اقا از اونجا که غیبت طرفدار زیاد داره بیاین غیبت🤣
من بچمو ساعت 12فرستادم خونه پدرشوهر ، یعنی پدرشوهر ب شوهرم گفت شوهرم زنگ زد بعد اومد دنبالش خوده پدرشوهرم
رفت تا ساعت پنج و نیم اومد ... همون موقع هم شوهرم اومده بود قبلش... دیدم دخترم پی پی کرده نبردنش دستشویی با مای بی بی کثیف برداشتن اوردنش ... انقد اعصابم خورد شد ولی از اونجا ک سابقه ابرو ریزی توسطشون زیاده اومدم خطاب ب دخترم پ نبردنت دسشویی اصلاا.. کلیه ات نپکید .. پ با دسشویی فرستادن اوردنت .. هی ریز ریز ب دخترم حرف میزدم شوهرمم داشت نگامون میکرد
عوضش کردم دیدم بچه انگار از قحطی اومده انقد گشنش بود نون خالی برداشت میچپوند تو دهنش انقد هول هولی میخورد رفتم برنج خورش اوردم نشست همه رو خورد ، ... تیارامی ک انقد بدغذاس بزور میخوره .. دلم کباب شد گفتم پ اونجا هیچی نبود بخوری میری فقط فضولی میکنی میای ن غذا میخوری ن رفتی دسشویی
هی میگفتم ک شوهرم بشنوه بدونه میره اونجا چه میگذره بهش
بنظرتون باید مستقیم ب خودش میگفتم ک احتمال دعوا خیلی زیاد بود
یا همینجوریم متوجه منظورم میشه

۸ پاسخ

عالی گفتی 😅😅😅😅👌👌

خوب گفتی ولی دیگه اجازه نده بدون خودت بره.شوهرت هفته دیگه اگه خواست بفرسته بگو دختر بچه اس عفونت می‌کنه خودمون میوفتیم تو دردسر😁😁

همینجوری ک گفتی خوبه

خوب گفتی

نه همینجوری عالیه

منم گاهی غیر مستقیم حرفامو میگم اثر میزاره

اگه مستقیم احتمال دعوا داره نگو، مهم اینه که حرفتو زدی، حالا مستقیم یا با کنایه

عالی گفتی زن با سیاست به تو میگن 🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان فندق🧚‍♂️ مامان فندق🧚‍♂️ ۲ سالگی
گفتم بیام‌از تجربه واکسن ۱۸ ماهگی ب اونایی ک مثل من استرس دارن ومیترسن بگم ک اصلااا نترسین من ک انگار ن انگار واکسن زده دیروز ساعت ۹ واکسن زدیم بخدا مثل روزای عادی دیگ بود حتی یه ذره تب هم نکرد یا پاش لنگ بزنه اینا ..عادی عادی بلزی میکرد و میدویید حتی من منتظر بودم اخر شب تب کنه ولی تا صب بیدار میشدم هس سرد سرد بود و من بازم ۴ ساعتی استا میدادم برای پیشگیری بخدا اینقد استرس این واکسن داشتم ک باید ۱۹ فروردین میزدم ولی هی نزدم تا دیروز صب..یعنی حتی یه دره بهونه و گریه هم‌نکرد بخدا شوهرن میگه نکنه اصلا واکسن نزدن ..ولی جلو چشم خودم یکی به پای چپش زدن و یکی ب دست راستش ..خلاصه ک راحتترین واکسن بود 😐😁اها فقط اینکه ۹ ک واکسن زد اومدیم خونه استا نداشتم پروفن دادم ولی بقیه رو استا دادم و اینکه رفتم خونه خالم تا ساعتای ۲ اونجا بودیم و بچه هم بود اونجا و فقط راه میرفت یعنی از ۹ تا دو دخترم مدام داشت راه میرفت دو هم ک اومدیم‌خونه ناهارشو خورد و خوابید بیدارم ک شد عادی مثل روزای دیگ شیرشو خورد و بازی کرد
مامان آتنا مامان آتنا ۱ سالگی
زنگ زدم به مادر شوهرم باهاش حرف زدم اول ی ربع فقط گریه پشت گریه نفرین کرد پسرشو پسرم بی مادر بشه پسرم ال بشه ننش بمیره ایشالا
بعد کلی باهم حرف زدیم گف اره من ازت ناراحتم چرا ب پسرم گفتی من از دست اتنا پولو کشیدم گفتم اره ناراحتم غیر از اینم نیست گرفتی از دستش کشیدی حتی اونجا هی میگف اره بشمرید ببینید چقدره ۵۰۰باید باشه ۵۰۰میخواستم بدم
کلی بهم برخورده بود
بعد گفت اره اگر ب اونه توام روزی ک داشتی میرفتی دندون پزشکی دخترتو نزاشتی پیش من بمونه گفتم من یکسالو نیمه دارم درد میکشم نمیتونم برم چون نمیتونم دهترم بدون من نمیمونه گفتم بیدار میشه گریه میکنه بردمش گفت اره اگ ب حرفه منم بلدم حرف بزنم ب پسرم ولی نمیزنم
خلاصه گف اره اشتباه از من بود کاش اون زمان میگفتم بجای عروسی خونه بگیره برات من اشتباه کردم همه چیو مرور کردم اشتباه از خودم بود پسرم غلط کرده پسرم گ و ه خورده با دهن جد و ابادش ک ماییم
گفتم پسرت تو‌زندگبمون فضولی میکنه همرو گفتم گف بیجا کرده کلی حرف زدیم گریه کرد حرفای تو دلمو همرو گفتم 😏 همرم زد زیرش ن اینحوری نبوده ن فلان