۱۱ پاسخ

مبارک باشه عزیزم ،کدوم بیمارستان رفتی!

چقد قشنگ توضیح دادین کامل تونستم تصور کنم ممنون لطفا بازم از تجارب بعدیتون بگید.
آقا به نظرت بعدش میشه آدم عکس و فیلم بگیره این کارا که مردم توو اینستا انجام میدن واقعا شدنی؟

این همه وقت گرسنگی سخت نیس؟

مبارک باشه عزیزم ....وقتی شکمتو فشار دادن درد نداشتی ؟؟

سلام دردش چجوری بود دقیقا

هچ شکمه منو فشار ندادن

عزیزم تو اون ۱۲ساعت ک پانشدی خونریزیت چطور بود چطور تعویض میکردی

دقیقا منم وقتی صدای بچمو شنیدم بعدش حالت تهوع داشتم کلی ببخشید بالا آوردم ولی چرا هچ کاری نکردن واقعا اذیت شوم چون خوابیده داشتم بالا می روم انگار جون میدادم

قدم نو رسیده مبارک باشه عزیزم

خیلییییی استرس دارم من کل وجودمو ترس گرفته😢

ممنون از پیامات خوندم و استرسم کم شد

سوال های مرتبط

مامان شاهان کوچولو مامان شاهان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین ۳
بعدش بردنم ریکاوری خیلی سرد بود ولی من هیچ دردی نداشتم و هنوز بی حس بودم پاهام عین میخ چسبیده بود زمین چون گفته بودن سرتو‌ تکون نده سر درد میشی منم تکون ندادم . من همش استرس داشتم ک الان میان شکممو ماساژ میدن همش استرس داشتم چون شنیده بودم بعد عمل شکمو ماساژ میدن ولی اصلا از این خبرا نبود ماساژ ندادن 😍دست ب شکمم نزدن بعد نیم ساعت منو اوردن بیرون ببرن بخش شوهرم و. مامانم دم در بودن با خوشحالی اومدن حال منو نینی و پرسیدن بعد رفتیم بخش پرستارا اومدن بهم دو تا شیاف زدن بهم شورت توری پوشوندن😂اسم شورت بلد نیستم پوشک زدن و رفتن من پنج شش ساعت بی حس بودم ینی‌ از ساعت ۱۰ تا ۴ عصر بی حس بودم بعدشم ک‌ بی حسیم رفت اومدن گفتن مایعات شروع کن بخور بعدشم غذا گفتم باشه چن لیوان نسکافه و چایی خوردم بعدشم اومدن گفتن راه برو بازم میترسیدم راه برم استرس داشتم اومدم پایین راه رفتم حتی ی ذره ام درد نداشتم😂مثل اینکه پریود باشی و پاشی راه بری البته اینکه من پمپ درد ام داشتم شاید بی تاثییر نیست بعد اونم ک دیگ هیچ دردی نفهمیدم فرداش ک میخواستم مرخص بشم بخیه هامو ضد اب کردن گفتن میتونی بری حموم بعد دو روز بکن چسبو بخیه هاتو هر روز بشور و بعدشم پماد بزن و داروهاتو مصرف کن گفتم باشع راستی شبش از پسرم ازمایش زردی ام گرفتن نداشت شنوایی سنجی ام‌ مشکلی نداشت بعدشم من ترخیص شدم اومدم خونه الان شش روزه زایمان کردم هیچ دردی نداشتم تو بخیه هام گاهی اوقات عین درد پریودی شاید اونم خیلی کم ولی من از پری شب یخورده سر درد میشم با اینکه سرمو تکون ندادم اونم حس میکنم از بی خوابی باشع خلاصه ک‌ عالی بود زایمانم دکترمم فاطمه مردی بود خیلی راضی ام ازش بهترین انتخاب واسه زایمان سزارینه😍
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 ۷ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان shahan💙 مامان shahan💙 روزهای ابتدایی تولد
مامان اِلارا💗🧸 مامان اِلارا💗🧸 ۱ ماهگی
تجربم از سزارین خیلی کوتاه میگم😄
اول رفتم بلوک زایمان نوار قلب گرفتن سوند وصل کردن اولش حس بدی داشتم بعد نیم ساعت رفتم اتاق عمل بی حسم کردن یکم نفس تنگی و تهوع گرفتم بهم آرامبخش زدن چند ثانیه آروم شدم دیدم دکتر داره شکممو ماساژ میده انگار بعد یهو صدای گریه دخترم اومد کل روند سزارین ۲۰ دقیقه کشید بعد رفتم ریکاوری لرز کردم شدید ولی دردی نداشتم تا اوردنم داخل بخش هم درد نداشتم فقط میلرزیدم لباس تنم کردن پد گذاشتن واسم دوتام شیاف گذاشتن بیحسیم رفت و من دردم شروع شد اما قابل تحمل بود بعد دیگه خوب بودم به بچه شیر دادم اومدن ماساژ رحمی دادن شکممو😬 یه دردایی شروع مثل انقباض و دلپیچه اونا خیلی بد بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد حدودا دوساعت درد غیر قابل تحمل داشتم ولی بیصدا بودم بچه رو میدیدم آروم میشدم🥲❤️بعد از ۸ ساعت برام چای عسل اوردن و مایعات خوردنو شروع کردم بعد ۱۲ ساعتم سوند و کشیدن و راه رفتم و رفتم سرویس بهداشتی که خیلی سخت بود ولی بعدش بهتر شدم خونریزیم کم شد دردمم نصف شد
الانم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله و به نظر من نیازی به پمپ درد و اینا نیس
چیزایی ک برای من سخت بود... ماساژ رحمی بعد از بیحسی و اولین شیر خوردنای بچه انگار رحمم فشرده میشد خیلی درد داشتم همین😄
مامان ترنج و  بردیا مامان ترنج و بردیا ۳ ماهگی
سزارین دوم
ساعت ۹صبح وارد بیمارستان صارم شدم تا یک وارد ریکاوری شدم ی ربع ب سه وارد اتاق عمل شدم ک همش میگفتم افت قند و فشار دارم خیلی گشنمه همش سرم میزدن بهم واقعا حالم خوب نبود خلاصه ک تزریق کمرم انجام شد گفتن بخواب به ثانیه نرسید ک اول دستام بی حس شد بعد پاهام بعد از گردن ب پایین فلج شدم انگار دگ نتونستم نفس بکشم اینقد گفتم قلبم سنگین نفسم بالا نمیاد تا یهو حس کردم چشام سفید رفتم ی دنیا دگ انگار کامل بیهوشم کردن خیلی حس بدی بود دگ دوست ندارم ب این حال برگردم خلاصه همسرم اومد فقط هاله ای ازش میدیدم بچنو گرفتن جلوصورتم هیچی نمیدیدم ساعت ۵ اوردنم ریکاوری ک درد شکمم شروع شد ولی هنوز بی حس بودم قابل تحمل بود تا ۵ونیم رفتم بخش پسرمم بردن ان ای سیو در حد مراقبت دوسه ساعته بماند ک ساعت ۸ شب بچمو دیدم دردام نسبت ب سزارین قبلی کمتر بود اخر شب راه رفتم خیلی هم اذیت نشدم روز بعدم خیلی راه رفتم ساعت ۴ اومدم خونه رسیدم داخل خونه گردن درد وحشتناک اومد سراغم نفس میکشیدم تا ته قلبم تیر میکشید تااخر شب خیلی اذیت شدم نمیتونستم نفس بکشم همش اشک ریختم با شیاف اروم شدم خوابیدم و از روز سوم دگ رو ب بهبود بودم خداروشکر اینم از سزارین دوم🫡