۱۳ پاسخ

برا خودت خرج کن و برا خودت زندگی کن ب خودت برس شید لب بزن ابرو هاتو درس کن لباس بخر کفش بخر فقط ب خودت فکر کن .. خرج روی خرج بزار واسش ک فقط فکر بدهی و خرج و مخارج باشه.. از ای فکرا بیا بیرون تا اونجایی ک میتونی چون فقط نابود میشی و مریض فقط و فقط فکر خودت باش ..دو روز زندگی کون لق شوهر های ک ب زنا خیانت میکنن یا حتی تصمیم گرفتن ب خیانت ولی طرف دست رد زده ب سینه اش 😃😃 قناعت نمیخاد کنی بزار خودش تلاششو بیشتر کنه

آخی عزیزم ...خیلی سخته مردا فک میکنن زنا خ راحت فراموش میکنن ولی یه عمر ذهن ماها درگیرشه

لعنت به زنی که اومده بامرد زندار دوست میشه خدا از زمین بردارش عزیزم شمام غصه نخورید خود شوهرت پشیمون مبشه از این کارش.

سلام عزیزم خدابه صبر بده خیلی سخته واقعا.... به خدا وگذارش کن خدا خودش میدونه چطوری جوابشو بده... بایاد خدا به قلبت آرامش بده. قرآن بخون نماز بخون با خدا دردو دلاتو بگو خودش برات درست میکنه.. همینقدر بدون که زمین گرده وتو دستگاه خدا هیچی گم نمیشه... باید جواب پس بده همین دنیا

عزیزم منم شرایط تورد داشتم 6ماهگی بچم فهمیدم شوهرم بادوست دوخترزمان مجردیشه اونم متاهل بود دنیاروسرم خراب شد یعنی تمام مدت بارداری ولخظات شب بیداری بچه اون دوست دختربازی میکرد بخاطربچم موندم ولی سه سال میگذره لحظه نیست بهش فکرنکنم یهو تنهام میزنم به گریه میگم کاش طلاق میگرفتم خیانت بدترین ظلم درحق یک زنه

مشاوره برو
خیلی بهت کمک می کنه
هزینه اش ارزش این همه درد و رنجی که میکشی داره

چقد منی

خیلی ناراحت شدم و حس بدی بهم دس داد😔😔😔خدا لعنت کنه همچین مردایی رو

هیچکس نمیتونه غمتو درک کنه
خیلی سخته بنظرم مشاوره بگیر
چون بعد خیانت درست ترین راه جدایی هست اگر امکان جدایی نباشه روانشناس واسه آرامشت راهکار میده

مهریه بزار اجرا مدرک جمع کن پدرشم دربیار

آخ عزیزم 💔😞
درکت می کنم

اسلام عزیز دلم،عصابم کلی بهم ریخت برات بقران.اصلا فکر خودت ودرگیر نکن دو روز دیگه هم افسردگی میگیری ومریض میشی وباید بری این دکتر و اون دکتر .اونم از خدا خواسته می‌بره میزارتت خونه مامانت ومیگه دخترتون مریضه اونی که باهاش دوسته رو میاره خونه.تا میتونی بخودت وبچه ت برس.درسته واقعن خیلی سخته وماها جای تو نیستیم که این شرایط رو تحمل کنه ولی خیلی زیاد شده از این مسائل یا باید کنار بیای یا باید دور ازجونت طلاق بگیری اون موقع بچه ت خدایی نکرده زبانم لال آواره میشه ومیفته زیر دست نامادری.پس تا میتونی بخودت برس وبگرد وبی خیال باش.تو غصه بخوری یا نخوری اون کار خودش رو می‌کنه

صبح بخیر چه ناراحت کننده 🥺
شاید اون موقع تو‌ جو بوده یه چیزی گفته به نظرت رابطه ادامه دار شده یا نه ؟ اگه نه که میدونم سختته ولی فراموش کن اگه ادامه دار شده ببین چرا رفته سمت اون چه چیزی بینتون فاصله انداخته که اون اومده جاشو‌ پر کرده

سوال های مرتبط

مامان آوین🐣🌱 مامان آوین🐣🌱 ۱۰ ماهگی
مامان 𝑵𝒊𝒉𝒂𝒏✨🫀 مامان 𝑵𝒊𝒉𝒂𝒏✨🫀 ۷ ماهگی
مامان امیرطاها مامان امیرطاها ۹ ماهگی
دیروز از ظهر تا شب مهمونی بودیم.
پسر بزرگم که از ظهر بازی میکرد و فوتبال میکرد تا شب. امیرطاها هم هی چرت میزد و بیدار میشد، یکم میخندید و باز دوباره میخوابید. دیگه هربار بیدار میشد بغل یکی میرفت. شب ساعت ۹ که خواستیم بریم خونه هردوتا پسرا توی ماشین خواب بودن.
تا کلید انداختیم توی در و وارد خونه شدیم جفتشون بیدار شدن و شروع کردن به گریه کردن. امیرحسین گریه میکرد و میگفت «حالممممممم بده» و عرق سرد کرده بود و هی سرفه میکرد، هر لحظه نزدیک بود هرآنچه از صبح خورده بالا بیاره، جیغ میزد که مامان باید بیاد پیش من بخوابه. از اون طرف امیرطاها از تهِ حلق گریه میکرد و شیر میخواست تا آروم بشه. رفتم امیرطاها رو بیارم که سه تایی پیش هم بخوابیم دیدم امیرحسین گریه میکنه که «فقط مامان تنها پیشم بخوابه» 🤦🏼‍♀️
خلاصه به هر بدبختی بود امیرحسین ساعت ۱۰ خوابید.
ولی امیرطاها هیچ جوره آروم نمیشد. میذاشتمش زمین گریه میکرد که بغلم کن. بغل میکردم گریه میکرد که شیر میخوام. شیر میدادم گریه میکرد و نمیخورد. عوضش کردم، ماساژش دادم، هرررررررکاری میکردم آروم نمیشد ! اصن توی این ۴ماه اولین بار بود این شکلی میدیدمش. دیگه نمیدونستیم چیکارش کنیم ! شوهرم میگفت «باز فلانی این بچه رو بغل کرد و تنظیمات بچه ریخت بهم»
راست میگه تا حالا یکی دو دفعه این اتفاق افتاده بود که بغل این شخص خاص که میرفت شب تا صبح پدر ما درمیومد ولی بازم نه این شکلی ! خلاصه که ساعت ۱:۳۰ خوابید.
جفتشونم صبح ساعت ۵:۳۰ بیدار بودن و توی سر و کله ما 🤦🏼‍♀️

نمیدونم واقعن ! جوری نبود که بگم خسته شده و گریه میکنه ! شاید واقعن انرژی بعضی از آدما بچه ها رو بهم میریزه 🤦🏼‍♀️
مامان آریاز مامان آریاز ۹ ماهگی
بعد از روز چالشی جمعه،
من دیروز که رفتم سرکار، تایم کاریمو کم کردم و اصلا شیشه شیر ندادم و به هر سختی بود شیر خودمو دادم
امروز هم نوبت‌ها رو جا به کردم و گفتم شیشه ندم
صبح شیر خودمو خورد دو سه بار
یهو بعدازظهر ساعت سه خواستم بهش شیر بدم، دوساعت بود شیر نخورده بود
گریه‌های وحشتناک کرد و هرکاری کردم شیر نخورد و ساکت هم نشد
به مامانم گفتم ببرش حموم چون عاشق حمومه
گفتم حتما ساکت میشه و گشنه میاد بیرون شیرمو میخوره
اما چنان گریه‌هایی کرد که تا الان به هر گریه‌ای که می‌گفتم وحشتناک، می‌گفت زکی..!
گریه‌هاش به اندازه‌ای بود که با خودم گفتم
اگر بدون بی‌حسی ختنه بشه انقدر گریه نمی‌کنه..!
مجبور شدم همونجوری که لخت بود و از حموم دراومده بود، بهش شیشه شیر دادم
حتا پنج دقیقه مهلت نداد دمای بدنش با محیط یکی بشه…
آسیبی که گریه امروز بهش زد خیلی بدتر از هرچیزی بود که تا الان تجربه کردم..
تلاشمو ادامه میدم..
اگر تجربه‌ای دارین ممنون میشم باهام درمیون بذارید
چت جی‌بی‌تی که اینو گفت:👇👇