۲۵ پاسخ

ما دوسال از ازدواجمون گذشت جرعت اقدام هم نداشتیم گفتیم فعلا پیشگیری نکنیم ببینیم چی میشه ک ماه دوم گرفت😂
آخه فک میکردم تنبلی دارم خیلی طول بکشه

مال من فروردین بود گفتم همه بهم گفتند ول بده الان که معلوم نیست شاید ۵ سال دیگه باردار شدی به شوهرمم گفتم ول بده من باردار نمیشم ژنتیکی دیر باردار میشدیم تازه یه سقطم داشتم ۳ ماه پیشش رحمم آماده نبود دندونامم گفتم برم درست کنم تازه داشتم میرم کلاس خیاطی و قرار بود برم امسال کربلا🤣 بعد یهو گفتم خب بزار پریود شم دوباره مطمعن که شدم بعد میرم دندوما درست میکنم تا اینکه پریود نشدم😐💔 همش میگفتم نه بابا من باردار نیستم شوهرم که خیلی دلش بچه میخواست تا یه روز عقب افتادم هرروزش میپرسید پریود شدی پریود شدی🤦🏻‍♀️ منم میگفتم پریود میشم امکان نداره باردار بشم دندونام همش خرابه🤣 تا اینکه فهمیدم باردارم دوباره😐 برگام ریخته بود رفتم به مامانم و مادر شوهرم گفتم مگه نگفتین ول بده یه وقت باردار نشی حالا پس چرا شدم اونام گفتند ما نظر دادیم خواستی انجام ندی🤣🤣💔 کلا تو عقد یه سقط داشتم تازه عروسی کرده بودم و رحمم هم جون نداشت باید میزارشتم ۶ ماه بشه واسه همین بچم پایینه حالا و سرکلاژ کردم و کلا همش در حال استرسم😐💔 ولی خداروشکر که شد خوشحالم چون بچه قبلیم که رفت دلم شکست🥲💔

دختر کجایی تو از دیشب نگرانتم چرا خبر ندادی ؟ زنگ زدی چی گفتن

من دقیقا یک سال بعد عروسیمون تصمیم گرفتیم منو شوهرم ک بچه دار بشیم خدایی از نگاه کردن ب درو دیوار خسته شده بودم شوهرم یک شب گفت میریزم کارو تموم میکنم ریخت بعد بلند شدم دیدم همش اومد پایین کل آب هایی ک ریخته بود همش اومد بعد چون تجربه نداشتیم شوهرم گفت تو مشکل داری من هرچی ریختم دوباره برگشت منم بی تجربه گفتم من هیچ وقت مادر نمیشم🤣
هر پوزیشنی هم رفتیم این آبا به شوهرم میگفتم پردمو حتما کامل نزدی ک میاد بیرون یه شب برا مامانم تعریف کردم گفت طبیعیه اون اضافاته میاد بیرون یک قطره میخواد برا باردار شدن دیگه تو این ۳ ماه کل گوگلو زیر رو کردم ماه دوم اقدامم ۶ روز عقب انداختم گفتم حتما باردارم بیبی چکام مثبت شدن یعنی هاله داشتن ولی ازمایش دادم منفی شد انقد گریه کردم ولی ماه بعد ۳ روز تاخیر داشتم دوخط پرنگ پرنگ افتاد ازمایشمم مثبت شد این شد زندگی نامه بارداری من🤣❤

سلام ماهم برای پسرم یکسال تواقدام بودم یادم نمیره اون روزارو چقدر چشم انتظار بودم هی میگفتم این ماه میشه وقتی پریود میشدم دنیا رو سرم خراب میشد کیست داشتم بعد عمل لاپاروسکوپی کردم بعد پنج ماه باردار شدم دادن خبر بارداری ب همسرم چشم انتظارم مصادف شد با تولدش یه پاپوش و برگه آزمایشمو کادو کردم مهمون دعوت کردم و وقتی همسرم بازش کرد آنقدر تعجب کرد ک نگو،ازخوشحالی اشکش بند نمیومد بلاخره کسرا جونم ۲/۲/۱۴۰۲روز عید فطر بدنیا اومد بعد هرسال همسرم میگفت یه تاریخ رند رو از دست دادیم و من میگفتم زود دوسالگی پسرم ک از شیر گرفتمش گفت اقدام کنیم منم پیش خودم گفتم تا بگیره چند ماه طول میکشه ک همون ماه اول گرفت،الانم یه دخملی دارم ک قراره اسمش آوینا بشه دی ماه بیاد چراغ خودنمونو روشن تر کنه ان شاءالله 😍😍😍😍
یکم طولانی شد😂😐😐

ما پارسال تابستون سفر بودیم با دوستامون تو جمع به همسرم گفتم به نظرت برگشتیم اقدام کنیم برای بچه ؟ اول گفت نه من دلم بچه نمی خواد ، بعد برگشتیم همون دوستامون خونمون بودن شوهرم گفت زندگی یکنواخت شده وقتشه بچه بیاریم من رفتم آزمایشای قبل بارداری رو دادم و اسفند یک بار اقدام کردیم و انقدر سر جفتمون شلوغ شد تو اسفند که شب جنازه برمی گشتیم خونه و بیهوش می شدیم من از شب چهارشنبه سوری منتظر بودم پریود شم و حالتاشم داشتم دو روز بعد لکه دیدم و قطع شد ما ۴ فروردین رفتیم کمپ زراس از صبح تهوع داشتم دوستم گفتم پریود شدی ؟ گفتم لکه داشتم قطع شد ، گفت حامله ای ! گفتم نه بابا من یه بار اقدام داشتم خلاصه دو‌روز بعد برگشتیم سر راه بیبی چک گرفتم و زدم و مثبت شد😅 دو‌ ماه بعد منم دوستم حامله شد😁

ما وقتی عروسی کردیم همون شب اول باردار شدم البته من مشکل تنبلی داشتم و دوران عقد قرص میخوردم یعنی یکسال قرص خوردم بعد باردار شدم تیر ماه عروسی کردیم دختر اسفند بدنیا اومده یک ماه زودتر ۳۶ هفته و ۱۰ روزم رفت دستگاه خداروشکر سالمه و باهوش بعد شوهرم همش میگفت بچه میخام منم گفت زود بعدش ۲ یا ۳ روز به پری جلوگیری نداشتم تا دخترم رو از شیر گرفتم دوباره حامله شدم آخر آذر هم زایمانه ایشالا همه بخوشی و به موقع زایمان کنن منم همینطور و سالم باشه

واای چه رمانتیک احسسنت

من دوس داشتم امسال نی نی داشته باشیم
شبای قدر و فروردین روز تولدم از خدا خواستم .. ولی نمی دونستم ک همون موقع باردارم 🥹
اقدام نکرده بودم .. فقط ماه قبلش ی بار رابطه داشتم همون ی بار شد 🫠

به سلامتی ایشالا عزیزم 😍
هیچی مام خیلی دلمون بچه میخواست ۵ساله عروسی کردیم
دیگه امسال عصر ۱۳بدر که از خونه مادرشوهرم اینا برگشتیم خونه خودمون شوهرم گفت بیا امشب نی نی درست کنیم راستشو بخوای منم خیلی دلم میخواست ونه نگفتم🤣😁دیگه همون ماه گرفت👶🏻🤰🏼

ماهم یک سال و نیم از عروسیمون گذشته بود اردیبهشت همسرم گفت بعد پریودت اقدام میکنیم برا بچه من مخالفت کردم گفتم هنوز زوده بعدش گفتم باشه با خودم گفتم حالا بزار دلشو خوش کنم همین ماه اول ک نمیگیره مخصوصا ما ک جلوگیری هم داشتیم طول می‌کشه بعد پریودم اقدام کردیم و فقط یه شب شد اقدام کردیم بقیه شبا همسرم شیفت بود نبود خونه گفتم با یه بار نمیگیره اما گرفت اونم نه یکی دوتا شد 🫢😂

به نام خدا ۸ خرداد لنگا رفت تو هوا همسرم گفت بریزم گفتم نه نه بعد گفتم بریز قرص میخورم. همون شب یک بسته اورژانسی و فرداش هم یک بسته ی دیگه محض اطمینان خوردم.
ووووو بعلههههه نتیجه ی قرصم بهمن بدنیا میاد😂
ما نخواستیم خدا خواست حالا جونمون در میره براش🥲

چه راحت خوشبحالت
ماک بچه اولمونه دیگه به هر حال یکی همه اول زندگی میخوام من دقیقا از برج 7سال1402 اقدام بودم و نمیشد بعد از چند ماه رفتیم دکتر و هر سری دکترا یه چیزی گفت و کلی اذیتمون کردن همه هم هی انگشت تو چشمم میکردن چرا بچه نمی‌ترسد مشکل از خودته یا شوهرت و خلاصه همینطوری یکسال و نیم گذشت تا شد اسفند ماه 1403 منم خودمو مشغول خونه تکونی و شیرینی پختن و روزه گرفتن کردم یهو به خودم اومدم دیدم 4 فروردین دقیقا 3 روز تا موقعه مریضیم بود گفتم بزار یدونه تست بزنم ببینم چی میشه تا زدم یه خط خیلی کمرنگ محو انداخت دیگه به همسرم و جاریم گفتم اونام گفتن احتمالا بارداری ولی من باور نداشتم دیگه تا صبح زود از استرس و خوشحالی ک خواب نرفتم تا صبح شد رفتم تست بگیرم بسته بود داروخانه چون تعطیلات بود دیگه عصر شوهرم دوتا تست گرفت آورد تا زدم درجا دو خط پررنگ افتاد قلبم داشت از خوشحالی میومد تو دهنم دیگه همون شب شوهرم از خوشحالی همه رو خبر کرد روز بعدشم رفتم آزمایش دادم دیگه گفت بله صد در صد باردار ولی من هنوز باورم نمیشه انگار خوابم🥺🥺🥺

همون مته اول دوبارم بیشتر اقدام نکردیم تو تخمک گذاری ، من میخواستم این ۱،۲ سال تو کارم اون پستی که دوست دارم رو بگیرم بعد بچه دار بشم خداروشکر شد و همون ماه اولم بچه دار شدم

ما چند ماه تو رژیم بودیم
ولی باز شوهرم جا میزد و قبول نمی‌کرد
می‌گفت فعلا ن
چون ی دختر داشتیم
شوهرم می‌گفت ی ساله دیگ اقدام کنیم
ولی سال دیگه دخترم می‌ره کلاس اول و من باید تمام وقتمو براش بزارم
برا همین نمیشد ی سال دیگه صبر کنیم
من رژیممو قطع نکردم
و اینکه آخرین پریودیم ۱۹ اسفند بود
همینجوری الکی الکی روز تخمک گذاری اقدام کردیم
ولی اصلا ب بچه فکر نمی‌کردیم
چون ماه بعدش قرار بود من برم زیر نظر دکتر باشم
هیچی دیگه ۱۳بدر موعود پریودم بود ک نشدم
۱۶م تست گرفتیم و دیدیم بله باردارم😍😍😍
اصلا خیلی جا خوردیم تعجب کردم
شوهرم می‌گفت من می‌گفتم ی ساله دیگ صبر کنیم چی شد این از کجا اومد 🤣🤣🤣ولی باز ب بزرگی خدددداااااا شکر



و اینکه جاریم میگه تو دروغ میگی با ی ماه تو باردار نشدی و خیلی وقته تو اقدام بودی🫤😐

ده سال از من کوچیکترییییی👩🏻‍🦯‍➡️

🤦‍♀️من ۴ ساله ازدواج کردم عروسی منظور
اوایل همسرم نمیزاشت خودمم ک عاشق بچه بعد دو سال گفت خیلی تکراری شده زندگی مون دو سال تو اقدام بودم بعد دو سال درست روز سالگرد عروسی مون ۲/۶ رفته بودیم شمال پریود نشدم بیبی چک زدم مثبت شد😭😭😭

ما دیگه دیدیم ۵ ساله عروسی کردیم گفتیم بیاریم تنوع شه 🤣🤣

یعنی مامانت بچه کوچیک داره

والا ما کفتیم میزنیم شد شد نشد هم هیچ 🤣🤣و شد

عزیزمم😍

اوخی ب سلامتی ب دنیا بیاد 😍

ای جان خدا حفظش کنه

چه عالی
به سلامتی قشنگم

خوشبحالتون اینقد زود حامله میشین😂👌❤
ما پااااارههههه شدیمممم

سوال های مرتبط

مامان دیار🧸 مامان دیار🧸 ۲ ماهگی
مامان مهیار🫀 مامان مهیار🫀 ۲ ماهگی
سلام خانوما تجربه من از سزارین اورژانسی


من روز س شنبه رفتم سونو دقیقا 37 هفته 2روز بودم بر اساس تاریخ پریودیم ک تو سونو مشخص شد اب دور بچه کم شده و جفت ب بچه خون رسانی نمیکنه وباید برم بچه رو دربیارم ک هم خودم هم بچه اذیت نشیم
من بعداز هفته 31 ک بچم سفالیک بود دیگه سونو نرفتم چون همه چی نرمال بود و سونو دیگه ای نداشتم اما تو 37 هفته بچه چرخیده بود حالت بریچ گرفته بود همین موضوع باعث شد سز اورژانسی بشم
ی سونو دیگه هم انجام دادم ک مطمعن بشم ک الکی نرم سز ولی تو اون سونو هم اب دورش خیلی کم شده بود منو سریع فرستادن بیمارستان ک باید بچه رو دربیارم 🥲🥲
من ساعت 4ونیم عصر روز 4شنبه 12 شهریور رفتم بیمارستان شوشتری شیراز برای سز اورژانسی ک کاش پام میشکست نمیرفتم
بعد ازاینکه کارامو کردن من زودی رفتم اتاق عمل ساعت 6 تا 7ونیم من عمل شدم موقع سزارین فقط از کمر بیحس شده بودم موقع ب دنیا اوردن بچم همه چی نرمال بود چون تو خشکی مونده بود همینکه بدنیا اومده بود گریه نکرد بعد ی دقیقه صداشو شنیدم فقط ک گریه کرد
مامان 🎀لِیلی کوچولو🎀 مامان 🎀لِیلی کوچولو🎀 ۳ ماهگی
قسمت سوم
رها
و ما دو ماه بعد کردیم و همان شب ک عقد کرده بودیم اقدام را شروع کردم .
دکتر گفته بود بعد از ۶ ماه سونوگرافی بشم ک مجدد کیست نساخته باشم اما من از ترس پیگیری نکرده بودم.
تقریبا ۵ ماه از اقدام من گذشته بود و خانواده همسرم از همون اول در جریان اقدام ما بودن و هر ماه نزدیک پریودی من ک میشد میگفتن:
- مژه هات جفت شده
- عقب ننداختی؟
- شما کار سنگین نکن شاید باردار باشی
- رنگ و روت پریده خبریه؟
- پف کردی بی بی چک زدی؟
و و و … تا اینکه کم اعصابم خورد شد و رفتم دکتر و سونو و ازمایش و فهمبدم دو تا کیست بزرگ در اوردم که مانع بارداریم شدن .
۳ ماه متوالی قرص جلوگیری خوردم ، مجدد اقدام رو شروع کردم و در ابن کدت خانواده همسرم کم کم شروع به زخم زبون زدن کردن ..
کیست ها برطرف شدن و مجدد اقدام رو شروع کردم و دو ماه بعد مجدد کیست ساختم و این بار ۴ ماه قرص جلوگیری خوردم و همچنان زخم زبون …
ماه اخر بود که یه روز همسرم با عصبانیت اومد خونه و گفت تو چرا به من نگفتی یه تخمدان نداری!؟
در حالی ک اصلا همچین چیزی صحت نداشت و من توی شوک بودم ک ابن حرف از کجا اومده!
یه هفته بحث و دعوا که بیا بریم سونو بدم خودت ببینی ک من تخمدانهامو دارم اما نه قبول میکرد نه حرفشو پس میگرفت منم زدم زیر همه چیز و گفتم دیکه بچه نمیخوام! از کسی که نه اعتماد داره نه حاضره کاری کنه بچه نمیخوام از ترسش اومد و با هم رفتیم سونو دادم وقتی دکتر گفت ایشون مشکلی ندارن شاد شد انگار واقعا منو باور نداشت و این بیشتر اذیتم کرد.
مامان امیرعلی وآوینا مامان امیرعلی وآوینا ۳ ماهگی
کمی درد دل کنم باهاتون بچه ها 🥲



سه شنبه هفته آینده دخترم دنیا میاد
دیشب داشتیم با همسرم صحبت میکردیم یهو حرف رسید سر اینکه من موقع پسرم دوست داشتم اسمشو بزارم ماهان ولی همسرم گفت نه گذاشت امیرعلی...
جریان از این قرار بود که موقع انتی گفت احتمالا دختره منم چون جای معتبر و خوب رفته بودم فکر میکردم قطعا دختره حتی براش پتو و لباس و... گرفتم
تا انومالی ک رفتم دنبال اسم بودم همسرم می‌گفت پسره من میگفتم دختره
یروز اومد گفت اگه پسر بود من میزارم اسمشو دختر بود تو بزار
منم که خنگ ،صددرصد فکر میکردم دختره با دمم گردو میشکستم و قبول کردم .... زدو تو انومالی گفت قطعی پسره☹️ همینکه تو آسانسور بهش اینو گفتم زود گفت امیرعلی بابا داره میاد ،یعنی حتی از من نپرسید این اسمو دوست داری یا نه که بنظرم خودخواهانه بود رفتارش و همش می‌گفت قول و قرار کردیم و فلان ، خب درسته حرف زده بودیم ولی واقعا توقع نداشتم اینجوری بدون مشورت با من انتخاب کنه ...
حالا دختر خدا بهم داده از اول گفتم آوین بزاریم اسمشو گفت نه
گفتم چطور سر امیرعلی خیلی ب قول و قرارمون پایبند بودی حالا چی شده نوبت من رسیده میگی نه ، خلاصه ۶ ماهم تموم شد گفت آوینا منم خوشحال
ب خانوادم گفتم و... همیشه هم ب این اسم صداش زدم ...
حالا دیشب میگه من ته دلم راضی نیستم ولی احترام میزارم ب انتخابت😐
تو ماه صفر داره دنیا میاد ب من باشه این مذهبی میزارم
منم گفتم نه ،ولی خیلی ب دلم اومده ،واقعا ناراحتم کل این ۹ ماه هروقت گفتم آوینا و صداش زدم گفت زهرای بابا 🥲 یعنی من واقعا حق انتخاب ندارم! از یه طرفم دلم میگه ولش کن اسم مذهبی بزار اینم دلش خوش بشه
ولی نمی‌دونم چی ، شما بگید چیکار کنم