشت اثر بی حسی کم میشد که اومدن بردنم سمت بخش یه ماساژ دیگه هم دادن که دردش زیاد حس نشد اما اینکه هی از این تخت به اون تخت میکردن بیشتر دردم می‌گرفت پمپ درد هم گرفتم برای دردام که خیلی خوب بود
رفتیم بخش کم کم اثر بی حسی تا 6 و 7 شب تموم شد و من خودم کم کم می‌چرخیدم به سمت راست و چپ یکم درد داشت و سوزش اما دردش به پای درد طبیعی که کشیده بودم نمی‌رسید خلاصه به کوچولوم هم شیر میدادم بعدش هم ساعت 9 شب یکم چیزی خوردم و در آخر گفتم بیان سوند رو بکشن که برم راه برم و سرویس که اومدن سوند رو کشیدن درد نداشت فقط باید خودتو شل بگیری تا راحت تر دربیاد
دیگه در آخر پاشدم راه رفتم سوزشش زیاد نبود اما خب به کمک نیاز داشتم تا چند قدم اول رو برم بعدش دیگه کم کم راه افتادم
الانم که مرخص شدم اومدم خونه امیدوارم شما زایمان راحتی داشته باشین
مامان آقا آرتا 🐣 مامان آقا آرتا 🐣 ۲ ماهگی
😎😎خاطرات روز زایمان _ ۱۰ 😎😎
بعد از انتقال از ریکاوری به اتاق، خانوادمو دیدم، پسر کوچولوم قبل از من رفته بود توی اتاق.
اونجا روی تخت منتقلم کردن و گفتن بالشت نزارم، صاف خوابیده بودم، خیلی تشنم بود
ساعت ی ۷و ۴۰ دقیقه ی صبح رفتم اتاق عمل
ساعت ۸ و دو دقیقه پسرم متولد شد
ساعت ۸ و ۳۵ دقیقه رفتم ریکاوری
ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه رفتم به اتاق
و اینجا گفتن تا ۷ و ۸ شب نمیتونم اب بخورم فقط مجازم ادامس بخورم!!!
ادامس خوردن خوب بود، خیلی حس تشنگیمو برطرف میکرد👌
حس بی حسی از بالا به پایین از بدنم خارج میشد
اول شکممو حس کردم و بعد کم کم رون و زانو و اخر از همه کف پاهام
تقریبا ۴، ۵ غصر بود که بی حسی کامل رفت...
توی اتاق هم دوبار اومدن و رحمممو فشار دادن، که خب چون بی حسی رفته بود حسش می‌کردم و درد داشت ، اما کشنده و غیر قابل تحمل نبود...
پمپ درد هم داشتم، میگفتن بخاطر پمپ درد الان درد نداری وگرنه خیلی درد داشتی(نمیدونم اره یا ن)
خلاصه شد ساعت ۷ شب، گفتن میتونی مایعات بخوری
بعدش هم سوپ بخور و اکر حالت تهوع نداشتی غذا هم بخور
بعدش ساعت ۸ اینا اومدن گفتن میخایم سوند رو دربیاریم، باید دیگه راه بری....
به خاطر چیزایی که شنیده بودم از اولین راه رفتن بعد زایمان، واقعا ترسیدم...
مامان فندق مامان فندق ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان مهرو کوچولو مامان مهرو کوچولو ۱ ماهگی
پرده سبز رو گذاشتن جلوم و من دیگه چیزی نمیدیدم پنج دقیق بعد صدای دخترمو شنیدم خیلی گریه کردم. خیلی لحظه عجیبی بود. همیشه با خودم میگفتم خب کجاش گریه داره ولی وقتی به این فکر میکنی که بعد نه ماه سختی بچه ات داره میاد خیلی حس جالبیه. یه لحظه آوردنش کنار صورتم و سریع بردنش. دیگ بخیه زدن و بردنم ریکاوری
تو همون بی حسی یه خانمی اومد شکمم رو خیلی کم ماساژ داد و بعدش بردنم بخش. تو بخش چهارتا خانم بودیم. بخش یه کم شلوغ بودکلا اون روز روز پر زایشی بود. تا ساعت ۱۱ روز بعدش نباید از جام بلند میشدم. بعد اومدن سوند رو کشیدن گفتن مایعات شیرین بخور. احساس سرگیجه اگر نداشتی بلند شو راه بود.
وااااای این راه رفتن اولیه خیلی سخته. منم چون آسم داشتم برام شیاف نمیذاشتن و فقط مسکن تو سرم میزدن ولی خب اصلا دردمو کم نمی‌کرد. میگفتن باید راه برید تا خون لخته رو دفع کنید و جریان خون بیاد تو بخیه هاتون تا زودتر خوب بشید.
روز اول راه رفتن خیلی سخت بود بعدش دیگ دردام با استامینوفن کنترل میکردم. دردم کم میشد شروع میکردم راه رفتن. این راه رفتنه واسه دفع لخته خیلی موثره. نشستن تو توالت فرنگی هم همینطور اونم کمک کننده اس.