باورم نمیشه همه چی عین برق و باد داره میگذره
۷ ماه پیش راهی بیمارستان شدم ۴۱ هفته رو تموم کرده بودم و از زایمان طبیعی خبری نبود
و اورژانسی سزارین شدم وقتی صورت کوچولوشو به صورتم چسبوندن 🥹رو ابرا بودم ...
اره فردا پسر کوچولوی من ۷ ماهش میشه و من خدارو هزار مرتبه شاکرم که چنین نعمت باارزشی رو بهم داد...
درسته سخت بود خیلی سخت دوران بارداری که به تنهایی و دور از همسرم گذشت , پایی که در ماه هفت بارداری شکست , و نیومدن های پسری که هر روز پر استرس و سپری کردن .
زایمانی که از طبیعی تبدیل به سزارین شد و بعد گذشت یک ماه دوباره راهی اتاق عمل شدم برای عمل مجدد بخاطر عفونت و باز شدن بخیه
و پسری که تا ۵۰ روز هر شب تا خود صبح بیدار بود و گریه میکرد و کلی ماجرای دیگه
گذشت سخت ولی شیرین و این روزا شاهد رشد و بزرگ شدن امید زندگیمون هستم پسری که با هر خندش دلم ضعف میره و از شدت شیرین بودنش به گریه میوفتم و برام غیر قابل باور که یه تیکه از قلبم جلوم داره می‌خنده و دلبری می‌کنه🫀🍀✨
خدا نگهدارت باشه نور زندگیم🌠
قند مادر 🤱🏻🩵✨
هفت ماهگیت مبارکمون😘🌈

تصویر
۱ پاسخ

ای جاااانم عزیز دلم الهی که خدا برات حفظش کنه زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه ماشاءالله هزار ماشاءالله خیلی نازه از طرف من دستشو ببوس

سوال های مرتبط