۱۱ پاسخ

شایدم فقط مرده ترسیده و اون کاری نکرده ک بترسونتش.
ازچهره ی مرده یا هرچی.احساس ناامنی کرده و اومده بیرون.

خوبه بهش چیزی نگفتی ، چون حرفاتون همش حدس و گمان

ببین شما داری بچت را وارد اجتماع می‌کنی اجتماع هم پر از آدم های مختلف هست هم بچه ها هم خودمون باید این را یاد بگیریم نمیشه همیشه باب میلم ما باشه پس باید سازگار بود
والا بچه هامون هم یاد میگیرن با هر اخلاقی باب میان نبود بجنگ
ما نهایت میتونیم از اون فضا بیایم بیرون یا به بریم کنار بچه ها وبا بازی و صحبت یاد بدیم خیلی راحت میشه دوست شد
مگه زمان قدیم که ما تو کوچه بازی میکردیم همه اوکی بودن نه اما همه یاد می‌گرفتم با هم کنار بیان.

عزیزم جامعه پرازاین جورادماست سخت نگیر

اون لحظه باید میرفتی پیش بچت و. جوری ک مرده بشنوه. ازش میپرسیدی ک از چی ترسیده

صرفا چون بچه رو اون مرد زوم کرده و بعدشم اومده این ور اون دختر بچه اوس ه و شما میخواستی دعوا هم راه بندازی ...عججب

بچه ها معمولا از مردای غریبه میترسن احتمالا چیزی نبوده
بچه 4 ساله تو محل کار من مادرش نیومده بود دنبالش بعد کلاس من توی دوربین دیدم به نگهبان گفتم بره بیاردش دفتر بچه‌تان نگهبانو دید فرار کرد من خودم رفتم باهاش صحبت کردم تا حاضر شد بیاد دفتر نگهبان هم هیچ کاری نکرده بود و آدم خوش اخلاقی

پیش میاد عزیزم حرص نخور ارزش نداره بخاطر ی محیط عمومی حرص بخوری
همیشه ک نمیشه همچی اوکی باشه برا بچه
خب باید از این اتفاق ها بیفته تا ادما رو از خوب بود بشناسه

شاید نزدیکش نبودی خودش ناخوداگاه از آقاهه ترسیده

من بودم میریدم به هیکلش

عزیزم همون دیروز باید با بچت صحبت میکردی ببینی چی اذیتش کرده؟ یه جوری بفهمی دلیلشو و بعد خیالشو راحت کنی و بهش اطمینان خاطر ببخشی

سوال های مرتبط

مامان فسقلی ها مامان فسقلی ها ۲ سالگی
سلام خانما بیاین یه مشورتی بهم بدین.دیشب خالم اینا اومدن خونمون پسرش از پسرم۶ماه کوچیکتره ولی خب باهوشه و متوجه همه چیز میشه و مث پسرم حرف میزنه کامل.از همون اول اومد سوار موتور پسرم شد بهش گفت حق ندادی سوار بشی و پسرم شروع کرد به غرغر هرچی باهاشون حرف زدم ۲تایی سوار بشین گوش ندادن تا اینکه پیاده شد و بالاخره پسرپ تونس بشینه و پسرم خیلی راحت گفت بیا۲تایی بشینیم و کلی بازی کردن،ولی پسرم خالم همینجور حسودی میکرد تا پسرم بچیزو میگرفت سریع با جیغ و داد زدن از پسرم میگرفت و پسرم چون بهش گفتم دعوا کار بدیه کوتاه میاد ولی میشینه گریه میکنه یا بغض میکنه.خالمم یه کلام به پسرش نمیگفت باید باهم دوس باشین و یا اسباب بازیه خودشه برعکس شوهرخالم تا پسرم یچیزو میگرفت میگفت بده به پسر من ،پسر منم خب از خجالت میداد به پسرخالم.
شما بودین چوارمیکردین؟پسرم دیشب خیلی حرص خورد همینجور مث ادم بزرگا میریخت تو خودش انگاری و حاضر نبود بزنه یا دعوا کنه دوس داشت بازی کنن باهم