۱۰ پاسخ

افغانیا خودشون زرنگن بچه هاشونم زرنگ بار میارن دیگه کل ایرانو افغانیا پر کردن عین چی هم کار میکننا

اخراج اخراج اخراج

چرا بچع من جزوشون نیس با اینکه از همونجاس🤯😂😂
سوسوله برعکس من از اول خودم البته حساس بودم نمیزاشتم یه پله رو بالا بره ولی هم سن سال های فامیل اینجوری نیستن چون بهش سخت نگرفتن هرکاری خواستن کردن ولی بچه من هم ترسو حتی بپر بپر نمیکنه همشم مریضه همه یکی نیستن

دقیقا عین جاری من هزار بار م بچه ش خورده زمین بخیه بزداشته دو روزه یادشون میره روز از نو روزی از نو بخدا شانسم دارن خدای نکرده بچه ما بود هزار عیب ایراد پیدا میکرد 🤣

اتفاق یه بار میافته اگه همونایی که بیخیالن بچشون ضربه مغزی بشه سر همین بیخیالیشون اون وقت دقیقا چه غلطی میخوان بکنن

بچه من عین بچه تو راسته دوتا پله رو نمیاد میگه دستمو بگیر ،انقد خودم حساس بازی در اوردم سرش نخوره جایی فلان نشه،بعد بچه یکی از فامیلای نزدیک شوهرم بچه نه ماهه رو ول میکرد یهو از ایون خونه با چهار دستو پا میومد پایین یبار گوشه ابروش خورده بود به پله خون اومده بود بازم ادم نشد بچه رو ول میکرد الان بچش راحت میاد پایین یسالشه بچش از بچه من نترس تر همه جا میره من شبانه روز گریه نخوردن بچه رو دارم این بچش خوراکی بچه ها رو میکشه از دستشون میخوره ببینه خوردنی دستته میاد سراغت میگه مم بده خلاصه که بچه هاشونو گرگ بار میارن بعد بچه های سوسول ما میخوان تو این جامعه زندگی کنن خودمون تربیتمون غلطه فردا روزی هم بچمون شکست بخوره سرکوفتش میزنیم

اصلا موجودات عجیبی هستن
منم دوسه ها همکلاسی پسرم دارا ماشاالله انقد با ادب
انقد خوشگل
اصلا شاخ در میاری .باور نمیکنی که بگی افغانی هستن

دقیقا منم اینجوریم در صورتی اونا اصلا عین جت میپرن بازیشون میکنن مستقلن

هم خیلی بدنای قوی دارن
من تا حالا ندیدم مریض بشن
بچه هاشون مقاومن خیلی

دقیقا دختر منم مثله افغانیا اینو یاد گرفته و انجام میده قلبم میاد تو دهنم 😂

سوال های مرتبط

مامان تیام مامان تیام ۲ سالگی
کاش یکی به بعضی ازین مامان باباها بفهمونه پارک و وسایل بازی کاملن عمومی ان و جز دارایی اونا نیست 😐
دوتا بچه هاشو گذاشته رو تاب خودشم سرش تو گوشی طفلی اون کوچیکه که خوابش برده بود میگم عزیزم میشه پسر منم یخ خورده تاب بخوره میگه نه گریه میکنه برش دارم گفتم باشه دوباره تیام رو بردم پیش سرسره ها حواسشو پرت کنم چند تا مامان و بچه ی دیگم همینجوری دست به سر کرد آخر سر با یکیشون دعوا کردن میگفت یه ساعته بچتو گذاشتی بردار بچه ی مام تاب سوار شه دیگه بچه ی تو گریه میکنه بچه ی مام گریه میکنه میگن میخوایم تاب سوار شیم برداشته میگه دلم نمیخواد برش دارم ببر بچتو سر بده دید نمیشه اومده به بچش میگه میای‌پایین اینا سوار شن بچش سر تکون داد گفت میبینی پیاده نمیشه😐خدا پدرتو بیامرزه لااقل یه خورده بیشتر تلاشتو میکردی 🤌🏻😂
دیکه خلاصه تا وقتی ما اومدیم همچنان نشسته بودن فقط اونی ک خوابیده بود رو گذاشت تو کالسکه اش و همچنان کسی رو نذاشت سوار شن
از یه ور میخوام حق بدم باز یاد این مامانای دیگ میوفتم یه ده دیقه بچشون خواستن بیارن پارک بازی کنه بدتر با اعصاب خوردی و جیغ و جیغ رفتن