۱۰ پاسخ

خب اگه میگفتن نمیاوردی؟ دیگه معلومه سخته.
سنتم کمه. سخته. ولی همون بهتر خانواده شوهر نباشن جز فضولی هیچی ندارن

منم‌تنها بکارام‌میرسم دوماهه بدرستی نخوابیدم ولی اصلا مهم نیس چون قراره قوی باشم و قوی بمونم ب کوری دشمنان..توهم‌سعی کت از همسرت کمک بگیر

همون بهتر خانواده شوهر نباش
دردسر میخوای عزیزم
باید تنهایی کاراتو راست و ریست کنی

یه پرستار مورد اطمینان بگیرین چن روز در هفته بیاد کمکتون ، منم از خانوادم دورم قراره همینکارو بکنیم

خانواده شوهر من که مشهد نیستن متاسفانه. اگه بودن حتما زنگ میزدم میگفتن بیاین نوه تونو نگه دارین میخوام یکم بکپم

من چی کنم با تو بچه با فاصله ی سنی کم و پسر مدرسه ای و بدون هیچ کمکی حتی مادر هم ندارم که بخوام از اون کمک بگیرم

خانواده شوهر منم کلا از صحنه روزگار محو شدن هفته ای یکبار شاید نیم ساعت بیان بشینن برن

وای خدا کمکتون کنه، من از دیروز دخترم داره ناله میکنه و گریه ، تبم داره واقعا از دیروز تا الان دارم از بیخابی میمیرم . دارم مادرایی که بچه بی قرار دارن و درک میکنم 😭😭😭😭

متاسفانه یا خوشبختانه خودمون انتخاب کردیم که بدنیاشون بیاریم و همه خوباشو گفتن شب زنده داری و بی خوابی و کلی چیزای دیگه رو نگفتن☹️😐
و در بدترین شرایط باید نگهشون داریم
دیشب تب داشتم ۴۰ بود لرزه هم داشتم
ولی مجبور بودم نگهش دارم باهمسرم تاخود صبح بیدار بودیم

منم نمیدونستم والا😂 فکر میکردم زایمان‌میکنم راحت میشم🤦🏻‍♀️ منم دوماه و نیمه خونه مامانمینا میمونم دست تنها نمیتونم ب هیچ عنوان‌. نیکا کوچولو احتمالا کولیک داره

سوال های مرتبط

مامان 🩷MAHLIN🧿 مامان 🩷MAHLIN🧿 ۵ ماهگی
خانوما من ک خودتون میدونید بارداریم چطور گذشت شوهرم چطور باهام رفتار کرد گریه کردم بیشتر وقتا فک میکردم بعد اینکه زایمان کنم دیگ کلا عوض میشه و منو خیلی دوست میداره چون زایمان خیلی دردناک و وحشتناکه ولی ولی همه چی برعکس شد شوهرم با اینکه من زایمان خیلی خیلی سختی داشتم ی بار هم چه تو بیمارستان روبرو چه تو گوشی با پیام یا زنگ حالمو نپرسید من بهش گفتم ک مردم زنده شدم گفت باش تموم شد تموم شد بعد زایمانم هم مادرش چند بار منو به گریه انداخت الآنم گ خونه خودم هستم مادرشوهرم ازم مراقبت می‌کنه ولی بخاطر نوه اش نه بخاطر من ک بخورم شیر داشته باشم بچمو سیر کنم وگرنه از من هم مراقبت نمی‌کرد الان میگین مامانت چرا نمیاد مامانم دوره و دو سه بار فقط تونست بیاد ولی واقعا الان ۱۲ روزه انگار اینجا تو زندان هستم و زیر فشار روحی هستم چندین بار منو به گریه انداخت همش ناراحت افسرده هستم شوهرمم شهرستان دانشگاهه یعنی صبح تا شب هم اینو دخترش پیشم میمونن یعنی الان تو ی وضعیتی هستم ک دارم میمیرم