مامانم همیشه حرفش این بود که دور از جون آدم سگ بشه مادر نشه
هروقت بچم مریض شد این حرفو با گوشتو پوستو استخون درک کردم
هیچ چیز و هیچکس به این اندازه نمیتونس پیرم کنه که پسرم پیرم کرد
چقد دختر شرو شیطونی بودم چقد انرژی داشتم قوی بودم دنیا ببخشید به یه ورمم نبود از وقتی این بچه اومد که قربونش برم قربون روزی برم که اومد همه استرسای منم شروع شد
مگه چیزی میتونس مانع خوابم بشه؟ حالا با اینکه میدونم تبش زیاد نیس عین بید دارم میلرزم خواب به چشمم نمیاد گوشی کوک کردم مبادا خوابم برد نتونم بیدار شم هرچن محاله خوابم ببره تا صبح پلک رو هم نمیذارم کاش یکی بود عین خودمون مراقب بچمون بود کاش میتونس مث خودمون باشه واسه بچمون کاش اصلا هیچوقت بچه ها مریض نمیشدن
میدونم دارم خیلی حرف میزنم ولی من جونم به بند بند وجود ااین بچه بنده دعا کنین بچم زود خوب بشه من تو این دو سال قد ۲۰ سال پیر شدم چون از همون دو سال پیش استرس کل وجودمو گرفت ولم نکرد

۸ پاسخ

آره دقیقا

بچه منم تب داره الان مثل جغد نشستم بالاسرش تب سنج هم بدستم من همیشه میگم کاش خودم مریض بشم بچهام نشن

همیشه با خودم میگم فقط من اینجوری ام من خودمو زیادی اذیت میکنم من زیادی حساسم ولی میبینم تواام اینجوزی .من افسرده شدم واقعا

لیمو ترش بخر . آب بجوشون آب یکم ولرم بشه نصف لیموترش آبشو بگیر بریز توش عسل هم کمی بزن قشنگ بده بخوره یک لیوان واسه سرماخوردگی خیلی خوبه . میدونی دیگه این شربت رو همون بال شربتی میگن

کاش خدا همیشه مادرایی که مثل شما هستن قوت تن سالم بده و همیشه به خانومایی مثل شما بچه بده
دور از جون شما خانوما گهواره بعضی بی فکرا میبینم مادر شدن اعصابم خورد میشه

عزیزم منم درکت میکنم چون الان پسرم تب داره و بالا سرش نشستم.با اینکه خیلی خیلی خوابم میاد نمیتونم بخوابم میترسم تبش بالا بره

جانم واسش شربت با آب جوشیده ولرم و لیموترش طبیعی و کمی عسل درست کن بخوره
فرنی با نشاسته گل درست کن گرم گرم بخوره
شیر گرم کن کمی عسل بزن بخوره
چرک خشکن رو هم بده . استا هم حتی اگه تب نداره بده
اینجوری ها
نگران نباش ایشالا خوب میشه

منم بخدابیشترازاین حرفات حالاشکرخدادوتادارم استرس فکرناراحتیم دوبرابره

سوال های مرتبط

مامان مهگل و مهراد مامان مهگل و مهراد ۲ سالگی
خانما یادتونه گفتم پسرمو بردم پیش فوق تخصص غدد و رشد ؟
اگ یادتون نیست تو تاپیکای قبلیم هست برید ببینید😅
خلاصه که یه روز از ۴ بعدازظهر تا ۱۰ الاف شدم اونم با مهراد ک یجا بند نمیشه و ۴۶۰ تومن ویزیت دادم و ۳۸۰ تومن رفتم عکس از مچ دستش انداختم و اینا همه فکر میکنید آخرش چیشد ؟😕
دکتره گفت استخون دستش به سنش میخوره و اندازه رشد کرده و رشدش طبیعی هست و من بیشتر از این کاری از دستم بر نمیاد😑 خلاصه ک کلی اصرار کردم گفتم دکتر توروخدا شربتی چیزی بده من بهش بدم که خیالم راحت بشه این بچه قد کوتاه نمیشه اخه باباش قدش متوسطه ... دکتر گفت نه خانم این بچه رشد طبیعی داشته هیچی نمیشه بهش داد😒 یعنی انقدر من سوختماااا
پسرم تو ۲ سال و ۲ ماهگی قدش ۸۵ بود این اخه کجاش طبیعیه🤦🏻‍♀️

حالا از شانس گند من همزمان بامن خالمم زایمان کرد و اونم پسر... پسر اون ۲ ماه بزرگتره ولی ماشاءالله قدش ۱۰ سانت بلندتره از مهراد .وزنش ۴ کیلو بیشتره . قشنگ عین بچه ۴ ساله حرف میزنه و همه چی میگه ... وقتی با پسره من پیش همن انگار پسر من خیلی عقبه و این خیلی منو اذیت میکنه😞
البته همینکه تنش سالمه خداروشکر
فقط من همیشه آرزو داشتم شوهرم قد بلند و هیکلی باشه که متاسفانه برعکسسس شد 😁😂 دوست دارم حداقل پسرم قد بلند بشه 😑 خدا کنه حداقل به این آرزوم برسم😒😕

متاسفانه از شانس گندی ک دارما پسرم انقدررر بدغذاست که نمیشه بگی . تخم مرغ و گوشت و مرغ اصلاااا لب نمیزنه
شیر اصلا نمیخوره
نمیدونم چجور این بچه میخواد رشد کنه خیلی نگرانشم😞

تو این عکسه ام موتورشو اورده داره با دستمال ک آب میشوره😁
مامان مهیار و مهوا مامان مهیار و مهوا هفته سی‌وهشتم بارداری
سلام مامانا ، امشب خدا بهم رحم کرد.
امشب میشد ۶ شب که با پسرم و جاریم رفتم هیأت ،همیشه برای مهیار کارتون میزاشتم که جایی نره بشینه کنارم، اما امشب دیدم دوست داره با بچه ها بازی و بدو بدو کنه، نشسته بودم اما یه لحظه چشم ازش برنمیداشتم ، گاهی هم که دور میشد بلند میشدم از دور مراقبش بودم ، بعد منو که می‌دید دوباره میومد سمتم. مراسم که تمام شد، هنوز همه چراغا رو روشن نکرده بودن ، ازدحام خیلی زیادی بود، یه لحظه اومدم که برم پسرم بردارم تو ازدحام گمش کردم، هرچی دور و برم می‌دیدم پیداش نمی‌کردم ، به جاریم گفتم ،مهیار گم شده اونم بیچاره ترسید و میگشت، من با این وضع بچه توی شکمم بدو بدو بگرد، رفتم بیرون هیأت و توی دسته عزاداری و اون صف شلوغ نذری و تاریکی گشتم، مرده بودم ، مثل دیوونه ها شده بودم، داد میزدم پسرم گم شده تو رو خدا چراغارو روشن کنید.
بعد یهو جاریم اومد سمتم پسرم و آورد، بغلش کردم، مهیار گریه من گربه ‌...
گفت رفته بود مهد کودک هیأت ، پسرم ترسیده بود اصن تا ۲۰ دقیقه از بغلم تکون نمی‌خورد و از ترسی که خورده بود فقط گریه میکرد، نمیتونم بگم توی اون چند دقیقه چی به سرم اومد، فقط میتونم بگم قربون امام حسین برم به حرمت این شباش بچم و بهم برگردوند...
من بمیرم برای مادری که یه خار روی پای طفل معصومش میره، وای چقدر سخته اون لحظه من مرده بودم پسرم و فقط برای چند دقیقه نداشتم...
همین الآنم که می‌نویسم گریم میگیره و می‌دونم تا مدت ها این ترس باهام
مامان آنیتا مامان آنیتا ۲ سالگی
هنوز نخابیدم و بیدارم،چقدر خودمو سر زنش کنم از این زندگی خسته کننده چرا واقعا ،دیگه کم آوردم از دست مرد لجن،خدایا نمی‌دونم چه کاری کردم که این مرد رو قسمت با من کردی،از زندگیم خسته شدم واقعا خیلی دردا تو دلم هست خیلی خیلی 🥺🥺شدم از سنگ شدم آهن تو این زندگی چرا همون دو سال نیم پیش طلاق نگرفتم منکه همه کارام کرده بودم چرا برگشتم مجدد که بچه بی گناه طفل معصوم بیاد تو این زندگی به خاطر بچم کوتاه بیام و چیزی نگم بشم دیوونه روانی عقدهای که از طرف شوهرم تو دلم هست بخام سر این طفل خالی کنم،خداااااااااااااااااااایااااااااااااااااا بفهم کم آوردم،عصبی شدم تو این زندگی چند سال همش سر این بچه خالی میکنم درسته کنترل میکنم ولی مجدد نمیتونم.شبی بچم آورد بالا آب پرید گلوش بعد استفراغ کرد من عصبی شدم لحظه که آورد بالا بهش گفتم آنی به خاطر همین کارات هست عصبی میشم جیغ میکشم بعد چند ثانیه تموم شد چهرم خب عصبی بود متوجه شده بود، دراز کشید بعد چند دقیقه صدایی شنیدم از زیر پتو نصف صورتش زیر پتو بود،بعد یه ۲۰دقیقه پتو رو کشیدم کنار از صورتش گفتم خفه نشه دیدم خدایا استفراغ کرده بوده چیزی نگفته بود تو همون استفراغ خوابیده😔😔😔وای که زدم زیر گریه تا همین الان خوابم نمیبره چقدر لعنت کردم خودمو،و به شوهرم گفتم ببین اشغال اینا اثرات تو هست رو مغز من تاثیر گذاشته که من رو بچه خالی کنم و حالا اینجوری بشه باید دندون درد رو بکشی بنداری،پوز خنده زد و خوابید،حالم از خودم بهم میخوره چقدر مادر بدی هستم و احمقی😔😔😔😔،تاریخ۱۴۰۴/۰۴/۰۴تلخ ترین خاطره
مامان ماه من🌙🌙 مامان ماه من🌙🌙 ۲ سالگی
خلاصه که شب جنگی مون هم گذشت ،فردا عصرش دخترم چون بیحال بود دوبار خوابید،هر دوبار به حالت تشنج یهو تو خواب پرید دستاش از هم باز شد و یاو ونشتناک فقط جییغ میزد،من گفتم تشنج ولی مامانم و مادرشوهرم گفتن ترسیده بچه،دیگه تحمل نکردم بچه رو بعل کردم با مامانم بردم مطب دکتر مغز و وعصاب که قبلا گیبردمش،حالا دقیقا همون روزی بود که عابر بانکاا قطع بود،خدایا بی پول چه کنم،حدود ۱۵۰۰داشتم ولی کم بود
خلاصه رفتم مطب ،دخترم فقط جیع،پون خیلی درد داشت،۵۰۰ویزیت دارم رفتم پیش دکتر گفت باید نوار مغز بگیری بعد آزمایش تا ببینم تشنج هست یا نه،خدایا با کدوم پول،گفتم خانم دکتر پول نوار مغز ندارم،گفت برو هر وقت پول داشتی بیا😭الهی خیییر نبینه منطورم این بود که مثلا کارت ملی بگیره من یکی دو روز بعد برم بهش پول بدم تا بانکها وصل بشه،خلاصه گفت اول برو ازمایش بده،نمیدونید با چه وضعی این بچه رو بعل کردم تا آزمایشگاه پیاده رفتم،یعنی قوت به جونم نبود،شوهرمم شب کار بود،آزمایش گرفتم و زنگ زدم به یکی از اقوام ۵تومن برام ریخت،خلاصه نوار معز گرفت و گفت تشنج نیست و ترسیده،تو آزمایشش هم عفونت نشون داد،گفت ببر بستری،خلاصه اوردیم ۱۷شهریور بستری یه شب تو بخش عمومی و یه شب هم ایزوله بستری شد و مرخص شد
یه قرص به داروهاش اضافه شد واس همین حالت تشنج ،که فعلا باید کم کم تا آخر شهریور قطع بشه،این وسط هم هر هقته باید میبردم بیمارستان سوختگی واس نشون دادن زخمش و چکاپ
اثاث کشی هم این وسط داشتم،دخترم تو دوران سوخکگیش اصلا غذا نمیخورد،انتی بیوتیک داشت،اسهال شدید،این وسط سرماخوردگی وحشتناک،یعنی نگم براتون که چطور جیع میزد،از صبح تا شب،الان شکر خدا بهتره،ولی هنوزم جیع های بدی میکشه،نمسدونم جرا،فقط میدونم از بعد سوختگی عصبی شده