۱۹ پاسخ

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

واییی من دارم از ترس میمیرم 😔😭 این سه شنه همش چهار ساعت خوابیدم کلا ترس کل وجودمو گرفته

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

واییی من کلا دیونه شدم چقدر بد ما داریم از مردم کشور خودمون ضربه میخوریم 🥲
من ک از ترس دارم میمیرم بخدا
بچه های یکی دوماه چ بدی کردن خدا فقط حافظ بچه هام باشه🥲😔

ان شاءالله
من وقتی پسرم می‌ترسه بهش میگم مامان ها وقتی بچه هاشون تو خطر باشن قوی ترین آدما میشن دیگه خیالش راحت میشه که من میتونم نجاتش بدم حالا هر اتفاقی بیفته🙃

واییی من کلا دیونه شدم چقدر بد ما داریم از مردم کشور خودمون ضربه میخوریم 🥲
من ک از ترس دارم میمیرم بخدا
بچه های یکی دوماه چ بدی کردن خدا فقط حافظ بچه هام باشه🥲😔

منم حال شمارو دارم واقعا سخته،انشاالله دوباره ارامشمون برگرده 🙏

الهی خدا حافظ تک‌ تکشون باشه💓

سوال های مرتبط

مامان حُـسـیـن‌جانم🤎 مامان حُـسـیـن‌جانم🤎 ۷ ماهگی
سلام مامان خوشگلا 😊
یه موضوعی چند روزه خیلی داره اذیتم می‌کنه 😢
کسی هم ندارم که بتونم باهاش این موضوع رو مطرح کنم همیشه سعی کردم با تاپیک هام حال خوب رو منتقل کنم
اما الان واقعا از شدت فشاری که رومه حالم بده 😢
و عذرخواهی هم میکنم بابت مطرح کردن این موضوع ...

من تصمیمم اینه که حداقل تا ۲ سال بچه دار نشم...
ولی تقریبا ۱۶ روز پیش ...
طی یه اتفاق غیر منتظره یه گلی کاشتیم 😂😂
( خدا لعنتشون کنه با این وسایل جلوگیری ساختنتشون ) 😂
البته بعدش قرص اورژانسی خورذممم
دیروز صبح بیبی چک زدم بعد از یساعت یه هاله افتاد
نمی‌دونم دیگه مثبته یا منفی 😭
حالا از اون روز من استرسی شدم
هی که میگذره من انگار حالم بدتر میشه
توی این مدت دو بار بالا آوردم
که دکتر گفت ویروسه ...
اما یه حس عجیبی دارم ...
فردا هم موعدمه اما هیچ علائمی از پریودی ندارم 😞

همش به این فکر میکنم نکنه باردار باشم 🥹🥹
من همیشه راضی بودم به چیزی که خدا برام خواسته
و همیشه شکرشو کردم ...
اما الان واقعا نمیتونم بپذیرم این قضیه رو 😭
چه از لحاظ روحی چه جسمی امادگیشو ندارممم
حسینم خیلی آسیب میبینه اینجوری 😢

میشه بیاید یچیزی بگید آروم شم 🥹
خیلی خیلی بهم ریخته ام 💔😭
مامان النا🐣 مامان النا🐣 ۴ ماهگی
تااینکه دیدن من زور ندارم دکترم شرو کرد داد زدن که زور بزن الان بچه خفه میشه گیر کرده بود اونجا بود که من دردام یادم رف و فقط ترسیده بودم چندنفر اومدن شکممو فشار میدادن و من جیییییغ های خیلی بدی میزدم یادم میاد موهای تنم سیخ میشه واقعا
همون حین حس کردم ی چیزی پاره شد بله دکترم مجبور شده بود برش بزنه کلی پاره شدم ۱۵ تا بخیه خوردم بعدش خلاصه بچمو کشیدن بیرون از بس مونده بود تو کانال زایمان کف سر بچم کج شده بود الهی بمیرم واسش خیلی ترسیده بودم حس خیلی غریبی داشتم من برعکس تمام مادرا اون لحظه بی حس بودم انگار تمام دنیا ایستاده بود انگار روحم تو تنم نبود نمیتونم وصف کنم ولی من تا ساعتها گنگ بودم حتی وقتی بخیه هامو بدون بی حسی واسم میزد و من تار به تارشو با وجودم حس میکردم حتی اخ نگفتم انگار که مرده بودم حتی نگفتم میخوام دخترمو ببینم بعد تقریبا ۴۰ دقیقه که بخیم تموم شد من با دخترم تنها شدم اونجا بود که انگار ی سیلی محکمی تو صورتم خورد که خودتو جم کن دختر پاشو دخترت اومده من با اون حالم با اونهمه بخیه و درد و خونریزی پاشدم از تختم که خیلی بلند بود بزور اومدم پایین و دخترمو نگاه کردم و اشکام بی اختیار جاری شدن باورم نمیشد این پایان اونهمه انتظار من بود شیرین ترین لحظه عمرم بود من تمام دردا یادم رفت و سرپا شدم خیلی صبوری کردم خیلی تحمل کردم تمام کارای شخصی خودمو دخترمو انجام دادم از نظر خودم قوی ترین ورژن خودمو وقتی دیدم که مادر شدم هم به خودم هم به تمام مادرا افتخار میکنم خوشحالم که خدا تجربه مادرشدن بهم داد من تونستم و از پسش بر اومدم مطمئنم شماهم میتونین خانمایی که زایمانتون نزدیکه اصلا نترسید خدا هست همین فقط ارزو میکنم همه طعم شیرین وصال بعد ۹ ماه رو تجربه کنن ❤️