تجربه زایمان طبیعی۲
خلاصه من ازساعت۴تا۶رفتم جلو دربیمارستان پیاده روی ودیگه دردام یکم فاصلش کمترشد رفتم بالا معاینه کرد گف خوبه۴سانتی برو کارا بستری بکن منم رفتم پایین باشوهرم رفتیم کاراشو کردیم و دیگه خداحافظی کردم باهمه رفتم داخل لباس دادن عوض کردم و یه تخت بهم دادن و یه ماما کلا سه نفر بودیم تو زایشگاه وقتی وارد شدم یه نفر دیگه هم بود داشت زایمان میکرد و وحشتناک حیغ میزد من ترسیدم به مااماعه کفتم مگ چندسانته کفت اون وقت زایمانشه ولی کلا اداشه من سوزنم میخواستم بزنم براش کلی بازی در اورد
دیگه منو خوابوند روتخت و نوار قلب گرفت ازبچه
ادامش تاپیک بعد میگم

۱ پاسخ

عزیزم کدوم بیمارستان بودی

مقالات مرتبط

رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
رفتار خودخواهانه کودکان
علت رفتار خودخواهانه کودکان و برخورد مناسب با آن
کتاب خواندن برای کودک از بارداری
کتاب خواندن برای کودک از بارداری

سوال های مرتبط

مامان معین👶🏻🍯 مامان معین👶🏻🍯 ۵ ماهگی
تجربه من از زایمان
پارت 1
سلام به همه، امشب قسمت شد از ماجرای زایمان طبیعی که به سزارین ختم شد بهتون بگم، من 39هفته 5روز بدون درد رفتم مطب دکتر داخل بیمارستان، معاینه کردن و گفتن 3سانتی برو برای بستری و nst, منم چون درد نداشتم خیلی ترسیدم، گفتم الان میرم بهم امپول فشار میزنن و.... خلاصه رفتم nst دادم گفتن تحرک جنین کمه و انقباضات رو داری، زنگ زدن دکتر گفت بستری بکنین، تعویض لباس کردم و رفتم تو بخش زایشگاه... من رو تحویل یه ماما دادن و گفت برو رو تخت دراز بکش، منم رفتم همون اولم گفتم که من ماما همراه میخوام و بیدردی اونم گفت حالا باشه و یه سرم بهم وصل کرد انقباضات من شروع شد....
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مامان کوچولو مامان مامان کوچولو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

من دیروز رفتم بیرون وزیاد پیاده روی کردم که توراه برگشت به خونه کمردردای پریودی داشتم اماهمنیکه رسیدم خونه کلا رفت
دیگه شبش رابطه بدون پیشگیری داشتم وقتی ک خوابیدم دردام گرفت هی هرچنددقیقه زیرشکمم سفت میشد میزد به کمرم وبقیه شکمم دیگه خلاصه تاصبح هی دردا شدیدتر بود صبح یه مشورت کردم با مامانم اینا گفتن شاید ماه درده وفلان دیگه تاظهرصبر کردم دیدم ن ادامه داره زنگ زدم مامانم اومد رفتیم بیمارستان معاینه شدم گفت سه سانتی برو پیاده روی
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان نفس مامان نفس روزهای ابتدایی تولد
دوروز پیش برای حرکات بچه رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن ی سانتی برو دوساعت پیاده روی کن بیا اگه بیشتر شدی بستری شی ی سونوام بدع دوساعت بعد رفتم شیفت عوض شده بود یکی دیگه معاینه کرد گف بستس 😐مگه میشه اخه پس چرا من نمیزام خستم دیگه پیاده روی رو ول کردم خسته شدم از بس رفتم نشد الان یکم ببخشیدترشح ژله ای دارم میتونه نشونه زایمان باشه یا ن؟
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان آهیر مامان آهیر ۱ ماهگی
خب تز تجربه زایمانم بگم شنبه درد داشتم رفتم پیش دکترم نوار قلب گرفت گفت خوبه برو خونه پنجشنبه بیام پیشم من رفتم خونه نمیتونستم اصلا تحمل کنم دل زدم به دریا رفتم بیمارستان گفتن باید بستری شی بستری شدم یک روز تمام درد کشیدم یعنی مرگ جلو چشام دیدم معاینه کردن گفتن هنوز چهار سانتی دیگه با جوش اب گرم معاینه شدم ۶سانت گفتم دیگه نمیتونم با هزارجور التماس برام بی حسی زدم بعد کیسه ام هم پاره کردن بعد یه نوار قلب گرفت یه معاینه کرد گفت پاشو ۹سانتی اون یه سانت هم باید زور بزنی زور زدم نیم ساعت بعد زایمان کردم بدون بخیه خلاص خیلی زایمان خوبی بود فقط دردهاش زیاد بود اگه برگردم به عقب بازم زایمان طبیعی انتخاب میکنم همه چیزش خوب بود جز دردهاش
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان حلما🩷 مامان حلما🩷 ۵ ماهگی
داستان زایمان من🤭
ساعتای ۶صب گفتن بیا معاینه داری باید ببینیم چند سانت بازی رفتمو یه ماما گفت اصن باز نیس دوباره اومدم پایین و تا ۷صب منتظر بودم دکتر بیاد گفتن برو پیاده روی کن تا دوساعت دیگه ک ببینیم فرقی کردی یانه دوباره رفتم پیاده روی و کلی پله بالا پایین کردم اومدم و دوباره معاینه شدم گفتن نه فرقی نککردی همون ۱سانتی
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آنیسا مامان آنیسا ۲ ماهگی
خب خانوما اومدم تجربه زایمان بگم....
من 36 هفته معاینه شدم 1 سانت بودم تا همین سه شنبه دوباره رفتم برا معاینه که ببینم تغییری کردم یا نه که گفت همون یه سانتی و همونجا معاینه تحریکی کرد
بعد از معاینه دیگه من کمکم دردام شروع شد ولی نامنظم بود تا ساعت 2 شب که اونجا دیگه دیدم دارن منظم میشن
تا 6 صبح صبر کردم و بعدش رفتم بیمارستان اونجا هم معاینه کرد گفت دوسانتی هنوز رفتم کلی پیاده روی کردم باز برگشتم برا معاینه بازم گفت دوسانتی و دوباره معاینه تحریکی کرد....
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان گلناز ❤ خانم😌 مامان گلناز ❤ خانم😌 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت ۲

وقتی رسیدیم رفتم معاینه گفت ۳سانت باز شدی برو پیاده روی کن آب بخور تا ۵سانت بشی بیا بستری منم داخل همون بیمارستان پیاده روی شروع کردم شوهرم کنارم بود ۱ساعت پیاده روی کردم وای دردام بیشتر بیشتر شد جوری که گریه میکردم ولی بازم قابل تحمل بود آب خوردم دست و صورتم شستم باز رفتم معاینه گفت ۵سانتی بیا بستری شو رفتم بستری شدم رو ۵سانت دیگ دردام ۴درد شد ماما همراه نگرفتم خودم موقع درد نفس عمیق میکشیدم از شدت درد ضعف میکردم گریه میکردم کمرم ماساژ میدادم تو همین حالت باز من راه میرفتم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
#پارت ۲#
معاینه کرد به من گفت دو سانتی زود اومدی منم خیلی ناراحت شدم بعد رفت بیرون به پرستاری گفت چهار سانته لباس بدین بهش عوض کنه لباس عوض کردم رفتم بلوک زایمان روتخت دراز کشیدم دردام هی داشت بیشتر می‌شد به پرستارگفتم کی زایمان میکنم گفت تا دوازده زایمان میکنی ساعت ده بود من خوشحال شدم دیگه ساعت ۱۱و نیم دکترم اومد گفت هشت سانت شدی منم دیگه گفتم چیزی نمونده تا زایمانم که اصلا فکرشم نمیکردم چی در انتظارمه
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهیار🤎🐻 مامان مهیار🤎🐻 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان قلبم مامان قلبم روزهای ابتدایی تولد
#تجربه من از زایمان طبیعی
من به شدت از زایمان طبیعی میترسیدم یعنی میرفتم معاینه فشارم ازترس میرفت رو 14 به اونور،13 مهر رفتم معاینه گف هنوز یه سانتی تغییر نکردی تا اومدم خونه شبش کلی از پله ها بالا و پایین رفتم فرداشم ک دوشنبه میشد همینجور از پله ها رفتم بالا و پایین شاید حدود 700 و خورده ای بارمن رفتم بالا و اومدم پایین دوساعت پیاده روی کردم دوش ابگرم گرفتم شبش دیدم شکمم یه ربع بیست دقیقه یه بار میگیره و ول میکنه اهمیت ندادم چون فاصله هاش زیاد بود سه شنبه صبح حس کردم ازم اب اومد و نشتی کیسه اب دارم نگران شدم یکم بعد رفتم دکتر تست امینوشور گرفتن ازم منفی بود، ولی چون 40 هفته بودم و انقباض داشتم ختم بارداری دادن و بستریم کردن
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان قلب مادر🩷 مامان قلب مادر🩷 ۳ ماهگی
سلام خانوما من اومدم که از ازایمانم براتون بگم ، من روز پنج شنبه درد داشتم اما ن بطور منظم مثلا پنج دقیقه اول می‌گرفت بعد میرفت برا ۷ دقیقه بعد میشد یه ربع ، من پاشدم رفتم حمام و کارام و کردم بعد از اون اومدم نهار کمی خوردم و شروع کردم به ورزش و پیاده روی تو خونه بعد رفتم سرویس خودم و چک کردم که دیدم رو دستمال ترشح قهوه ای هست یکم نگران شدم بعد از سوال از خواهرشوهرم گفت که برو بیمارستان و بعد از نوار قلب، برا اولین بار معاینه شدم که بهم گفت ۴ ،۵سانت بازی ، و این خیلی خوبه، و اونجا بود که گفت باید بستری بشی و من اصلا برا زایمان نرفته بودم چون دردام منظم نبود ، ورفتم تو یه اتاق و بهم گفت با توپ ورزش کن و بعد گفت برو تو تخت و نوار قلب و باز معاینه که گفت خیلی خوب بوده ۸ شده ،آفرین خوب شدی و حالا زور بده که اونم نمیدونم چرا زورام قوی نبود با ۵، ۶ تا اومد، و دنیارو بهم دادن ❤️
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان آقا آیهان مامان آقا آیهان ۳ ماهگی
خانما یه سوال من پیاده روی و همه کارا رو کردم رفتم معاینه لگنی یه سانت هم باز نشدم چیکار کنم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فندق 🩷🐣 مامان فندق 🩷🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایما۲
این وسط دو نفر زایمان کردن و رفتن اومدن سراغ من یه لوله سیلیکونی خیلی بلند کرد داخل رحمم دوتا سوراخ داشت از یکیش دوتا سرنگ بزرگ تزریق کرد داخل و از یه سوراخ هم سرم وصل کرد و گفت کمک میکنه دهانه رحمت باز شه. مادرشوهرمو گذاشتن بیاد داخل بالاخره ساعت ۵و۶ صبح بود خلاصه من موندم همینجوری با اون سروما تا ساعت ۷ که شیفت عوض شد اومد معاینه کرد گفت ۲ سانتی وقتی تحویل داد به شیفت بعدی اونکه مامام شد معاینه کرد باز و دکتر بخش هم اومد معاینه کرد خیلی هم وحشتناک بود دیگه مادرشوهرمم بعد اینکه شیفت عوض شد بیرون کردن...دیگه به ماما گفتم میخام برم دسشویی دستگاه رو باز کرد و رفتم دیدم چقد ازم خون اومده بخاطر معاینه ها...
مامانم رسید طفلی ساعت ۱۲ شوهرم بهشون زنگ زده و بود راه افتادن از شهرستان دیگه مامانم کلا پیشم موند... و من دردام کم‌کم داشت میومد ولی اروم بودم...
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان آقا حسین مامان آقا حسین ۳ ماهگی
پارت ۴ ساعت ۶ دوباره معاینه ام کرد گفت ۵ ۶ سانت شدی گفتم تروخدا تحمل ندارم یا من رو ببر سز یا آمپول بی دردی بزن یکم آروم بشه دردام گفت نه آمپول نمیشه بزنم بچه ضربان قلبش منظم نیست بزنیم ممکنه ضعیف بشه از ساعت ۶ هر نیم ساعت از اون معاینه وحشتناک ها می‌کرد میگفت میخوام کمک کنم زودتر باز بشی دردام همینجور بیشتر و بیشتر میشد که یه آمپول میزد وسط دردام از حال میرفتم دوباره که دردام شروع میشد پا میشدم میخواستم جیغ بزنم ماما همراهم میگفت نفس عمیق بکش سه تا بده تو بده بیرون با بدبختی نفس میکشیدم تهش یه جیغ میزدم😅 ساعت ۷ و نیم معاینه شدم شده بودم ۸ سانت یه ماما دیگه هم معاینه کرد گفت آره ۸ سانته زنگ زدن به دکتر گفتن بیا دکتر ۸ بود اومد اونم معاینه کرد گفت ۸ سانته بهم گاز دادن استنشاق کنم چون دیگه دردا داشت من رو میکشت حالا به جای نفس و جیغ وقتی دردام شروع میشد تند تند تو اون نفس می‌کشیدم که اشتباهم این بود زیاد توش نفس کشیدم که رفتم تو حالت اغما ماما صدام می‌کرد صداش رو می‌شنیدم نمیتونستم جواب بدم دیگه نمیدونم ساعت چند بود که ماما دکتر اومدن بالاسرم با فاصله نگاه میکردن میگفتن بچه اومده یعنی دیگه بدون که معاینه کنن معلوم بود گفتن بلند شو برو اتاق زایمان با اون دردم از جام بلند شدم با سرعت رفتم که یکم دردم آروم بشه رفتم رو تخت زایمان خوابیدم ماما همراهم اومد گفت پاهات رو بگیر تو دستات زور بده منم همون کار رو کردم اونم همزمان با من محکم رو شکمم دودستی اومد از اون طرف هم دکتر با قیچی برش داد یهو سبک شدم دیدم شکمم داغ شد نگاه کردم دیدم یه موجود سیاه رو شکممه قربونش برم بهترین حس دنیا بود یعنی تمام دردام رو شست برد🤩
مامان سامیار🧸 مامان سامیار🧸 روزهای ابتدایی تولد
من وقتم بود رفتم معاینه شدم یه سانت بودم گف برو سه چهارساعت راه برو بعد بیا دوباره معاینه شو اگ بازشده بودی بستری کنم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر