با توجه ب تاپیک قبلم . همسر من شیفت کاره. وقتی برسه خونه هرساعتی ک باشه دیگه کارا یاسینو میکنه چ شستنش چ عوض کردنش چ بازی کردن ،و اینکه خیلی هم بهش محبت میکنه و براش وقت میزاره ،ولی هرکارررری میکنه یاسین کنارش نمیخوابه یعنی من میخوابونمش یا میاد پیشم میخوابه خواب ک رفت میزارمش تو تختش اگه شب پاشه ببینه باش پیششه و من نیستم جییییغ میزنه با چشم بسته اشاره میکنه ب من یا از رو شوهرم رد میشه میاد پیشم میخوابه. همسرم تیلی تلاش میکنه ببرتش بیرون مثلا دیشب رفتیم مهمونی کنار خونشون پارک بود،همسرم گفت تو راحت بشین ببرمش پارک ،نیم ساعت بعد رفتم براشون میوه ببرم دیدم رو تاب نشسته پیاده نمیشه با بقیه وسایل بازی کنه ،تا منو دید چنان ذوق کرد و خلاصه تک ب تک واسایلو باهم سوار شدیم با اینکه همسرمم پا ب پاش میاد و با این قدوقواره سوار اسباب بازی ها میشه باهاش . نمیدونم چیکارکنم از وابستگیش کمتر بشه،مثلا میرم خونه مامانم اماده میشم بیام خونه ی وسیله بیارم و برگردم فوری باهمه دست میده خداحافظی میکنه میره دم در ک باهام بیاد ،کلا رد دادم،همسرم از سرکار میاد میخواد بغلم کنه باهام حرف بزنه اینقد جیغ میزنه میاد میزنتم میشینه تو بغلم کتابشم میده دستم ک بخونم با شوهرم حرف نزنم . بخدا منم ادمم 😪😪😪

۱۲ پاسخ

دخترمنم همینه دیونه شدم ازوابستگیش

چه نمکه حرکاتش😂😂
پسر منم اصلا با باباش نمیخوابه،
یه چندشب خواست پیشش بخوابه
پسرم هی بهش لگد میزد میگفت اودو اودو ( یعنی برو )😂
اگه بیدار بشه منو نبینه اما باباش باشه
گریه میکنه تا من بیام.
حتی واسه شیرخشک خوردن هم به سختی قبول میکنه ک بغل باباش بشینه.
اما عاشق بیرون رفتن با باباشه
کلا عاشق بیرونه
هرکی بهش تارف کنه میره باهاش🫠

اتفاقا این خیلی خوبه ک ب خودت وابستتس چون مادر همیشه هست اما پدر مجبوره بره سرکار و بیرون بعضی ها نمیشه بچه باهاش بره الان پسر من برعکس اصلا انگار ن انگار من ماد شم یکسره چسبیده ب شوهرم موقع خواب بیداری همیشه وقتی ام ک میره سرکار تا موقعی ک شوهرم بیاد اشک منو در میاره انقد ک با بغض دنبال باباشه ......

پسر من برعکسه حتی موقع خوابم با باباش میخوابه وقتی همسرم سرکار یه سره میگه بابا جونم بابا جونم🤣🤍خیلی زیاد به باباش وابسته اس، از خواب که پا میشه اولین کلمه اش بابا جونم هست همه جا دوسداره با باباش باشه واکسن هجده ماهگیشم زد یه سره بغله باباش بود البته با منم اوکی هس ولی کلا خیلی به باباش وابسته اس از نوزادیشم همینجوری بود تو بغله باباش میخوابید.

بچه مورد علاقه من کاش دختر منم همینطوری بود ،

همه ی اینا که گفتی دختر من کاملا برعکسه
وابستگی شدید به باباش داره
تا باباش نیست و سرکاره هیچی نمیگه ارومه فقط گاهی وقتا با بغض صدا باباش میزنه ک ارومش میکنم
ولی امان از موقعی ک باباش بیاد از خوشحالی انقد جیغ میزنه و میدوعه اینور اونور
دوتایی میمیرن براهم

چقدر خوب چیکار کردی این قدر وابستته من پسر م میره جای بابا ش میخوابه .
.دوست دارم بیاد جای خودم .
دوست دارم به من وابسته باشه .
خیلی کم منو میخواد فقط وقتی شیر بخواد میاد بیشم .
.خیلی هم محبت میکنم بش اما باباشو بیشتر میخواد .

دقیقاااا پسر منم همینه

دختر منم رو من حساسه ولی با مادرشوهرم با پدرشوهرم و باباش و عموش و مامان بابای من میمونه یعنی از اول عادت کرده بعضی وقتا چون میذاشتم پیششون دنبالم شاید یکم نق بزنه ولی زود یادش میره شبم باید من بخوابونمش بیدار بشه ببینه باباش نزدیکمه میاد وسطمون میخابه
نمیذاره بغلم کنه
حسود کوچولوها🤭

منم پسرم همنجوریه وابسته منه
شوهرمن برعکس شوهرشماست
ولی برا بیرون رفتن با باباش میره چون فقط فقط بخاطر موتور باباش میره 😂😂😂😂

میدونین ازچی میترسم؟؟؟؟
از مریضی ،همیشه وقتی مریض میشم یا اتفاقی برام میوفته بچم خیلی اذیت میشه چون فقط میتونه تایم کمی با بقیه باشه،حتی اگه خوابشم بیاد اینقد خودشو نگه میداره تا من بهش برسم و بخوابه

جیگرشو
ماشاالله

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
هانا ب شدت وابسته شیرمه ، غذا و میوه شم میخوره ولی باز اویزونه شب تا صبح قبلا ی مدتی باز شب یکی دوبار بیدار میشد الان باز دوباره برگشتع و همش شیر میخوره مخصوصا طرفای صبح حدود ۵ونیم اینا
ن پستونک میخوره ن شیشه میگیرع ، اینجوریم نیس ک مثلا بلندش کنم بالیوان اب بخوره بعد بخوابه ، وقتی شیر میخواد هیچی رو قبول نمیکنه چنان دادوفریاد میکنه ک صداش تا دو طبقه پایین ترم میره
نمیدونم چیکار کنم شاید میگین بازی کن و فلان ولی مشکل اینکه ک بیرون بخوام ببرمش اصلا هجکاری نمیکنه ن تو کالکسع میشینه ن حتی دستمو میگیره ب محض اینکه ببینه تو کوچه س کلا برا خودش میره و حتی نمیزاره بهش دست بزنم برا همین خونه ایم همش، ودر هفته د سه باری میریم باغ مادر شوهرم یا میبرمش پشت بوم یا خونه جاریم تو ساختمون ماست میره یا دختر عموش بازی میکنه
خودم واقعا پوسیدم تو خونه ... مامانم نزدیکم نیس ، پیش کسی هم واینمیسته مگه باباش اونم دیگه ۱ ساعت نهایت بعدش بهونه منو میگیره

شب ک میشع دیگه غرعراش شروع میشه تا وقتی بخوابه ، کلا رو خوابشم حساسه باید یا دراز کش شیر بخورا یا تو پتو تابش بدم
اصلا نشسته باشم شیر ننمیخوره، تو ماشین از ۱۰ دیقه ک رد بشه شروع میکنه ب جیغ و داد ، با هزار مکافات گوشی و خوراکی ساکتش میکنم تا برسیم ب مقصد ،
خونه م ک هستیم ننمیزاره جم بحورم از جام
اسباب بازی گرفتم باهاش بازی کنن ولی پرت میکنه اینور و اونور
صبح پا میشه میگه بریم ، رپب زور نگهش میددارم یکی دو ساعت بعد میرم خونه جاریم چند ساعتم هستم بعد اوردنی باز بهونه مییگیره و جیغ و داد
حتی خواب ظهرم پا میشه وسطش شیر میخواد
دیگع واقعا نمیدونم چ کنم

ن میزاره دست ب موهاش بزنم یا کشی چیزی بزنم ن مسواک
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱ سالگی
مامانا من از یه موضوعی بدم میاد ،هرجا بچه کوچیک میبینم شاید قربون صدش برم یا ب یاسین بگم نگا اجی یا داداشی رو ولی ب خودم اجازه نمیدم بوسش کنم مخصوصا صورتشو ،یا فوری از پدر یا مادرش نمیپرسم دختره یا پسر،چندوقتشه،چندکیلوهه،و خیلی چیزای دیگه،هرجاااااا چ پارک چ فروشگاه چ زیارتگاه چ بازار چ مطب دکتر و درمانگاه،هرجا با یاسبن میرم همین مطالبی ک بالا گفتم پیش میاد،گاهی حتی بدون اجازه ازش عکس میگیرن ،من ندید بدید نیستم ،بخیلم نیستم ولی واقعا دوستندارم هی این سوالارو جواب بدم عصبی شدم دیگه و اینکه واقعا گاهی برام عجیبه یعنی طرف شعورش نمیرسه نباید از بچه مردم بدن اجازه عکس و فیلم بگیره؟امروزم ایستادم کنار تاب تو پارک تا یاسین با باباش سرسره بازی کنه و بعد دوتا بچه نوبتش بشه تاب بازیو بریم. فوری سوالا شروع شد حتی پرسیدن بچته؟داشتیم غیبتتو میکردیم گفتیم شاید داداش کوچولوشه،فکرکن چقد باید چندتا زن بیکارباشن ک وایسن بازی کردن من با بچمو تماشا کنن و اینو بگن. شوهرم سر تکون داد وقتی رفتن گفت وای از مردم ما چقد فضولن اخه
مامان آروکو مامان آروکو ۲ سالگی
یه درددلی هست ک خواستم اینجا مطرحش کنم.
یه رفتاری از پسرم ک بارها ناراحتم کرده.
پسرم تو خونه تمام کاراش با منه، همسرم اگر باشه کارای پسرمونو انجام میده و باهاش وقت میگذرونه و پسرمم عاشقشه اما خب غروب ب بعد هست و درواقع بیشتر روز پسرم با من تنهاست و کاراش با منه
با من میخوابه و کنار من پامیشه
من میشورمش
غذا میدمش
تعویض لباس و پوشک و...
خلاصه همه‌چیز
خیلیم منو دوس داره، مدام بوسم میکنه، میاد کنارم میشینه، نوازشم میکنه، بهم میچسبه و ...
اما زمانایی ک میریم مهمونی مدااام چسبیده ب شوهرم و لحظه‌ای ازش جدا نمیشه. وقتی مثلا شوهرم بخواد یه سرویس بره یا ب هر دلیل بخواد یه لحظه بدتش ب من جیغ و داد و گریه راه میندازه، دودستی میچسبه ب باباش، منو میزنه، گاز میگیره، موهامو میکشه ک بغلش نکنم.
تا نزدیکش میشم داد میزنه نه نه یعنی سمتم نیا.
من ازینکه ب باباش بچسبه ناراحت نمیشم اما این حرکات پسرم خصوصا در مهمونیای خانواده همسرم وجهه‌ی خیلی بدی ایجاد میکنن و شک ندارم ک میگن حتما همه کاراش با باباشه یا مامانش باهاش خوش رفتار نیس ک این بچه اینجوری شده.
اون بندگان خدا هم آدمای بدی نیستن اما مثلا مادرشوهرم میگه کمر بابایی درد گرفت یکم برو بغل مامانی دیگه
یا پدرشوهرم ب شوهرم میگه احتمالا روز اول مدرسه تو باید باهاش بری

میدونین حس میکنم پسرم با این رفتاراش تمام زحمات منو جلو همه خصوصا مادر پدر و خواهرشوهرم پوچ میکنه. هرچی هم فکر میکنم متوجه نمیشم چرا تو جمع از من فراریه بعد ب محض اینکه میایم تو ماشین باز می‌چسبه ب من!!! خواستم نظرات شمارو هم جویا شم
مامان رُزا🦋 مامان رُزا🦋 ۲ سالگی
سللم خانوما ازتون یه مشورت میخواستم یه بچه هست در اقوام شوهرم که نزدیکه زیاد رفت آمد داریم مثلا هفته چهار پنج روز می‌بینیم هم دیگ رو منم با مامان این آقا پسر صمیمی هستم رزا هم خیلی دوسش داره اونم خیلی رزا رو دوست داره مامانش میگه هی میگه منو ببر پیش رزا دو ماهی هم از رزا بزرگتره هر وقت میاد خونمون یا میریم خونشون نمیزاره رزا به اسباب بازیا دست بزنه یا سریع ازش میگیره رزا رو هل میده بهش لگد میزنه من این موقع ها میرم دخترم میارم این ور تا حالا هیچی هم به اون نگفتم مامانم خیلی دعواش میکنه باهاش حرف میزنه ولی بازم کارشو تکرار میکنه با این که اقوام خیلی نزدیک همسرم هستش همسرم میگه بریم خونه بنظرتون اینکه چیزی به اون نمیگم (نکه دعواش کنم)دخترم ضربه ببینه که ازش حمایت نمیکنم کلا نمیدونم چطوری رفتار کنم تو این موقع ها(نگید قطع رابطه که چون نمیشه)دختر من خیلی آرومه مثلا اسباب بازی رو ازش میگیره سعی نمیکنه ازش پس بگیره میره یه چیز دیگه ور میداره که باز آقا پسر میاد ازش میگیره شما براتون پیش بیاد چطوری رفتار میکنید؟؟؟
مامان نی نی🤰🏻👩🏻‍🍼🧚 مامان نی نی🤰🏻👩🏻‍🍼🧚 ۱ سالگی
خانوما یه مشورت
همسایه طبقه بالاییمون خیلی خیلی زیاد خانوم با وقار و‌خوبیه خیلی دوسش دارم باهم پارک میریم باهم رفت و امد داریم و یه پسر داره چند ماه از پسر من بزرگتره حدود ۶ ماه بعد واقعا رفتارای بچه عجیبه مدام درحال جییییغ زدن و گریه کردنه
بعد همش میاد تو راهرو پسر منو صدا میکنه میگه نی نی
بعد چند باری زنگ زد تایم خواب پسرم بود یا اینکه حموم بودم و اینا چندبارشم اومد خونمون
اونم بچست ها من اصلا از کاراش ناراحت نمیشم
موضوع اینه که پسر من به شددددت با سلیقه است با اسباب بازی هاش بازی میکنه جوری که هیچ آسیبی به چیزی نمیزنه و تا حالاپیش نیومده اسباب بازی خراب کنه اصلا و اینکه اصلا اهل زورگویی و جیغ و داد نیست
برعکس پسر همسایه یه دوبار اومد هربار دوسه تا اسباب بازی بچمو‌ شکوند
پسرم میخواست باهاش بازی کنه جیغ میزد بچمو هول میداد و فقط لجبازی میکنه بعد دیدم بچه ی منم انگار داره تاثیر میپذیره ازش دیگه هی میپیچونمش ولی میگم خدا قهرش نگیره🫠