پارت5... زایمان
.
.
.
بعد دوباره ان اس تی گرفتن پرستار به دکتر گفتضربان قلب بچه منظم نیس هی بالا پایین میشه. دکتره میگف عب نداره بزار تا شب باشه ببینیم چیمیشه😐
من دوباره تاشب ورزشکردم ولی هیچ دردی که بگم درد زایمانه نداشتم. شب ساعت یک شب دکتر اومد معاینم کرد. گفت یه ان اس تی دوباره بگیرین ازش اصلا پیشرفت نکرده هنوز دوسانته. ان اس تی گرفتن ضربان قلب بچه بالابود. گفت خیلی خوب امادش کنین ببرینش اتاق عمل.. یعنی اول دهن منو سرویس کردن شیره ی جونمو کشیدن بعد بردنم اتاق عمل. اومدن سوند وصل کردن اول انقد میسوخت یه حس بدی.داشتم. بعد رفتم اتاق عمل یه امپول بی حسی زدن به مهره کمرم که اصلا درد نداشت بعد از چن دیقه از کمر به پایبنم بی حس شد. یه پرده کشیدن جلوم اکسیژن رو بهم وصل کردن خیلی طول نکشید شاید سه دیقه بعد دیدم یکی داره میگه بچه نفس نمیکشه. یکی داد میزد میگف ساکشنش کن. یکی میگفت دکتر بچه گریه نمیکنه. انقد ترسیده بودن. یکیشون زنگ زد بخش کودکان گفتن زودبیاین اتاق عمل یه نوزاد داریم که مشکل تنفس دارن. دوتا آقا زوداومدن پایین بچه رو ساکشن کردن بالاخره بچه گریه کرد. صدای گریه بچه روکه شنیدم خیالم راحت شد

۸ پاسخ

وای دقیقا من فقط من مکونیوم شد بچه م برای طبیعی هم درد معاینه اذیتم کرد انچنان درد نکشیدم

خدا نگذره ازشون انگار ۹ ماه اونا زجر بارداری رو‌کشیدن ک انقد راحت با جون زن و بچه مردم باری میکنن

چقدر استرس زا 😕😕

خداروشکر که زایمان کردی عزیزم انشالله خدا حفظش کنه🥹😍

اخی الهی ،مبارکه عزیزم، منو نبردن سزارین خیلی زجر کشیدم دو روز تمام

کجا عزیزم زایمان کردی؟چه دکتری شیفتش بود؟

ساکشن چیه؟

کجا زایمان کردی میشه بگی؟

سوال های مرتبط

مامان هلو🍑(سامیارم) مامان هلو🍑(سامیارم) ۵ ماهگی
تجربه سزارین پارت سه

من همونجا خشک شدم موندم یعنی چی طبیعی🤯😩
بعد اینکه پرستار رف مامانم آرومم کرد گف خاک تو سرت یکم فکر کن ببین چرا دکترت میگه هیچی نخور حتما نمیخواد پرستارا بدونن که قراره سزارین اختیاری شی بعد یه ساعت دکترم اومد بالا سرم تا اونموقع هم من درد داشتم اومد باز ان اس تی وصل کرد قلب بچم نامیزان بود درد داشتم رحمم بسته بود یهو گف اتاق عملو حاضر کنین🫨
خدایا استرس داشت منو جر میداد خیلی میترسیدم یه پرستار اومد لباسمو درآوردن لباس بیمارستان تنم کردن سوند وصل کردن هیچی نفهمیدم ازش اصلا درد نداشت فقط مامانم از بغل میگف نفس فمیق بکش آروم باش بعد دیدم تموم شد یواش یواش سرم هارو وصل کردن یه پرستار خانوم اومد منو یردن اتاق عمل همه این اتفاقا فیلمشو دارم پرستار دوستمون ازم گرفته وقتی دارن میبرنم اتاق عمل تا لحظه خود عمل که دکتر پسرمو از شکمم درمیاره همشو فیلم گرفتن کلیپ درست کردم باهاش یادگاری بمونه رفتم تو دکتر بیهوشی اومد آمپول بیحسی رو زد ازونم هیچی حس نکردم سرمو مشغول کردن حرف زدن باهام بعد یهو دیدم پاهام داغ شد گفتن زود دراز بکش بعد پرده کشیدن جلو چشمم و عمل شروع شد...
مامان ملکا مامان ملکا ۱ ماهگی
تجربه زایمان❤️
پارت ۲



خلاصه زنگ زدم زایشگاه بیمارستان علائم و گفتم گفت بیا اینجا تا چک کنیم تا شب وایستادم به مامانمم گفتم که درد دارم من میرم بیمارستان،رفتم زایشگاه یکبار معاینه کرد هیچی نگفت من پرسیدم سر بالا جواب داد گفت برو اون اتاق تا بیام ان اس تی بگیرم،من ساعت ۸نیم رفتم تا ساعت ۹ نیم یک رب به ۱۰ داشت ان اس تی میگرفت و دردم شروع شد و نینی خیلی سفت میکرد منم نپرسیدم که چیشد پرستار اومد گفت بچه تکون میخوره گفتم نه گفت خیلی خب باز رفت هیچی نگفت دوباره اومد همه ی سونو هامو برداشت رفت منم نمیدونستم میخواد چیکار کنه دوباره بعد از یک رب بیست دقیقه اومد گفت هرچی طلا داری دربیار بلند شو لباساتو عوض کن میخوایم بستری کنیم شوهرت رفته پرونده تشکیل بده منم هری دلم ریخت یهویی خودم تنها تو بیمارستان نه گوشی ای نه هیچی گفتم یه تلفن بدین به مامانم زنگ بزنم گفتن همسرت هست خودش خبر میده،منم دیگه گریه هام شروع شد کلی گریه گردم واسه اینکه تنها بودم اومدن سرم و اینارو وصل کردن دوباره ان اس تی گرفتن منم رو تخت گریه میکردم بعد دیدم پرستارا دارن باهم حرف میزنن که خانم دکتر تو راه داره میاد مریض و اماده کنید گفتم خانم دکتر براچی داره میاد گفت قراره بری اتاق عمل واسه زایمان گفتم یا ابلفضللل دوباره کلی گریه کردم اومدن سوند و اینارو وصل کردن بعد از نیم ساعت گفتن خانم دکتر رسیده بیارینش پایین سوار ویلچر کردن ساعت ۱۱ شب منو بردن سمت اتاق عمل واقعا یه شوک بزرگی بهم وارد شده بود.


#فرزندپروری
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۲ ماهگی
سلام دوستای قشنگم
من اومدم از تجربه عمل سزارینم و تجربه بیمارستان بگم بهتون امیدوارم به دردتون بخوره ❤
اول اینکه ۳۸هفته و صفر روز بچم به دنیا اومد با وزن ۲۹۰۰
الکی خودتونو خسته وزن گیری نکنید همش ژنتیک هست من بهترین تغذیه رو داشتم باز با این حال وزنش بیشتر نشد .
😅مامانای عزیز من اصلا شب قبل عمل نخوابیدم تو راه بیمارستان به همسرم میگفتم من تو اتاق عمل میخوابم انقد که بیخواب بودم خانوادمم به مسخره کردن من میگفتن حتما با استرس اتاق عمل میخوابی به همین خیال باش😑رفتیم پذیرش شدیم تو لابی منتظر موندیم و اومدن دنبالمون با همسرم تا جلو در بلوک زایمان بودیم بعدش من رفتم داخل و همسرم پشت در بود کل لباس در اوردن لباس اتاق عمل دادن و یه سری سوالات پرسیدن و سرویس رفتم و رفتم رو یه تخت دراز کشیدن فشارم و گرفتن و از بچه ان اس تی گرفتن و همه چی خوب بود قرار بود من اولین نفر اتاق عمل دکترم باشم و ده دقیقه دیقه برم اتاق عمل اما به دکترم بیمار اورژانسی افتاد و یه ساعت بعد بردنم اتاق عمل،قبل اتاق تو اون یه ساعت😅من خوابیدم تو بخش یه عالم مریض دیگه ام بود که وقتی پاشدم فقط یه نفر بود و پرستار گفت تو توابتو اوردی و چه ریلکس خوابیدی😑😑بعد از خوابی که کردم یواش یواش باید اماده رفتن میشدم و قبل عمل یه قسمت خیلی بدی بود به اسم سوند ،فک نمیکردم انقد درد داشته باشه یه درد خیلی بد و با سوزش شدید کاش میشد این سوندو تو بی حسی زد 😓😓
بعد سوند سوار ویلچر کردن و بردن تو بخش اتاق عملا روی تخت و منتظر اماده شدن اتاق عملم بودم که برم برا عمل و دکترمو دیدم و و یه سری پرستار سوال میپرسیدن
مامان آریا مامان آریا روزهای ابتدایی تولد
تجربه من از عمل سزارین ☺️
ما صبح ساعت پنج رفتیم زایشگاه بابک ( تهران) اومدن
اول آزمایش دادیم بعد ان اس تی گرفتن بعدش سوند وصل کردن،
سوند اصلا درد نداشت ولی یه حس بدی داشت اما قابل تحمل بود ، البته من خودمو سفت گرفته بودم باید شل کنین تا لذت ببرید 🤣
بعدش که دیگه نوبتم شد رفتم داخل اتاق عمل ،خییییلی ترس داشتم از ترس مثل بید می‌لرزیدم ....
رفتم پرسنل و دکتر خیلی خوش اخلاق بودن ، صحبت میکردن ترسم از بین بره.
آمپول بی حسی که مبخواستن بزنن بهم گفتن شل بگیر تا به تزریق دوباره نرسه منم گوش دادم...اصلا درد نداشت ...هیچ دردی نداشت حتی از سوند وصل کردن راحتتر بود ، دراز کشیدم کم کم بدنم‌گرم شد و شروع کردن به کار چند تا پرستار هم بالا سرم هعی صحبت کردن ...
که یهودکتر گفت خییییلی اب داشت کیسه ات ، بچت هم اب خورده ، دستگاه انداختن آب توی دهنش کشیدن و من خیلی ترسیدم تا صدای گریه اش اومد....
باز پرستارا اومدن به شوخی و که شبیه توی و لباش شبیه توی و این حرفا ....
ادامه شو میزارم
مامان 🩵🩶💙محمدرضا مامان 🩵🩶💙محمدرضا ۷ ماهگی
آنژیوکت رو بد جا زد و اولش از آرنج دستمو نمیتونستم خم کنم ، بعدشم که خم میشد خون برمیگشت تو سرم🤕
بعدش سوند رو آوردن، سوند هیچ دردی نداشت فقط یه سوزش کوچولو و یه حس بد که همش فکر میکنی میخواد دراد😑🤕
ساعت یه ربع به یازده با ویلچر اومدن ، بردنم اتاق عمل ، مامانم و خواهرم و خواهر شوهر موندن تو اتاق و ازم خدافظی کردن🥹 و همسرم تا در اتاق عمل اومد🥺 هیچ استرسی نداشتم ، شب نخوابیده بودم چون داشتم آشپزی میکردم برا چند روز ، حسابی خوابم میومد😴جلو در اتاق عمل هم باز فشارمو و ضربانمو چک کردن و چند تا سوال پرسیدن ، بعدش بردن اتاق عمل شماره ۱۱ ، نشستم رو تخت ، تا دکتر خودم بیاد ، دکتر بی حسی گفت خم شو جلو ، آمپول بی حسی رو زد به کمرم درد نداشت ولی باز یه حس خاصی داشت ، یه فشاری به کمرم میومد که یکم‌ ناخوشایند بود ، بلافاصله کمک کردن دراز بکشم و پاهام داغ شدن و دیگه نتونستم تکونشون بدم! دکترم اومد ، اول شروع کرد جای عملو ضدعفونی کردن و بهم‌گفت که نترسم داره ضدعفونی میکنه و متوجه میشم، بعدش گفت که میخوام عمل شروع کنم آماده ای؟ گفتم یس😁😎 از سقف نور چراغ یه جوری بود که دیده میشد دکتر داره چیکار میکنه😮😵‍💫