سوال های مرتبط

شریفه شریفه قصد بارداری
سلام بچه ها تجربه زایمانمو میگم هم یادگار بمونه هم برا شما بدرد بخوره
من چهل هفته شده بودم و زایمان دومم بود هر کار میکردم دردام شروع نمیشدن تا یه روز به فکر زایمان اولم رفتم که تو زایمان اولم زعفران خورده بودم که دردام شروع شدن و رابطه داشتم ولی این سری اصن علاقه نداشتم به رابطه و بی میل بودم تا مجبور شدم یکبار رابطه برقرار کردم یک روز بعدش
رفتم پیاده روی نیم ساعت بعد که برگشتم یه دوش آب گرم گرفتم بعدشم یه فلاکس چایی زعفران خوردم و کمرو دلمو با روغن زیتون ماساژ دادن ساعت 7 بعدش ساعت 11 شب دردام شروع شدن و من باور نداشتم که بچه ام بدنیا میاد صبر کردم تا صبح شد صبح به مامانم زنگ زدم گفتم بیاد خونه من تا من می‌خوام برم بیرون بهش نگفتم که درد دارم بلاخره مامانم اومد تو خونه با مادرشوهرمو و دخترم تو خونه بودن منم گفتم می‌خوام برم بیرون و بهشون نگفتم که درد دارم اومدم شوهرمو زنگ زدم رفتم پیش دکترم
دکتر همین که سنو کرد گفت وقت زایمان نیست برو خونه ۲ هفته دیگه بیا منم گفتم من درد زایمان رو دارم گفتن برو معاینه دامن انجام بده همین که معاینه دامن و دکتر خودم انجام داد گفت رحمت 8 سانته کلن بازه چجوری تحمل کردی درداتو گفتم شیر خوردمو زعفران که دردام کاهش پیدا کنن
گفتن همراه زنونه داری گفتم نه تنها اومدم حتا ساک بیمارستان و نیاوردم با شوهرم تنها اومدم گفت زنگ بزن که برم بیارن ساکتو و برو این دارو هارو بیار که بستری بشی منم با خیلی استرس به مادر شوهرم زنگ زدم گفتم که با مامانم بیان بیمارستان که بچه بدنیا میاد و اونا اومدن منم رفتم داروهامو گرفتم شوهرمو رفت برام چند تا آبمیوه و کباب گوشت آورد
مامان ✿ 𝒩𝒾𝓁𝓂𝒶𝒽 ❀ مامان ✿ 𝒩𝒾𝓁𝓂𝒶𝒽 ❀ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان پارت دوم
خلاصه رفتم اورژانس به خواهرشوهرم گفتم الان من باید چی بگم فیلم بازی کنم یا رک و راست بگم سزارین اختیاری ام؟ گفت راستشو بگو من بهشون گفتم منم همینکارو کردم و مامای اورژانس تو پروندم نوشت کیس سزارین اختیاری است! من هیییچ درد و انقباضی نداشتم ان اس تی گرفت گفت انقباض منظم داری برو بلوک زایمان باید معاینه شی و سرم فشار بزنی! منم گفتم وقتی سزارینم چرا این کارارو باید بکنید؟ زنگ زد به دکترم دکتر کفت معاینه نکنید سرم معمولی هم وصلش کنید خلاصه رفتم برا زایمان مامای اونجا دوباره اصرار که باید معاینه کنم منم گفتم نه باز زنگ زد به دکترم دکتر گفت بذار معاینه کردن گفتن خوبه یک سانتی باید سرم فشار بزنیم و همزمان خواست امپول رو خالی کنه تو سرم که من گفتم نه و نمیذارم اون لحظه دیگه سزارین هم نمیخواستم فقط میخواستم برم خونه گفتم اگه قرار بر طبیعی هس حداقل خودم دردم بگیره بهتره. از اون طرف ماما هی میگفت صبحانه بخور و من نمیخواستم ناشتامو خراب کنم باز زنگ زد به دکترم دکتر با ایما اشاره میگفت سزارینت میکنم و با زبون میگفت همکاری کن وضعیتت برا طبیعی خوبه تو که طبیعی دوس داشتی و اینا منم کفتم میخوام برم خونه گفت نه بچه مدفوع میکنه نمیشه گفتم صبحانه بخورم پس؟🥺 گفت اره باید جون داشته باشی زور بزنی که من فقط یه خرما خوردم چون داشتم از گرسنگی میمردم