نمیدونم چرا اینقدر دلم گرفته
از بعد زایمان با همه سختی ها،خودمو قوی جلوه دادم و نیومدم برای هرموضوعی بشینم گریه کنم
ولی امروز اینقدر احساس تنهایی و ناتوانی کردم که نشیتم یه دل سیر گریه کردم...
بچم۴روزه تب داره همش بالامیاره سرفه و گلو درد،هنوز خوب نشده،دکتر هم بردم،دارو نمیخوره،همه رو عوق میزنه
خودم سه ماه و نیمه خونوادمو ندیدم
تنهاییصبح تا شب با بچم سر میکنیم
شوهرمم نمیدونم بعد زایمانم چکارشه که سر هرچیز کوچیکی ناراحت میشه و دعوا میکنه و قهر میکنه
اگه یکی مارو باهم ببینه با خودش میگه بهتر از این مرد وجود نداره و خوش خلق و خوش اخلاقه،ولی نمیدونم توی خونه چرا اینجوری شده،همش سرش توی گوشیه،یا بازی میکنه یا خبر میخونه یا تلگرامه یا اینستا
کل بار بچه داری روی دوش خودمه
بهش میگم تو قبل بچه اینقدر بازی نمیکردی،الان مگه وقتت ازادتر شده؟
یعنی دودقیقه هم اگه بخواد بچه رو نگه داره یه دستش به گوشیه
هرچی من روی تربیت پسرم حساسم شوهرم خراب میکنه
الان هروقت قهر میکنه و ناراحت میشه من فقط به خاطر پسرم چیزی نمیگم تا جلوی بچم بحثی نشه،وگرنه منم میتونستم
کاش حداقل پیش خونوادم بودم دلم گرم بود یکی پیشمونه
یادم نمیاد اخرین بار کی ارایشگاه یا دکتری،کلاسی برای خودم رفته باشم
ناشکری نمیکنم خداروهم صدهزار برابر شاکرم برای وجود پسرم
فقط کاش این دوری نبود،کاش شوهرم درک میکرد و زحمتها و تنهایی های منو میدید
نمیدونم چیشد اومدم اینجا گفتم،فکر کنم چون ادمی نیستم که درد دلمو ببرم به خونوادم بگم،اینجا گفتم شاید یکم خالی بشم...

۱۴ پاسخ

چقد جمله اولت حاله من بود🥲بعد از زایمان با همه سختی ها خودمو خیلی قوی نشون دادم
با فاصله ۱۰ماهه دوبار شکمم پاره شد سزارین شدم
دوتا بچه شیری
سره دوهفته اومدم خونه خودم بدونه کمکی
تا الان در حال حاضر هیچ کمکی آیی ندارم
خیلی خیلیییی بده ک خودمون رو قوی و پوست کلفت نشون میدیم
درصورتی ک داریم از داخل خودخوری میکنیم و اذیتی میکشیم
شوهر من ک فکر می‌کنه همه چیز گل و بلبله

اینجا چون هیچکس همدیگه رو نمی‌شناسه آدم حرفی که دوست ندارع کسی بفهمه رو میاد میگه اشکالی نداره . با بچه ت کنار شوهرت بازی کن از خنده های بچه نمیتونه بگذره کم کم جذبش میشه میاد باهاش بازی می‌کنه

مشکل منم همینه بچه من بابا نمیبینه یا سرکاره یا خابه یا پای گوشی یا فوتبال یا رفیقاش باورت نمیشه چهارروزه میخام برم حموم نمیتونم چرا؟؟ چون نیکان سرماخورده میخاد باهام بیاد حموم همه چی با منه و غر همه چی و سر من میزنه

سلام مامان حسین
این حرکات و همه ما مامانا تجربه کردیم
از مردان نمیشه توقع چیزی رو داشته باشیم که باید نگرفتن و فکر میکنند وظیفه زن خانه دار همینه
منم اول سر پسرم همه کارام با خانواده ام بود دیدم اشتباه هست سر دخترم هر کاری کرد نرفتم خونه بابام گفتم تو پدرشی باید کنارمون باشی حتی کمک نکنی
باید یاد بگیری وگرنه حلالت نمیکنم ی برنامه بود تو زندگی پس از زندگی بهش نشون دادم که روزی که تو الان میاری حاصل این هست که هما کنارتیم یکم تغییر کرده به لطف خدا
ولی گاهی بذار بچه آن گریه کنه برو حموم
با گریه بچه چیزش نمیشه یواش یواش بچه پدر رو ادب می‌کنه حوصله کن بذار یکم دیگه بزرگ بشه و زبون باز کنه

با شوهرت صحبت کن همه ی اینارو بگو،نشدم که هیچی باید سر کنی بچه ۳ سالش بشه خیلی اوضاع بهتر میشه ایشالا یکم نفست بازتر میشه

اشتباهت همین بود که خودت را قوی نشون دادی دیگه قوی بودن وظیفه ات شده ..

دقیقا تا دوسالگی پسرم همین وضعو داشتم. به زور بچه رو نگه میداشت منم دیدم فایده نداره قید همه چیو زدم گفتم من میخام برم از این شهر تنهام. بجه هم واسه خودت مجبور شد به حرفم گوش بده خونه رو از تبریز اوردم اصفهام پیشه خونه داداشم. الانم تمام بار زندگی رو دوشمه ولی حداقل یه آشنا اینجا دارم

منم امروز یه دل سیر گریه کردم بعضی وقتا آدم واقعا کم میاره بدتر از همه اینکه شوهرت درکت نکنه وفقط به فکر خودش باشه تو خونه بخوره بخوابه یا سرش تو گوشی باشه

اوفف خاهرمن ازتوصدبرابربدترم.

منم شوهرم‌شبیه شماست و خیلی احساس تنهایی دارم و شکست با اینکه از خانواده م دور نیستم فقط خداروشکر میکنم بخاطر وجود بچه م
انقد دلم پره ینی بشینم گریه کنم تا سه سال بغض دارم

عزیز دلمممم
از خدای مهربون برات دل آروم و حال خوش میخوام،،امیدوارم از غیب بهترین خبر برات برسه پر از عشق و دلگرمی بشی مامان قوی

عزیزم واقعا حق داری اخه مادر نیاز داره ی تایمی هم برا خودش بگذرونه هم داخل خونه هم بیرون
ولی حسین دیگ ماشالا تقریبا از اب و گل در اومده به ی کلاسی ک علاقه داری برو اونم با خودت ببر

اقایون هم بعد از بچه افسردگی میگیرن..کاملا هم جدی..

ای خدا ☹☹☹

سوال های مرتبط

مامان 🧚panah🤍 مامان 🧚panah🤍 ۱ سالگی
مامان احسان مامان احسان ۱ سالگی
دیشب سرم پسرم در اومد از رگش انقدر که باهاش ور رفته بود.. بردم پرستار یا نمیدونم متخصص بود یا چی زنه نتونست یدونه سرم وصل کنه به بچه زد همه‌ی رگ هاشو خراب کرد پسرم انقدر در کشید و گریه کرد که من گریه کردم هر دوتا دست و پاشو خراب کردن نتونستن وصل کنن بعد میگن چون اسهاله سخته گرفتن رگ 😑😑😢😢
یکی دوساعت پسرم رو که اروم کردم اومدن دوباره رگ بگیرن که نذاشتم گفتم شما نمتونین بگیرین پسرم رو اذیت نکنین دیگه خوب شده و نمیخوام دیگه سرم وصل کنید
دیگه خسته شده بودم از بیمارستان و مریض ها بخدا دیگه انقدر دلم گرفته بود که گفتم پسرم خوب شده
ولی خوب نشده بود
صبح شوهرم اومد و با اصرار من کارای ترخیص رو انجام داد ولی خداروشکر امروز پسرم کمتر از روزهای قبل اسهال رفت و حجمش هم کم شده
دکتر دارو و محلول نوشت گفت وقتی اسهال میره از محلول بدم که آب بدنش کم نشه
بعد خداروشکر مرخص شدیم و از زندانی که چند روز گیر کرده بودیم آزاد شدیم...
میخواستم بدونم پنج بار اسهال رفتن در روز خوبه؟ امروز هم خیلی سره حاله و بازی میکنه و از محلول هم میدم به زور نمیخوره که