راستی عزیزم گفتی اونپسر دانشجوهم شما رو معاینه کرد؟؟؟
دقیقا منم حرف مادرم گوش ندادم خودم انداختم وسط دانشجو تیکه تیکه کردن منو بعد ۲۴ ساعت درد من زاییدم خیل سحت بود خیاییی
دارم دیونه میشم بخدااصلا سزارین رو دوست نداشتم من کمر درد قبل بارداری و تو بارداری داشتم یعنی قراره تاااخر عمر این اثر آمپول سز بمونه همراهم یعنی دیگه خوب نمیشم الان اگه شیاف نزنم کمرم بهتر نمیشه من چکار خودم کزدم ایی خدا😭😭😭😭
من نمیدونم چکار کنم که خوب بشم فک نمیکنم هیچوقت این روحیه امم درست بشه فک نمیکنم خودمو ببخشم ک حرف مادرمو گوش ندادم ک برگردم خونه چرا بزور میخواستم زایمان کنم باید صبر میکردم چرا اینکارو با خودم کزدم
خودمو سر زنش میکنم میگم کاش حرف مادرم گوش میدادم میموندم خونه صبر میکردم نمیرفتم بیمارستان گوهی ک کار نابلدن و اینجوری ب حالم بشه
اینجا دنیا رو سرم خراب شده بود این همه درد راستی آمپول فشار هم زده بودن من تا ۵ نیم عصر درد کشیدم
ب ۷ سانت رسیدم
گفت بچت گیر کرده تو کانال زایمان خطرناکه بیشتر بمونه ولی من میگم اگه دکتر کار بلد بود میومد کمکم برش میزد بچه رو میورد
بردنم اتاق عمل و سزارین کزدن حالا از درد طبیعی بگم از درد سزارین ک الان نمیتونم خم و راست بشم نمیتونم درست بخوابم کمر درد شدید دارم زندگیم زهرمار شده نمیتونم بچمو درست بگیرم نمیتونم راحت راه برم
من آرزوم بود ک طبیعی باشم با همه درداش قبولش کزده بودم تو ذهنم اون بوده از اون روز تاالان خودمو سرزنش میکنم
منو بین چندتا زائو گذاشته بودن میگفتم درد دارم شدیده نمیتونم تحمل کنم باید دسشویی برم اونا میرفتن و میومدن منو ب حال خودم گذاشته بودن گفتن نمیشه بری دسشویی زایمان میکنی داری میزاییی نمیشه گقتم خو کمکم کنید چرا رهام کردید گفت توزور بزن تا میتونی زور بزن من داشتم میمردم بعد ماما ک قرار بود زایمانم کنه اومد چک کرد گفت این وکیوم هست گفت کسی ندید من گفتم بهشون گفتم ترشح سبز ازم اومده گفتن ماله کیسه آبه نم چی چیه بعد معاینه کزد گفت ۶ یا ۷ سانتی آخه اونا گفته بودن ۱۰ سانتی الان زایمان میکنی ولی این اومد گفت ۶ الی ۷ سانتی و بچت مدفوع کرده باید عمل اورژانسی شی نمیشه بمونی 😭😭😭😭
بستری شدم و مادرم گزاشتن پشت در از ۱۱ بهم آن اس تی وصل کردن تا ساعت ۵ عصر مثل دیونه ها شده بودم از درد شدید و حس میکردم سر بچه داخل واژنمه حس میکردم رحمم باز میشد یه چی عین توپ گیر کرده تو رحم میخواد بیاد
تو اون ساعتها یه دانشجو مرد اونجا نشسته بود دانشجو هم میومد معاینه میکرد یکیشون خدا انشالله خیرش نده انگار دشمنش بودم بخدا محکم دست میکرد داخل و معاینه میکرد خدا ازش نگذره چندین بار اینکارو کرد بعد یهو بین دردام حس کزدم یه چیزای لزج زیااااد ازم اومد دیدم ترشح موکوسی بود بعد دست زدم لباسم یه تیکه کوچیک ترشح سبز رنگبود
من دردام شدید و شدید تر میشد هی صلوات هی آیت الکرسی میخوندم شالمو گاز میگرفتم تنفسی ک بخودم یاد داده بودم از برنامه ها برا طبیعی هم رفتم تاثیر داشت ولی بازم غیر قابل تحمل بود دردا
بعد یکم راه رفتم و اینا دردم شروع شد ب مادرم گفتم درد دارم داره شروع میشه گقت کاش توخونه بودیم برات شربت زعفران و اینا درست میکردم راحت تر زایمان میکردی ولی تومهلت ندادی 😭😭😭😭😭از شنبه تاالان فقط گریه میکنم چرا حرف مادرموگوش ندادم خاک تو سرم
آخ آخ کاش اون روز برگرده هنوز فقط گریه میکنم حس گول خوردن و پشیمونی دارم همش میگم وای ب من چرا اون روز پا شدم رفتم کلی ام بامادرم بحث میکردم انگار بیقرار بودم عصبی بودم
گفتن باید بستری شی و منو مادرم هی دو دل بودیم ولی بیمارستان اجازه رفتن ندادن گفتن بستری شو
منم گفتم خب بزار بستری شم دیگه زایمان کنم خسته شدم
بعد رفتم زایشگاه گفتن چرا اومدی چند هفته ایی گفتم اومدم معاینه بشم خب گفتن برو برا معاینه یکی اومد معاینه کرد ک خیلی بد اخلاق بود محکم دست کرد گفت ۳ سانتی گفتم درد ندارم حالا ب جفتیاش گفت کی میخواد معاینه کنه جفتی گفت من و معاینه کرد گفت آره حدود ۳ سانت بازه و منو گزاشتن و رفتن منم پا شدم رفتم ب مادرم گفتم
گفتن باید بستری شی موقع زایمانته
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.