۶ پاسخ

توی حیاط یا سالن بشین چنددروز
از بچگی خودت بگو الکی قصه بساز براش ک منم مثل تو بودم ولی ......

خودت یکم ازش فاصله بگیر بزارش خونه مامانت یا خواهرت کسی برا دوسه ساعت نرو سراغش ..ازکم شروع کن بعد چن ساعت بیشتربزاربمونه میری بازاری جای نبرش تا عادی شه براش

وای دقیقا دختر من فقط چند روز اول خوب بود یه هفته اذیت کرد یکم بهتر شد دوباره الان یه هفته میشه داغونم کرده فقط دیده یکی از بچها تو مهد بالا آورده دیگه نمیخاد بره🥲ولی کل قانون مهد رو زیر پا گذاشته ولی بنده خدا نگفتن نیارش،هزینه میدین مهد وظیفشه با بچه تون کنار بیاد،دختر من هر روز گریه میکنه میگن پشت سرت آروم میشه برا همین میبرم به امید روزی که گریه نکنه عادت کنه اینقد نذر کردم🥲

واا یعنی چی مربیش گفته نیاد؟
خیلی عجیبه.شاید از اونجا خوشش نمیاد یا یه طوری شده ..ولی به نظرم چند روز کنارش بمون که احساس امنیت کنه

پسر منم میره مهد واینمیسه میگ باید بیایی من میگم بیرونم و فرار میکنم یه خورده گریه میکنه بعد وایمیسه البته 3 سالشه

خونه باهاش
خیلی نرم
صحبت کن
چه بدونم
بگو برو کلاس پیش دوستات

امدی خونه فرشته ها
جایزه میارن
هر روز براش یه چی کوچیک بگیر

سوال های مرتبط

مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان نازنین وفاطمه مامان نازنین وفاطمه ۵ سالگی
یعنی این مادرشوهرم خستم کردبخدادخترکوچیکم همش تندتنددستشویی میرفت بردیدیم متخصص کودکان آزمایش خون باادرارگرفت امروز رفتیم جوابشوگرفتیم دکتر گفت آزمایش خون باادرارش خوبه مشکلی نداره اگه میخواین مطمئن باشید سونوگرافی کلیه ومثانه مینویسم خلاصه رفتیم سونوگرافی هم دادبازبردیم نشون دادیم گفت خوبه کلیش فقط احتمالا مثانش پیش فعاله قرص دادالان که از خونه بابام برگشتم نشسته بود تو راه پله منودیدگفت بیخودی بردی دکترکودکان آزمایشوسونوگرافی دادی بچت بیماریه زنانه گرفته بایدببری دکترزنان نوبت بگیر ببردکترزنان فوقش پمادمیخوادبده یعنی تو عالم وادم فک وفامیل جارزده حتی به پدرشوهرمم گفته بیماری زنان گرفته میگم بابا اگه عفونت داشت که ازازمایشش معلوم میشه میگه نه دکترکودکان چه میدونه من به هرکسی حرفی زدم درست دراومده
باورکنیدیه هفته استرس داشتم که نکنه چیزیش باشه حالا که خوب بوده بازم ول نمیکنه الان به شوهرم گفتم من صبح واسه زنان نوبت میگیرم خودتم بایدبیای ببینی من با مادرت نمیرم چون حوصله متلک هاشوندارم اگه هم نمیای من خودم بااسنپ میرم اگه گفت به قول مادرت بیماری زنان گرفته که هیچ اگه هم گفت نه نداره مشکلی نداره به دکتر میگم به صورت خواناتوکاغذبنویسه که عفونت نداره تابه مادرت نشون بدم نمیدونم چه اصراری داره که دختر من بیماری زنان گرفته