یه تغییر قشنگ دیگه از آهو جانم 🫠🤤 یعنی من میمیررررم برات بچههه 🥹 آقا شما بیاین بگین بچهای شما تو چه سنی یاد گرفتن انجام دادن ؟ آهو جون یاد گرفته وقتی بغل باباش یا کسی باشه دستامو دراز کنم بگم بیااا مااامااان خودشو می‌کشه میندازه دستاشو میاره جلو که بیاد بغلم 🥺🥹🤤😍 آیییییی خدااا چقد لذت بخش یکی تو این دنیا باشه که با تو آروم بشه بخاد بیاد بغل تو و ازت آرامش بگیره بشی پناهش و با هر توجهت بخاد برات ذوق کنه 🥺🥰 چقد بچها کم توقعن و از چیزای کوچیک لذت دنیارو میبرن یه روز استادم همین حرفو بهم زد گفتش از بچها باید یاد بگیریم توقع نداشته باشیم تو لحظه زندگی کنیم و از چیزایی که داریم لذت ببریم اون روز من درکی از صحبت هاش نداشتم اما الان با عمق وجودم اینارو میفهمم

این حس قشنگو تقدیم میکنم به همه مامانا و دوستای عزیزم و همه کسانی که چشم انتظارن الهی که این حس های قشنگو در کنار کوچولوتون تجربه کنید که دل آدمو میبره 🤤💗🫶🏻💋✨🌸🌿

تصویر
۹ پاسخ

این عکس آهو جان هست که با برنامه درست کردم

آره، واقعااااحس شیرینیه😍باهیچ چیزی تواین دنیاقابل مقایسه نیس واقعاااا

اخی قشنگ من جوجه رنگی🥹😘😘

اخییب فدات بشه خاله💋❤️🫀🫂🫂

عیجانم

وای قلبم چش نخوری کوچولو🧿

اسم برنامش اش چیه

خداحفظش کنه عزبزم

ای جانم عزیزم

سوال های مرتبط

مامان آهــو مامان آهــو ۴ ماهگی
آهو جان تقریبا ده روز پیش بود که گفت مَه مَه (به من می‌گفت چون من خیلی زیاد باهاش صحبت میکنم میگم ماااا ماااان ) و من از ذوق مثل بچها فقط جیغ میزدم میپردیم هوا 🥹
و اما سه چهار روزه که دست و پا میزنه میره جلو باورم نمیشد فکر میکردم اشتباه میبینم تا اینکه امششششب🥹🥺دیییدم آرررره رفت اونم به عشق فین گیر باورتون میشه ؟ حالا چرا وقتی میخام بینی شو تمیز کنم کلی باهاش بازی میکنم که اذیت نشه کلی میخندونمش باهاش صدا در میارم وقتی می‌شنوه کلی مشتاق میشه که میخام باهاش بازی کنم (معتقدم که باید جوری کارهای بچه هارو انجام بدیم که باعث فوبیا نشه واسشون حالا چرا من خودم هنوز که هنوزه با این سن وقتی لباسم گیر کنه سرم داخل لباس باشه بیرون نبینم احساس خفگی میکنم احساس میکنم دارم میمیرم اون لحظه فوبیا دارم و فکر میکنم شاید تو کودکی اینجور اتفاقات واسم افتاده باشه که اینقد میترسم واسه همین دوست ندارم آهو تجربه کنه ) و حالا وقتی غلت زده بود رو شکم بود با فاصله گذاشتم جلوش که دستش نرسه با یه هیجانی دست و پا میزززد تلاش می‌کرد تا خودشو رسوند پیشش🫠 این روزا همش دارم تغییراتشو میبینم هم خیلی ذوق میکنم و میبینم بزرگ میشه این روزا دیگه نیست بغضم میگیره کنار این روزایی که واقعا تنهایی خیلی دارم اذیت میشم و اونقد خسته میشم اونطور که باید از لحظه به لحظه بزرگ شدنش لذت نمی‌برم ناراحتم می‌کنه (خانوادم شهرستانن کسی کمکم نیست همسرم خیلی کمک میده سرکار که میره خسته میشه یه وقتایی کل این مسئولیت میفته رو دوش من ) یه وقتایی واقعا دوست ندارم بگذره و تو همین زمان بمونیم 🥹🫠💖
مامان حبه قند🫀 مامان حبه قند🫀 ۴ ماهگی
مامان نقلی مامان نقلی ۸ ماهگی
سلام عزیزان اینارو اینجا میگم که بمونه به یادگار
پسر قشنگ مامان اولین لار که خودشو رو شکم انداخت دقیقا ۳ ماهو ده روزش بود از اون به بعد دیگه ۴ ماهه که شد خیلی بد اخلاق شد ما اصلا شبا خواب راحت نداشتیم یکسره تو خواب با چشم بسته گریه میکرد شیرشم نمیخورد من تو این یک ماه به زور شیرش می‌دادم فکر کنم از هر قوطی شیر نصفشو من ریختم دور
تا وقتی پسرم ۵ ماهه شد دقیقا ۵ ماهو دو روزش که شد غلت کامل زد بعنی هم‌به شوم‌میشه هم به پشت 😍😍
روز بعدش واسا اولین پسرم بَ بَ دَ دَ گفت یه جوری خودشو تا شب هلاک ورد که فقط آب دهنش کف شده بود بچم از بس صحبت کرد😂😂
دقیقا بعد از دو روز وقتی انگشتمو شستم‌که لثه ها شو بارونم دیدم قشنگ مامان اولین مرواریدش بیرون اومده و اینجا بود که میخواستم دور افتخار بزنم😅😅🥰🥰 خلاصه که میخوام بگم‌ته مادر شدن هر چند که سخته و خستگی داره ولی روزای قشنگش بیشتره با هر حرکتی که فسقلی میزنه یه جون به جونا اضافه میشه و خستگی همه روزا درمیره...
پسر قشنگم میخوام بهت بگم همون لحظه ای که از خواب بیدار میشی تو چشایه مامان زل میزنی و میخندی دنیا واسه مامانت متوقف میشه هر لحظه بیشتر عاشقت میشم و بهتر میفهمم که تو این دنیا چقدر به حضورت احتیاج داشتم
اگه یه دلیل واسه نفس کشیدنم باشه اون تویی جگر گوشه مامان
وقتی بهت میگم‌مامان و تو با ذوق نگام‌میکنی و جیغ میزنی میخوام از خوشحالی بال در بیارم❤️❤️








ببخشید زیاد حرف زدم🙈
بوس به همه ی مامانایی‌که همه ی انرژی شونو میزارن که یک‌گلدسته به این جامعه اضافه بشه خدا قوت به همتون😊😊