سلام مامانا ، امشب خدا بهم رحم کرد.
امشب میشد ۶ شب که با پسرم و جاریم رفتم هیأت ،همیشه برای مهیار کارتون میزاشتم که جایی نره بشینه کنارم، اما امشب دیدم دوست داره با بچه ها بازی و بدو بدو کنه، نشسته بودم اما یه لحظه چشم ازش برنمیداشتم ، گاهی هم که دور میشد بلند میشدم از دور مراقبش بودم ، بعد منو که می‌دید دوباره میومد سمتم. مراسم که تمام شد، هنوز همه چراغا رو روشن نکرده بودن ، ازدحام خیلی زیادی بود، یه لحظه اومدم که برم پسرم بردارم تو ازدحام گمش کردم، هرچی دور و برم می‌دیدم پیداش نمی‌کردم ، به جاریم گفتم ،مهیار گم شده اونم بیچاره ترسید و میگشت، من با این وضع بچه توی شکمم بدو بدو بگرد، رفتم بیرون هیأت و توی دسته عزاداری و اون صف شلوغ نذری و تاریکی گشتم، مرده بودم ، مثل دیوونه ها شده بودم، داد میزدم پسرم گم شده تو رو خدا چراغارو روشن کنید.
بعد یهو جاریم اومد سمتم پسرم و آورد، بغلش کردم، مهیار گریه من گربه ‌...
گفت رفته بود مهد کودک هیأت ، پسرم ترسیده بود اصن تا ۲۰ دقیقه از بغلم تکون نمی‌خورد و از ترسی که خورده بود فقط گریه میکرد، نمیتونم بگم توی اون چند دقیقه چی به سرم اومد، فقط میتونم بگم قربون امام حسین برم به حرمت این شباش بچم و بهم برگردوند...
من بمیرم برای مادری که یه خار روی پای طفل معصومش میره، وای چقدر سخته اون لحظه من مرده بودم پسرم و فقط برای چند دقیقه نداشتم...
همین الآنم که می‌نویسم گریم میگیره و می‌دونم تا مدت ها این ترس باهام

۵ پاسخ

خیلی ناراحت شدم فکرشم عذاب آوره.خداروشکرکه پسرت وپیداکردی انشالله دیگه هیچوقت این اتفاق برات نیفته.خدا هیچ بچه ای وازمادرش جدانکنه

خدارو شکر که پیداش کردی عزیزم یه صدقه بده

وای چه حس ترسناکی

گریه م گرفت
امام حسین ع هوای نوکرش رو داره
بمیرم برای دل رباب😭

پیش میادمواظبش باش درکت میکنم بچه عزیزه

سوال های مرتبط

مامان مهیار 👩‍👦 مامان مهیار 👩‍👦 ۲ سالگی
مامانا الآن ۱ هفته است اومدم خونه پدرم، مهیار با دختر خواهرم (۸سالشه+ هم بازی میکنن، گاهی جیغ میزنن قهر یا دعوا می‌کنن ، اما اهل کتک زدن نیستن یا گریه بکنن ، درحد اسباب بازی هم دیگرو خواستن و...
حالا پدرم همش می‌گه چقدر پسرت جیغ میزنه و غر میزنن ، خواهرم دوقلوی دیگه م دارن ۳ماهشونه، چون الان مرکز توجه سمت اون است گاهی مهیار می‌ره سمتشون انگار که بخواد بزنشون، با این که خیلی‌ دوستشون داره، بوسشون می‌کنه و به زبون خودش قربون صدقه شون میره، خب بهرحال مهیار هنوز۲سالشه، توقع زیادی نمیشه ازش داشت اما خانوادم اینو درک نمی‌کنن، بااینکه مهیار اهل سلام کردن تشکر کردن هست شاید باورتون نشه ، قشنگ باهمه هم حرف میزنه و ارتباط برقرار میکنه، اما خب الآن می‌بینم این‌جا هم پرسروصدا شده هم گاهی مثلا ماشین بازیش و پرت میکنه، یه سری رفتارا رو بهرحال تو بازی با دختر خالش یاد گرفته.
بنظرتون این موقع ها چطور برخورد کنم؟
دوست دارم احترام پسرم حفظ بشه، اینم بگم من مادرم فوت کرده و زن بابام توی خونمونه، و خیلی هم به مهیار غرمیزنه ، با اینکه مهیار خیلی دوستش داره و مامان صداش میزنه اون زیاد حوصله پسرم ونداره.
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
خواهشا کسی نیاد اینجا نصیحت بنویسه راجع به چیزی که میخام بگم امشب پسرم رو برده بودیم پارک یه پارک تو یه منطقه ی بالا شهر همه بچه ها تو قیمت وسایل بازی خوشتیپ بودن و تمییز و مرتب پسر من افتاده بود دنبال بدتیپ ترین بچه ی دنیا والبته شلخته ترین و نچسب ترین که یعنی واقعا خواستنی نبود من اصلا به ایناش کار ندارم خیلی چرک بود و کفش نداشت جورابم نداشت فقط این یه دونه بچه تو پارک اینطوری بودپسر من ثانیه ای ولش نمی‌کرد مدام دنبالش میرفت هر کاری اون میکرد اینم میکرد با همون پاهای برهنه مثلا دویید رفت تو دشویی پارک که شوهرم بدو بدو رفت پسرم رو گرفت ما جفتمون خیلی مایه شدیم ولی من چیزی نگفتم بغلش کردیم رفتیم نگم چه اشکایی می‌ریخت واس اون بچه چون مطمئنم پارک نمیخاست اصلا بازی نکرد فقط چسبیده بود به اون رفتیم یه پارک دیگه که از دلش دراد مطمئنم باورتون نمیشه اینجا هم رفت نچسب ترین و نخواستنی ترین و کثیف ترین بچه رو انتخاب کرد ما شُکه شدیم شوهرم خیلی خیلی ناراحت شد گفت لابد بزرگم شه میخاد بره دنبال آدمای به درد نخور این بچه هایی که میگم دقیقا اونایی بودن که پدرومادراشون تو پارک ولشون کرده بودن واصلا نمیدونستن کجا هستن من بارها از پسرم وقتی میبرمش بیرون این حرکت رو دیدم ولی به شوهرم نگفتم ولی واقعا فکرم رو مشغول کرده چرا باید بره دنبال بچه های کثیف اونایی که کسی کاری باهاشون نداره شلخته هستن و......
مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 مامان شکلات 🍼🧑‍🍼🍫 ۲ سالگی
مامانا
ما یه همسایه ای داریم که قبلاً رفت آمد داشتیم همیشه دخترشو می‌فرستاد خونه ما پیش دخترم تا بازی کنن (دخترش پنج سالشه)
وقتی میومد خونه ما من یه عالمه اسباب بازی میاوردم بازی کنن با همه ی اسباب بازی های دختر من بازی میکرد بعد می‌رفت خونشون بیشتر اون میومد خیلی کم پیش میومد ما بریم
یه روز منو دخترم رفتیم خونشون دختر من هر چیزی که بر می‌داشت ازش می‌گرفت (اون موقع دختر من یک سالش بود )
حتی کوچیک ترین چیزی که تو خونشون افتاد بود از دست دخترم می‌گرفت تا جیغش رو در بیاره اون روز اهمیت ندادم گفتم بچس دیگه
تا مامانش براش یه سه چرخه خرید بعد هر سری تو کوچه میدیدم همو حتی نمی‌گذاشت دختر من دست بزنه بهش چندین بار همین کارش رو تکرار کرد تا یه روز خیلی حوصله ام سر رفته بود دخترمو سوار کالسکه کردم بردمش تو کوچه اینام بیرون بودن مامانش گفت بیا پیش ما رفتم پیششون دخترم دخترمم گذاشتم پایین بازی کنه دختر این خانوم سوار کالسکه دختر من شده بود داشت بازی میکرد دختر منم رفت سوار سه چرخه ش شد تا دید دختر من سوار شده جیغ داد که پیاده بشه مامانشم اصلا نگفت که مامان مثلاً نی نیه بزار یکم سوار بشه توام داری با کالسکه اون بازی می‌کنی اصلا هیچی نگفت منم دخترمو گرفتم زوری پیاده اش کردم بچم غش کرده بود از گریه بغلش کردم بیارمش خونه دیدم دخترش زودتر از ما در خونه وایستاده که بیاد خونمون
بهش گفتم برو پیش مامانت بی ادب دختر من با تو بازی نمیکنه
بعد مامانش قهر کرده که چرا بچمو از خونه بیرون کرده
به جاریم گفته بود من نمی تونستم چیزی بگم به بچم اعتماد به نفس بچم میاد پایین
مامان امیرعلی و آریا مامان امیرعلی و آریا ۲ سالگی
سلام و یک خسته نباشید برای همه مانایی که از صبح تاالان با یک یا دوتا کوچولو کلی چالش پشت سر گذاشتن خسته نباشید دلاور خسته نباشید قهرمان

خواستم راجع به تاپیک قبلی چندتا نکته بگم البته ببخشید دیگه من تاخیر زیادی دارم توی تاپیک گذاشتن

من رفتم پیش مشاور دیدم تاپیک قبلی بعضی بخاطر هزینه یا نبود مشاور خوب نمیتونم بایه مشاور ارتباط بگیرن

خواستم هر نکته ای که بدرد همه مامانا میخوره رو اینجا بگم هر چند که درست نیست یه نسخه رو برای همه پیچید در کل چیزای کلی رو میگم

مثلا اینکه باید هرروز نیم تا چهل و پنج دقیقه هرروز برای هر کدوم از بچه ها جداگانه بصورت اختصاصی وقت بذارید بازی کنید بازی که اونا کارگردان باشن شما فقط بازیگر هرکاری که میگه انجام بدی هر بازی که میخواد بدو بدو توپ بازی هرجور که اونا می‌خوان


من واقعا تاثیر اینو خیلی زیاد دیدم و امیرعلی و اریا هر کدوم وقت بازی جداگانه دارن و اینجوری خیلی خوشحال حس بهتری دارن کمتر اذیت میکنن چونکه توجه کافی رو دریافت کردن
مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
صبح هر کی دید لطفا جواب بده امروز رفتم خونه خواهر شوهرم روضه ولی چون میدونستم خیلی شلوغه پسرم رو نبردم و سپردم به شوهرم ساعت ۶رفتم هر روز به پسرم عصرونه میدم اما امروز موقع رفتن خاب بود قرار شد شوهرم روضه تموم شد بیارمش اونجا خلاصه بگذریم شوهرم برده بود بیرو براش چیپس خریده بود بارها تاکید کردم که اگر خون گریه کرد براش خوراکی نخر و به گفته ی خودش یه تیکه کوچیک بهش کاکائو داده بود وقتی آوردش اونجا کلی بدو بدو کرد و بعد هرچی خورده بود رو قالی خواهرشوهرم بالا آوردوبعد دوباره شروع کرد از ثانیه ای که اومد فقط بدوبدو کرد داد زد بپر بپر کرد. تو بغل هیچکس نمی‌رفت مدام با پسر خواهرشوهرم گلاویز شد همه گفتن چون کاکائو خورده اینطوره ولی هر وقت برم مهمونی همینه مدام باید مواظب باشم سرش جایی نخوره کسی بش نزنه هیج جوره رو زمین بند نمیشه اصلا یه چیز عجیب کسی بچش اینطوری هست ؟یعنی پسرم پیش فعاله ؟خیلی نگران شدم خاب از سرم پریده تو خونه هم فقط برای آب خوردن دراز میکشه یا شیر خوردن هیجا نمیتونم با خیال آسوده برم احساس میکنم همه دارن فحش میدن میدم ولی باز توخونه خودمون راحت تر کنترلش میکنم