#پارت دوم
روزها گذشتن تا من رسیدم به ۳۸هفته ودوروز برام یه مشکل پیش اومد نتونستم غذابخورم یه روز کامل گشنه وتشنه بودم هرکاری کردن لب به چیزی نزدم روز بعد که ازخواب بیدارشدم دیدم تکونای بچم کمه صبرکردم تا بعدظهر دیدم نه اصلا بهترنشد به شوهرم زنگ زدم سریع اومد رفتیم بیمارستان معاینم کردن گفتن اصلا دهانه رحمت بازنشده .ازم ان اس تی گرقتن ضربان قلب بچه کند بود چندبارتکرارکردن ولی خب بهترنشدگفتن همراهتو صدابزن بستریت میکنیم باآمپول فشار زایمان کنی خلاصه بستریم کردن هرچی منتظربودم نیومدن برام امپول بزنن خواهرم ازشون پرسید گفتن شبا امپول فشار نمیزنیم فردا صبح براش میزنیم منم به ماماهمراهم زنگ زدم گفتم گفت توفک نباش پیگیری میکنم وقتی دهانه رحمت به چهارسانت رسید میام بالاسرت .جونم بگه براتون پنج بار معاینم کردن دهانه رحمم تکون نخورد.صبح که بیدارشدم بازم خبری نبوددیگه خودم پرسیدم گفتن بایددکتر شیفت صبحم بیاد تاییدکنه دکتر که اومد گفت ضربان قلب بچه خوب شده بهتره بمونی تا دوهفته دیگه که وقت زایمانته فقط بایدتحت نظر باشی.بردنم بخش دوشب اونجابودم دیگه خودم رضایت دادم اومدم خونه چون اونجا سرماخوردم گفتم خونه خودم راحت ترم اومدم ولی مدام باید حرکاتشوچک میکردم.....

۴ پاسخ

بعدش چی شد

درخواست و قبول كن ببينم ادامشو

خب دیگه

ادامش

سوال های مرتبط

مامان آریو💙 مامان آریو💙 روزهای ابتدایی تولد
سرم فشار بهم وصل بود تا۱۲شب که اومدن قطعش کردن گفتن فردا صبح بازاز۸برات وصلش میکنیم ولی من اصلا دردنداشتم.صبح طبق گفته خودشون از۸برام وصلش کردن وهمچنان معاینه ها ادامه داشت وهمچنین معاینه تحریکی .ولی من از یسانت بیشتر بازنشدم.مامامیومد میگفت لامصب این همه سرم فشار کجا میره چرا دردت نمیگیره خودمم تعجب میکردم بخدا.گفتن ما تا ۷۲ساعت برات امپول فشار میزنیم اگه دهانه رحمت باز نشدودردت نگرفت میبریمت اتاق عمل منم میگفتم من به خواست خودم طبیعی روانتخاب کردم تاجایی که بتونم تحمل میکنم که خودم بیارمش بدنیا.روز دوم بودموقع تعویض شیفت شب بودساعت هفت ونیم .دکتر ویه مامااومدن بالاسرم دکتر یه طوری معاینه تحریکی برام انجام دادکه ازدردجیغم تاآسمون هفتم رفت.انقد سینه مامانمو فشارداده بودم که کبود شده بود.بعد اون یه چیزی مثه سیخ داخل واژنم کردن که مرگمو ازخدا خواستم انقدجیغ زدم تا بیخیال شدن گفتن میخایم کمکت کنیم دهانه رحمت بازبشه.دکترکارخودشوکردورفت من موندم که ازدردبخودم میپیچیدم.یعد نیم ساعت که اروم ترشدم پاشدم برم سرویس همینکه بلند شدم دیدم یچی مث آب ازلای پام اومد پایین به مامانم گفتم فک کنم کیسه آبمو سوراخ کردن برو به خانوم لاهوتی بگو بیاد ببینیم ادراربوده یا کیسه آب.خلاصه اومد بهش گفتم گفت مطمئنی منم گفتم والا تجربه ندارم بارداری اولمه ولی هرجی بود خیلی زبادبودتاکف پام اومد گفت خب باشه پدبزار چک کن بهم بگو ولی راستشو بگی نکنه اگه سوراخ بودبهم نگی گفتم من جون بچم ازخودمم برام مهم تره مگه مرض دارم که بهتون نگم.بعد نیم ساعت اومد گفت چیشد کیسه آبت بودیانه گفتم خانون لاهوتی شایدم انقد معاینم کردن اختیارادرارمو ازدست دادم حالا بازم حواسمومیدم چک میکنم
مامان لنا خانوم 🩷✨ مامان لنا خانوم 🩷✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین من:

خبببب من ۳۷ هفته و ۳ روز ب خاطر دردایی ک داشتم قبلش و تهدید ب زایمان زودرس بودم زایمان کردم
۳۶ هفته و ۴ روز دردم گرفت ک رفتم بیمارستان دولتی نزدیک ان اس تی دادم گفتن ک درد رو نشون داده و ضربان قلب بچه خوب نیست
معاینم کردن ی فینگر (۱سانت) بودم ک گفتن بستریت می‌کنیم و بهت آمپول فشار میزنیم تا زایمان کنی
ولی بچه ممکنه بره دستگاه و اینجا nicu پره و از این حرفاااا
دردای من انقباض بود
ینی ی نقطه از شکمم مخصوصا دور ناف با حرکت بچه ک سفت می‌شد درد شدید میگرفت و این دردا شده بود هر ۷ دیقه ی بار
ب دکترم زنگ زدم گفتن ک برو بیمارستانی ک من هستم خودم میام بالاسرت ببینیم وضعیت چیه
اینقددددد استرس داشتم خصوصا ک همسرمم نبود
خلاصه ب بیمارستان دولتی ب‌زوررررر رضایت شخصی دادم و اومدم بیرون
فقط اومدم خونه لباس عوض کردم پروندمو‌برداشتم و رفتم بیمارستان خصوصی ک دکترم هست
رفتم اول ان‌ اس تی گرفتن و درد و انقباض رو‌ نشون میداد
همچنین ضربان قلب بچه خوب نبود ب دکترم گفتن
ک دکترم گفت باید بستری شم
بستریم کردن و سولفات و بتامتازون(آمپول ریه) بهم تزریق کردن
و مراقبتا شروع شد ولی همچنان درد داشتم
بدیش این بود ک تو زایشگاه بستریم کردن و اجازه داشتن گوشی و همراه رو نداشتم و این خیلی سختترش می‌کرد ….
مامان آریو💙 مامان آریو💙 روزهای ابتدایی تولد
#پارت سوم
روزا گذشتن من هروز به روزی که برا زایمانم درنظر گرفته بودن نزدیک میشدم ولی دریغ از کوجک ترین درد.منی که تا قبل ماه نهم بارداریم همش دردداشتم یهو دردام رفته بودن یادرحد یه دردکوچولو.کلی پیاده روی کردم جوری که کف پاهام تاول زده بود .هروز رابطه بدون جلوگیری داشتم.دوش آبگرم .ولی براکمرم نمیتونستم ورزش کنم.ولی خبری ازدردنبود .۱۹ وقت زایمانم بود ولی کوجک ترین دردی نداشتم به ماماهمراهم زنگ زدم گفتم امروز وقتمه ولی دردندارم چهل هفتمم پره گفت چه دردداشته باشی چع نداشته باشی بایدبری بیمارستان چکت کنن به شوهرم زنگ زدم بیاد دنبالم بریم بیمارستان چون خونه بابام بودم‌.شوهرم ساعت ۸ونیم شب اومد دنبالم باهم رفتیم من همش میگفتم بابافقط میریم چکم کنن فک نکنم بستریم کنن چون من اصلا علائم زایمان ندارم.توبیمارستان وقتی نوبتم شد اول گفتن باید معاینه بشی منم ازمعاینه فراری چون خیلی اذیت میشدم باکلی دردمعاینه شدم گفتن فقط نیم فینگر بازشدی ولی همراهتو صدابزن باید بستری بشی برات امپول فشارمیزنیم زایمان کنی شوهرم رفت برا تشکیل پرونده خودمم به ماما همراهم ومامانم زنگ زدم گفتم بستری شدم.منوبردن توزایشگاه اتاق ارکیده بستری شدم هم عروسم اومد برا همراهم.باز اومدن معاینم کردن هرچی میگفتم الان معاینه شدم میگفتن هرکس جای خودش.برام ان اس تی گذاشتن ضربان قلبشوچک میکردن کلا بیس قلب پسرم پایین بودمیگفتن فرم پسرت اینه جای نگرانی نیست .گفتم کی امپول میزنین برام گفتن از۸صبح راس ساعت ۸برام امپول زدن تو سرم از ۴قطره شروع کردن هریساعت میومدن ۴قطره اضافه میکردن ساعت ۱۲ونیم ظهر یساعت بهم استراحت میدادن باز ار۱ونیم وصلش میکردن هرشیفت که ماماعوض میشد میومدن معاینم میکردن کلی عذابم دادن
مامان آیهان مامان آیهان ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
انقد بهم استرس دادن و عجله میکردن میگفتن بدو سریع لباس عوض کن برو رو تخت سریع بهم نوار قلب وصل کردن معاینه کردن دهانه رحمم به زور ۱سانت بود بعد گذشت نیم ساعت نوار بهتر شد از ساعت ۶عصر بهم سوزن فشار وصل کردن تا ۱۲شب توی این ۶ساعت درد منو میگرفت ول میکرد شیافت گل مغربی میذاشتن میگفتن دهانه رحمت نرم اما باز نمیشه ساعت ۱۲شب قطع کردن گفتن دوباره فردا وصل میکنیم (یک شنبه) از ساعت ۶صبح شروع کردن من اصرار میکردم میخوام برم خصوصی من اینجا اذیت میشم اونجا منو میبرن سزارین (با اینکه خودم اصلا سزارین
دوست نداشتم ولی درد و بلاتکلیفی کلافم کرده بود)دکتر گفت دیشب اینجا امپول فشار گرفتی بیمارستان پارسیان قبولت نمیکنن اگه رفتی اونا قبول نکردن منم دیگه قبول نمیکنم برگردی باز به اجبار موندم زنگ زدم دکتر خودم گفتم اگه برم بیمارستان پارسیان میای منو سزارین کنی گفت من فقط آخر هفته ها میام بنظرم بمون همون بیمارستان و ریسک نکن که جا به جا بشی خلاصه یک شنبه از ۸صبح تا ۶عصر باز بهم فشار زدن و معاینه معاینه😩گفتن تغییری نکردی فردا باز بهت سوزن فشار میزنیم اگه پیشرفت نکردی بعد شاید فردا شب ببرنت سزارین
مامان جان من مامان جان من ۲ ماهگی
ازم رضایت گرفتن دو سه جا متن دادن نوشتم که عواقبش پای خودمه و اومدم خونه داشتم از بخش خارج میشدم که دکتر گفت بنظرم نخواب تاصبح بچت رو چک کن،خدا میدونه چطوری رسیدم خونه و چطوری صبح شد که رفتم مطب دوباره معاینه و ان اس تی ولی اینبار نامه ختم بارداری گرفتم که نوشته بود آمپول فشار بزنن برام
مستقیم رفتم بیمارستان بستری شدم ماماهمراهم اومد
سریع شروع کردیم به ورزش ها ولی هی معاینه میشدم که دو سانته ۲۰درصد بودم و هی میگفتن قابل قبول نیست آمپول فشار رفتن بیارن که دکتر شیفت اومد گفت شما راضی نیستی از حرکات بچه گفتم بله یه شرح حال گرفت گفت نمیخواد فعلا آمپول بزنن برات بزار ورزش هات رو بکن و ان اس تی هم بگیریم بعد،به ماماعاملم گفتن یکم بهش برخورد ولی دکتر بیمارستان شخصا خودش صحبت کرد و اصطلاحلته پزشکی گفت خلاصه من باجون و دل ورزش میکرد درد و انقباض که میومد نفسم واقعا لحظه ای بالا نمیومد ولی این دردهای من حتی ثبت نمیشدن تو ان اس تی چون در نظر دستگاه خفیف بود🫠ولی واقعا برای من دردناک بود
خلاصه دو سه باری دکتر چکم کرد و همچنان نمیذاشت آمپول فشار بزنن حتی خودش معاینم کرد گفت نیم سانت پیشرفت داشتی ولی دردات خوب نیست ولیستاد نوار گرفتن از بچه،گفت ببین عزیزم ضربان بچت نه خوبه نه بد به زبون ساده بچت انگار خستس باید ضربانش هر از گاهی بره بالا و بیاد پایین نمیشه ثابته اگه افت کنه میبرمت سز
منم گفتم خانوم دکتر هرکار میکنی بکن فقط زحمتای من هدر نره دستمو فشار داد گفت نگران نباش
ماماهمراهم به شوهرم خبر داد که آماده بشه بیاد بریم وان و تو روند زایمان کنارم باشه و دیگه امپول رو بزنن چون دکتر و ماما عاملم زنگ میزدن بیمارستان...
که تاهمسرم رسید ضربان بچه افت کرد و یهو دستگاه شروع کرد به اخطار دادن
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
سلام منم بالاخره زایمان کردم
#تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
من پنجشنبه برای معاینه و ان اس تی که خود دکتر نوشته بود رفتم بیمارستان
ان اس تی چندتا انقباض کوچیک نشون داد ولی گفت که ضربان قلب بچه خیلی تنده
دکترم معاینه کرد همچنان ۲ سانت باز بود دهانه رحمم ولی بخاطر ضربان قلب بچه گفت که اورژانسی بستری بشم.
من پنجشنبه بستری شدم ساعت ۱۱ظهر
تا ساعت حدودا ۴ بعدازظهر با آمپول فشار هم دهانه رحمم باز تر نشد
کم کم معاینات دردناک شروع شد و دردهای منم همینطور
دردها بیشتر میشدن و دهانه رحمم نهایتا ۳سانت شد
من تا ساعت ۲صبح درد کشیدم و کیسه آبم رو پاره کردن و بخاطر درد زیاد بهم مسکن تزریق کردن که نهایتا ۱ ساعت جلو درد هارو گرفت ولی تا میدیدن که من دردم کمتر شده میومدن معاینه تحریکی انجام میدادن
ساعت ۳صبح انقدر گریه کردم و گفتم درد دارم که اپیدورال بهم تزریق کردن با دهانه رحم ۳ سانت و گفتن احتمالا تا زایمان اثرش بره
بعد اپیدورال حالم خیلی خوب شد و بلند شدم ورزش کردم
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۴ ماهگی
خب خانوما تجربه زایمان سزارین پارت یک✨😌
پنجم تیر از صبح که بیدار شدم زیر دلم خفیف درد میکرد از اونجایی ک یه ماهی بود این دردارو داشتم زیاد توجه نکردم بهش ساعت هشت شب دردام جوری شد که جیغ میزدم همسرمم خونه نبود زنگ زدم اومد رفتیم بیمارستان معاینه کردن منو گفتن فکر نکنیم درد زایمان باشه چون دهانه رحمت بسته اس برو بیست دیقه راه برو مایعات بخور که درداتو چک کنیم تو ان سی تی درد زایمان نشون داد گفت با این دردا باید بستری بسی دهانه رحمت هم شل شده بستری شدم رفتم زایشگاه دردامو چک میکرد هی دردام داشت بیشتر میشد چون سی و شیش هفته امپول ریه زدن بهم گفتن ی دوز دیگه هم بعد بیست و چهار ساعت میزنیم تا فردا ظهرش درد داشتم مسکن زدن بهم گفتن اگه دردات خوب بشه مرخص میکنیم بعد سه ساعت دیدم هیج دردی ندارم به ماما گفتم دردام خوب شده میخوام رضایت بدم برم خونه گفتن دستگاه داره درد نشون میده نمیتونی بری ساعت شیش مامای من عوض شد بهش گفتم من که قرار تیس زایمان کنم میخوام رضایت بدم برم گفت بزار معاینت کنم اگه دهانه رحمت باز نشده بود برو وقتی معاینع کرد گفت دو سانت باز شدی امپول فشار زد بهم تا فردا غروبش همون دوسانت مونده بودم دردام هم جوری شده بود که جیغ میزدم🥴
مامان مرسانا مامان مرسانا ۶ ماهگی
سلام می‌خوام تجربه زایمان طبیعی رو بگم براتون
من ۶ اردیبهشت بعد از پیاده روی اومدم خونه احساس کردم تکونای بچه زیادی زیاد شده تا ۱۱ شب که دیگه واقعا نگران شدیم رفتیم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن خوبه معاینه هم کردن گفتن فعلا باز نشده بچه هم اصلا داخل لگن نیومده در حالی که دکترم تا ۳ روز بعدش بهم ختم بارداری داده بود برام سونو هم نوشتن تا خیالم راحت بشه انجام دادم همچین خوب بود اومدیم خونه به بیمارستان گفتم دکترم ختم بارداری داده گفتن در صورتی که شرایطت خوب باشه باید تا ۴۱ هفته صبر کنی بیمارستان قبول نمیکنه زایمان کنی حالا بماند اومدیم خونه فرداش دوباره رفتم پیاده روی اومدم غروب احساس کردم ازم قطره قطره آب می‌ره زیاد حساس نشدم چون کم بود رفتیم بیرون اومدیم دیدم وقتی سرپام بیشتر می‌ریزه دیگه شام خوردم نشستم که نریزه به دکترم پیام دادم گفت برو بیمارستان ولی من چون شبش تا ساعت ۳ بیمارستان بودم خیلی خسته بودم گفتم بخوابم صبح برم پاشدم برم سرویس یه دفعه ازم کلی آب ریخت فهمیدم کیسه آب ترکیده به نظر خودم بچه زیاد تکون خورده بود باعث ترکیدگی شده بود